English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (8 milliseconds)
English Persian
worries اندیشه نگرانی
worry اندیشه نگرانی
Other Matches
cares نگرانی
stressless بی نگرانی
pining نگرانی
pines نگرانی
worry نگرانی
worries نگرانی
pine نگرانی
stew نگرانی
inapprehensive بی نگرانی
care نگرانی
cared نگرانی
pined نگرانی
solicitude نگرانی
stewing نگرانی
stews نگرانی
stewed نگرانی
one's biggest worry [problem number one] بزرگترین نگرانی
unwary بدون نگرانی
devil-may-care <idiom> نگرانی نداشتند
relief رفع نگرانی
anxiety اشتیاق نگرانی
umbrage نگرانی رنجش
pother نگرانی مضطرب
anxieties اشتیاق نگرانی
There is no reason (cause) for worry (concern) جای نگرانی نیست
inapprehension نداشتن بیم یا نگرانی
one anxious week of waiting یک هفته انتظار با نگرانی
She is worried stiff . She is on edge . دلش شور می زند ( نگرانی )
There's no reason for concern. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There is nothing to worry about. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
I am obsessed by fear of unemployment . تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
yips هیجان و نگرانی از فشارروحی مسابقه که باعث بازی غلط میشود
offhanded بی اندیشه
extemporarily بی اندیشه
afterthoughts پس اندیشه
incogitant بی اندیشه
extemporal بی اندیشه
reflexion اندیشه
ponderation اندیشه
by rote بی اندیشه
rapt in meditation اندیشه
on the impluse of the moment بی اندیشه
mentality اندیشه
devisal اندیشه
offhandedly بی اندیشه
mentalities اندیشه
second thoughts اندیشه
meditation اندیشه
excogitation اندیشه
notional اندیشه
afterthought پس اندیشه
anxieties اندیشه
conception اندیشه
brainchild اندیشه
solicitude اندیشه
concept اندیشه
internal conception اندیشه
concepts اندیشه ها
ideas اندیشه ها
thoughts اندیشه
thought اندیشه
anxiety اندیشه
ideas اندیشه
idea اندیشه
reflection بازتاب اندیشه
trow اندیشه کردن
thought stopping technique فن بازداری اندیشه
musingly در حال اندیشه
intellectual history تاریخ اندیشه ها
otherworldiness اندیشه عاقبت
overwhelmed with reflection مستغرق اندیشه
to set one's affection اندیشه کردن
woriless بی غم اسوده بی اندیشه
thought reading اندیشه خوانی
thinkable اندیشه پذیر
syntaxic thought اندیشه منطقی
refelectingly اندیشه کنان
prenotion پیش اندیشه
premeditatedly با اندیشه قبلی
ponderingly اندیشه کنان
speculative مربوط به اندیشه
to bethink oneself اندیشه کردن
cogitating اندیشه کردن
bubbles اندیشه پوچ
bubbling اندیشه پوچ
mentalities شیوه اندیشه
mentality شیوه اندیشه
telepathy اندیشه خوانی
muse اندیشه کردن
deliberation اندیشه تامل
bubble اندیشه پوچ
mused اندیشه کردن
meditate اندیشه کردن
plan تدبیر اندیشه
ponders اندیشه کردن
bubbled اندیشه پوچ
deliberations اندیشه تامل
plans تدبیر اندیشه
cogitates اندیشه کردن
cogitated اندیشه کردن
meditated اندیشه کردن
meditates اندیشه کردن
meditating اندیشه کردن
cogitate اندیشه کردن
opinions رای اندیشه
opinion رای اندیشه
cogitation اندیشه وتفکر
notions اندیشه فکر
notion اندیشه فکر
pondering اندیشه کردن
muses اندیشه کردن
cerebrotonic اندیشه ورز
cogitable اندیشه پذیر
ideational fluency سیالی اندیشه
cogitativeness قوه اندیشه
ideation اندیشه پردازی
conspiratress اندیشه کردن در
delib erator اندیشه کننده
devisable شایسته اندیشه
economic thought اندیشه اقتصادی
cerebrotonia اندیشه ورزی
idiographic اندیشه نگار
considered با اندیشه صحیح
an absurd notion اندیشه پوچ
forethought اندیشه قبلی
immersed in thinking غرق اندیشه
pondered اندیشه کردن
ideality اندیشه گرایی
ponder اندیشه کردن
association of ideas تداعی اندیشه ها
bethink اندیشه کردن
brooder اندیشه کننده
ideographs حروف اندیشه نگاری
thinking type سنخ اندیشه ورز
the seat thought مرکز اندیشه یا فکر
homo sapiens انسان اندیشه ورز
cogitative مربوط به اندیشه وتفکر
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
to r.over something درچیزی اندیشه کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to ruminate on something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to meditate on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminating اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminates اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminate اندیشه کردن دوباره جویدن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
conceptualize تصور یا اندیشه چیزی راکردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to go off half بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to open one's mind اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to speak one's mind اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
angst احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
intrusive thoughts اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
deliberates اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberate اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberating اندیشه کردن کنکاش کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com