Dictiornary-Farsi | اندیشه ورزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 148 (7 milliseconds)

English	Persian
cerebrotonia	اندیشه ورزی


Other Matches

rancorousness	کینه ورزی
love worthy	عشق ورزی
acts based on private motives	غرض ورزی
partiality	غرض ورزی
athletics	زور ورزی
lovemaking	عشق ورزی
adoration	عشق ورزی
prejudices	غرض ورزی
prejudice	غرض ورزی
free love	عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring.	در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
To measure swords with someone.	با کسی زور آزمائی ( زور ورزی ) کردن
rapt in meditation	اندیشه
ponderation	اندیشه
offhanded	بی اندیشه
on the impluse of the moment	بی اندیشه
reflexion	اندیشه
afterthought	پس اندیشه
afterthoughts	پس اندیشه
by rote	بی اندیشه
excogitation	اندیشه
extemporal	بی اندیشه
extemporarily	بی اندیشه
incogitant	بی اندیشه
notional	اندیشه
mentality	اندیشه
offhandedly	بی اندیشه
mentalities	اندیشه
second thoughts	اندیشه
meditation	اندیشه
devisal	اندیشه
ideas	اندیشه
conception	اندیشه
brainchild	اندیشه
thoughts	اندیشه
concept	اندیشه
internal conception	اندیشه
concepts	اندیشه ها
ideas	اندیشه ها
idea	اندیشه
anxieties	اندیشه
solicitude	اندیشه
thought	اندیشه
anxiety	اندیشه
ideality	اندیشه گرایی
conspiratress	اندیشه کردن در
intellectual history	تاریخ اندیشه ها
delib erator	اندیشه کننده
devisable	شایسته اندیشه
ideational fluency	سیالی اندیشه
economic thought	اندیشه اقتصادی
ideation	اندیشه پردازی
immersed in thinking	غرق اندیشه
syntaxic thought	اندیشه منطقی
idiographic	اندیشه نگار
musingly	در حال اندیشه
trow	اندیشه کردن
to set one's affection	اندیشه کردن
to bethink oneself	اندیشه کردن
thought stopping technique	فن بازداری اندیشه
thinkable	اندیشه پذیر
thought reading	اندیشه خوانی
refelectingly	اندیشه کنان
woriless	بی غم اسوده بی اندیشه
prenotion	پیش اندیشه
premeditatedly	با اندیشه قبلی
ponderingly	اندیشه کنان
overwhelmed with reflection	مستغرق اندیشه
otherworldiness	اندیشه عاقبت
cogitated	اندیشه کردن
plans	تدبیر اندیشه
meditate	اندیشه کردن
meditated	اندیشه کردن
meditates	اندیشه کردن
meditating	اندیشه کردن
ponders	اندیشه کردن
pondering	اندیشه کردن
pondered	اندیشه کردن
bubble	اندیشه پوچ
bubbled	اندیشه پوچ
reflection	بازتاب اندیشه
deliberation	اندیشه تامل
cogitate	اندیشه کردن
opinions	رای اندیشه
cogitates	اندیشه کردن
cogitating	اندیشه کردن
opinion	رای اندیشه
plan	تدبیر اندیشه
cogitation	اندیشه وتفکر
notions	اندیشه فکر
notion	اندیشه فکر
deliberations	اندیشه تامل
bubbles	اندیشه پوچ
bubbling	اندیشه پوچ
muses	اندیشه کردن
considered	با اندیشه صحیح
an absurd notion	اندیشه پوچ
association of ideas	تداعی اندیشه ها
bethink	اندیشه کردن
brooder	اندیشه کننده
cerebrotonic	اندیشه ورز
cogitable	اندیشه پذیر
mentality	شیوه اندیشه
cogitativeness	قوه اندیشه
mused	اندیشه کردن
muse	اندیشه کردن
mentalities	شیوه اندیشه
speculative	مربوط به اندیشه
ponder	اندیشه کردن
worries	اندیشه نگرانی
forethought	اندیشه قبلی
telepathy	اندیشه خوانی
worry	اندیشه نگرانی
the seat thought	مرکز اندیشه یا فکر
ideographs	حروف اندیشه نگاری
thinking type	سنخ اندیشه ورز
homo sapiens	انسان اندیشه ورز
cogitative	مربوط به اندیشه وتفکر
to r.over something	درچیزی اندیشه کردن
pursuance of a plan	تعقیب اندیشه یا نقشهای
to contemplate about/on/over something	اندیشه کردن [در باره چیزی]
to ruminate on something	اندیشه کردن [در باره چیزی]
to meditate on/over something	اندیشه کردن [در باره چیزی]
extemporized	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminate	اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated	اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminates	اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminating	اندیشه کردن دوباره جویدن
conceptualize	تصور یا اندیشه چیزی راکردن
extemporize	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to form a notion	اندیشه کردن خیال بستن
to go off half	بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
extemporises	بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to take counsel of one'spillow	شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
to consult one's pillow	هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to open one's mind	اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to speak one's mind	اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
intrusive thoughts	اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
deliberating	اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberates	اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated	اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberate	اندیشه کردن کنکاش کردن
cogitator	اندیشه کننده مطالعه کننده