Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English
Persian
ruminate
اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated
اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminates
اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminating
اندیشه کردن دوباره جویدن
Other Matches
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
frets
جویدن مجروح کردن
fret
جویدن مجروح کردن
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
redintegrate
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
ponder
اندیشه کردن
trow
اندیشه کردن
ponders
اندیشه کردن
cogitates
اندیشه کردن
cogitated
اندیشه کردن
pondered
اندیشه کردن
cogitate
اندیشه کردن
meditate
اندیشه کردن
meditated
اندیشه کردن
meditates
اندیشه کردن
muse
اندیشه کردن
mused
اندیشه کردن
muses
اندیشه کردن
to bethink oneself
اندیشه کردن
pondering
اندیشه کردن
meditating
اندیشه کردن
cogitating
اندیشه کردن
bethink
اندیشه کردن
conspiratress
اندیشه کردن در
to set one's affection
اندیشه کردن
to r.over something
درچیزی اندیشه کردن
to ruminate on something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to contemplate about/on/over something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
extemporizing
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to form a notion
اندیشه کردن خیال بستن
extemporized
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
extemporises
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to meditate on/over something
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
extemporised
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to speak one's mind
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
deliberate
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberating
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberates
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated
اندیشه کردن کنکاش کردن
unregenerate
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
munching
جویدن
masticating
جویدن
munches
جویدن
champ
جویدن
munched
جویدن
chewed
جویدن
chewing
جویدن
masticate
جویدن
munch
جویدن
masticated
جویدن
mastication
جویدن
chaw
جویدن
champing
جویدن
chews
جویدن
chew
جویدن
champs
جویدن
champed
جویدن
masticates
جویدن
manducate
جویدن
gumming
با لثه جویدن
chomps
با صدا جویدن
chomping
صدای جویدن
chomps
صدای جویدن
gums
با لثه جویدن
gum
با لثه جویدن
chomp
با صدا جویدن
the act of chewing
کاریاعمل جویدن
champs
عمل جویدن
chomping
با صدا جویدن
chomp
صدای جویدن
champing
عمل جویدن
gummed
با لثه جویدن
champed
عمل جویدن
chomped
صدای جویدن
chomped
با صدا جویدن
champ
عمل جویدن
masticatory
وابسته به جویدن
too tough
غیر قابل جویدن
tempering (metallurgy)
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
gnawed
مانند موش جویدن ساییدن
gnaw
مانند موش جویدن ساییدن
gnaws
مانند موش جویدن ساییدن
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
relay
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
replenish
دوباره پر کردن
replenishing
دوباره پر کردن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
refilled
دوباره پر کردن
refill
دوباره پر کردن
refilling
دوباره پر کردن
refills
دوباره پر کردن
replenished
دوباره پر کردن
replenishes
دوباره پر کردن
refresh
دوباره پر کردن
refreshed
دوباره پر کردن
refreshes
دوباره پر کردن
masseter
ماهیچه مخصوص جویدن عضله مضغ
loops
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
relive
دوباره تجربه کردن
remarry
دوباره عروسی کردن
redistributes
دوباره پخش کردن
redistributing
دوباره پخش کردن
reorganized
دوباره متشکل کردن
redeveloped
دوباره پیشرفته کردن
reliving
دوباره تجربه کردن
redirects
دوباره راهنمایی کردن
reconditions
دوباره درست کردن
republish
دوباره چاپ کردن
regain
دوباره تصرف کردن
relived
دوباره تجربه کردن
relives
دوباره تجربه کردن
republish
دوباره منتشر کردن
revalue
دوباره ارزیابی کردن
redistributed
دوباره پخش کردن
redistribute
دوباره پخش کردن
reappraise
دوباره ارزیابی کردن
remarries
دوباره عروسی کردن
re-examine
دوباره بازپرسی کردن
re-examined
دوباره بازپرسی کردن
remarried
دوباره عروسی کردن
redevelops
دوباره پیشرفته کردن
re-examines
دوباره بازپرسی کردن
retransmit
دوباره مخابره کردن
redeveloping
دوباره پیشرفته کردن
redevelop
دوباره پیشرفته کردن
reappraising
دوباره ارزیابی کردن
re examine
دوباره بازپرسی کردن
reorganizes
دوباره متشکل کردن
reappraised
دوباره ارزیابی کردن
reorganizing
دوباره متشکل کردن
reappraises
دوباره ارزیابی کردن
revaluing
دوباره ارزیابی کردن
revalues
دوباره ارزیابی کردن
revalued
دوباره ارزیابی کردن
re-examining
دوباره بازپرسی کردن
reorganize
دوباره متشکل کردن
revising
دوباره چاپ کردن
reopens
دوباره باز کردن
reactivate
دوباره فعال کردن
regained
دوباره تصرف کردن
reopened
دوباره باز کردن
regarding
دوباره تسطیح کردن
regaining
دوباره تصرف کردن
reinstates
دوباره برقرار کردن
reopen
دوباره باز کردن
reactivates
دوباره فعال کردن
reactivating
دوباره فعال کردن
cold start
دوباره روشن کردن
revisit
دوباره ملاقات کردن
retrocede
دوباره واگذار کردن
revisits
دوباره ملاقات کردن
revisiting
دوباره ملاقات کردن
reactivated
دوباره فعال کردن
reinstating
دوباره برقرار کردن
revises
دوباره چاپ کردن
rewake
دوباره بیدار کردن
reopening
دوباره باز کردن
revisited
دوباره ملاقات کردن
retranslate
دوباره ترجمه کردن
reproduce
دوباره چاپ کردن
oversrike
دوباره چاپ کردن
revalidate
دوباره پادار کردن
redefining
دوباره تعریف کردن
reorganising
دوباره متشکل کردن
redefines
دوباره تعریف کردن
redefined
دوباره تعریف کردن
redefine
دوباره تعریف کردن
revise
دوباره چاپ کردن
recollect
دوباره جمع کردن
reinstate
دوباره برقرار کردن
recollected
دوباره جمع کردن
recollecting
دوباره جمع کردن
resorb
دوباره جذب کردن
reinstated
دوباره برقرار کردن
reuse
دوباره استفاده کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com