English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
Search result with all words
pope's eye غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
Other Matches
give it a good wash خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
patinated جرم گرفته کبره گرفته
him who انرا که
i saw it انرا دیدم
had searched انرا می یافتید
neither i or he sees it نه من انرا می بینم نه او
i had it signed انرا به امضاء رساندم
i am out of p with it دیگرحوصله انرا ندارم
i do not have the courage جرات انرا ندارم
i saw it my self من خودم انرا دیدم
imyself saw it من خودم انرا دیدم
i can make nothing of it هیچ انرا نمیفهم
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
lowlander اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
give it a twist انرا پیچ بدهید
he sold the good ones خوبهای انرا فروخت
send it by post با پست انرا بفرستید
give it a rinse انرا بشویید یا اب بکشید
give it a shake انرا تکان دهید
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
sculpsit انرا تراشیده یاحجاری کرد
i am out of p with it دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
i cannot a to buy that استطاعت خرید انرا ندارم
i kind of liked it من تا اندازهای انرا دوست داشتم
shearling گوسفندی که یک بار پشم انرا
they give it a good scrub خوب انرا مالش میدهند
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
i gave it a slight press انرا کمی فشار دادم
who will pay for it کی هزینه انرا خواهد پرداخت
who will pay for it کی پول انرا خواهد داد
i sold it to one abdullah به عبدالله نامی انرا فروختم
you have perhaps seen it شاید انرا دیده باشید
it mokes it yet easier انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
you have perhaps seen it ممکن است انرا دیده باشید
ormer یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
an inseparable prefix سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
overshot wheel چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
i life that better انرا بیشتر از همه دوست دارم
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
it is past reclaim دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
whitleather پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
sexto کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
loaded dice طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
indiscerptible ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
dress coat جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
indian giver کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rackets یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
it will not bear repeating جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
cheque to a person's order چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
rose gall برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
to garble the coinage مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
waggonette گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
telescopic chimney دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
vacuum concrete ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
retro rocket موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
frumenty گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
leadsman کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
vanishing cream کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
prolixity بی ربط یاغیرلازم در اقرارنامه یااستشهادیه که ممکن است انرا از عداد دلایل خواهان خارج کند
hot money منظورزمانی استکه مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهداری پول نیستند و انرا به کالاتبدیل میکنند
permanent income hypothesis این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
flash card ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
band project filter فیلتر الکترونیکی که تنها یک باند معین از فرکانسها ونوسانات را عبور میدهد وحدود بالا و پایین انرا حذف میکند
voter عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voters عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
phyrgian cap یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
fettling شن یاکلوخهای که درته کوره می ریزند تا انرا محافظت کند خاکستر ته کوره
loganberries میوه تمشک قرمز رنگ که انرا تمشک خرس مینامند
loganberry میوه تمشک قرمز رنگ که انرا تمشک خرس مینامند
you shall rue it از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
lutine bell زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
fogbound مه گرفته
bunged up قی گرفته
addicted خو گرفته
clouded گرفته
gruff گرفته
muggy گرفته
mistful مه گرفته
pokey گرفته
chock full گرفته
muzzy گرفته
choky گرفته
brumous مه گرفته
comate مه گرفته
folded in mist مه گرفته
air less گرفته
sombrous گرفته
adopted گرفته
darksome گرفته
heartsore دل گرفته
fustiest بو گرفته
uptight گرفته
duller گرفته
hoarser گرفته
hoarse گرفته
accustomed خو گرفته
dulls گرفته
fustier بو گرفته
dulling گرفته
fusty بو گرفته
low spirited گرفته
low-spirited گرفته
dull گرفته
dullest گرفته
hoarsest گرفته
rancid بو گرفته
dulled گرفته
thicker گرفته
thickest گرفته
thick گرفته
verminous شپش گرفته
drippy هوای گرفته
wont خو گرفته عادت
dull کندشدن گرفته
smoky دود گرفته
addicts : خو گرفته معتاد
addict خو گرفته معتاد
dulled کندشدن گرفته
derivatives گرفته شده
derivative گرفته شده
measly کرم گرفته
triste گرفته محزون
cerated موم گرفته
reposing upon قرار گرفته بر
solemn گرفته موقرانه
filmiest غبار گرفته
filmier غبار گرفته
resolved that ...... تصمیم گرفته شد که
blear eyes چشمان قی گرفته
blear گرفته وتاریک
in mourning چرک گرفته
aeruginous زنگ گرفته
eerie ترساننده گرفته
leaded سرب گرفته
caught گرفته شده
tristful گرفته محزون
filmy غبار گرفته
maggoty کرم گرفته
mistful میغ گرفته
patinated زنگار گرفته
medalled مدال گرفته
airless گرفته یا دم کرده
on the panel جزوصورت گرفته
to d. itself گرفته شدن
rainy تر رگبار گرفته
dulling کندشدن گرفته
began دست گرفته
dulls کندشدن گرفته
mity کزم گرفته
rheumatic رماتیسم گرفته
patinous کبره گرفته
pokiest گرفته دلگیر
fond انس گرفته
poky گرفته دلگیر
fonder انس گرفته
pokier گرفته دلگیر
fondest انس گرفته
divorcees زن طلاق گرفته
dullest کندشدن گرفته
divorcee زن طلاق گرفته
Are you kidding ? Are you being funny? شوخیت گرفته ؟
hoarsely بطور گرفته
duller کندشدن گرفته
followed by <adj.> دنباله گرفته شده با
i had been caught گرفته شده بودم
My left leg is in plaster . پای چپ؟ را گچ گرفته اند
my time is occupied وقتم گرفته است
mucid بوزک زده بو گرفته
nidicolous در اشیانه قرار گرفته
skim milk شیرخامه گرفته ورقیق
cut nails ناخنهای گرفته یا چیده
He was choking . گلویش گرفته بود
mossy خزه گرفته باتلاقی
sultrily بطور دم گرفته یا گرم
underlying در زیر قرار گرفته
She was depressed. دلش گرفته بود
foul house چشمی گرفته لنگر
patinous زنگارگرفته جرم گرفته
putrid flesh گوشت گندیده یا بو گرفته
skim شیر خامه گرفته
AC گرفته شده است
lour هوای گرفته وابریwerewolf
skimmed شیر خامه گرفته
lower هوای گرفته وابری
to be tuned in to a channel کانالی را گرفته باشند
lowered هوای گرفته وابری
lowering هوای گرفته وابری
lowers هوای گرفته وابری
skims شیر خامه گرفته
assumed بخود گرفته عاریتی
lour گرفته شدن عبوس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com