English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
collision energy انرژی برخورد
Search result with all words
impact loss افت انرژی در اثر برخورد
Other Matches
virtual level تراز انرژی سیستم هستهای داخل اتم که انرژی برانگیزش ان کمتر از کمترین انرژی جداشده از ذره هستهای بیشتر است
pair production تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم
intrinsic energy انرژی موجود در یک ترکیب شیمیایی انرژی ذاتی
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
energy transition عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
european unclear a energy agency اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
fission to yield ratio توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
collision برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collisions برخورد کردن برخورد تصادف کردن
sound absorption خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
contacting برخورد
contacts برخورد
tangency برخورد
attitude برخورد
contacted برخورد
contact برخورد
clash برخورد
appulse برخورد
clashed برخورد
intersects برخورد
clashes برخورد
intersected برخورد
osculation برخورد
attitudes برخورد
confliction برخورد
receptions برخورد
reception برخورد
conflicts برخورد
conflicted برخورد
striking برخورد
strikingly برخورد
impact برخورد
impacts برخورد
incidence برخورد
conflict برخورد
collision برخورد
stops برخورد
approach برخورد
approached برخورد
collisions برخورد
approaches برخورد
stopping برخورد
stopped برخورد
strike برخورد
strikes برخورد
stop برخورد
criss-crossed برخورد
ill favored بد برخورد
criss-crosses برخورد
criss-crossing برخورد
intersect برخورد
criss-cross برخورد
crossing point محل برخورد دو خط
jct محل برخورد
zone of contact محل برخورد
fall on <idiom> برخورد (بامشکلات)
take the blade برخورد شمشیرها
tilt منازعه برخورد
tilted منازعه برخورد
tilts منازعه برخورد
tolerating برخورد هموارکردن
chattered برخورد کردن
chattering برخورد کردن
My pride was wounded ( hurt) . به غیرتم برخورد
chatters برخورد کردن
chatter برخورد کردن
impact برخورد کردن
tolerate برخورد هموارکردن
tolerated برخورد هموارکردن
tolerates برخورد هموارکردن
knock up برخورد کردن
coincidence تطبیق برخورد
knock-up برخورد کردن
touche اعلام برخورد
knock-ups برخورد کردن
meeter برخورد کننده
probability of collision احتمال برخورد
affects احساسات برخورد
crossing points محل برخورد دو خط
osculate برخورد کردن
impact effect اثر برخورد
affect احساسات برخورد
unsporting conduct برخورد ناجوانمردانه
intersection point محل برخورد
coincidences تطبیق برخورد
impact factor ضریب برخورد
collision rate سرعت برخورد
elastic collision برخورد الاستیک
conflict of interest برخورد منافع
impacts برخورد کردن
impact strength استحکام برخورد
head on collision برخورد رودررو
head oncollision برخورد رویاروی
electron impact برخورد الکترونها
conflux همریزگاه برخورد
contiguity برخورد تماس
impact force نیروی برخورد
impact sound صدای برخورد
impact hardness سختی برخورد
affable خوش برخورد
collision rate نرخ برخورد
elastic collision برخورد کشسان
greets درود برخورد
greeted درود برخورد
greet درود برخورد
inelastic collision برخورد ناکشسان
effective collision برخورد موثر
accessible خوش برخورد
impact parameter پارامتر برخورد
collision frequency فراوانی برخورد
meet برخورد کردن
impact test ازمون برخورد
meets برخورد کردن
collision rate میزان برخورد
inelastic cross section مقطع برخورد ناکشسان
glad hand <idiom> بااهمییت برخورد کردن
warm up <idiom> دوستانه برخورد کردن
criterion مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
absence of blade عدم برخورد شمشیرها
front نما طرز برخورد
smash برخورد خرد کردن
smashes برخورد خرد کردن
fronting نما طرز برخورد
meet : برخورد کردن یافتن
meets : برخورد کردن یافتن
meeting اتصال برخورد میتینگ
spume کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sea foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
he was provoked by my words سخنان من باو برخورد
ocean foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
meetings اتصال برخورد میتینگ
collision of the first kind برخورد نوع اول
snagging بمانعی برخورد کردن
snag بمانعی برخورد کردن
contacting اتصال الکتریکی برخورد
contacts اتصال الکتریکی برخورد
encounter رویاروی شدن برخورد
encountered رویاروی شدن برخورد
encountering رویاروی شدن برخورد
chatters ضربه زدن برخورد
encounters رویاروی شدن برخورد
incidence برخوردکردن میدان برخورد
maladdress برخورد بد ترک ادب
chattering ضربه زدن برخورد
chattered ضربه زدن برخورد
collision of the second kind برخورد نوع دوم
chatter ضربه زدن برخورد
snags بمانعی برخورد کردن
noncontact sports ورزشهای بدون برخورد
contact اتصال الکتریکی برخورد
contacted اتصال الکتریکی برخورد
sea foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
kissoff برخورد 2 تیر با یکدیگربرروی هدف
breasts برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breast برخورد سینه قهرمان دو به نوار
swishing گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishes گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swished گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swish گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
beach foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
spume کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
sideswipes برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipe برخورد کردن به پهلوی چیزی
near collision حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
effective collision cross section سطح مقطع برخورد موثر
ocean foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
to collide head on با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
to run upon any one بکسی برخورد یا تصادف کردن
low energy انرژی کم
endrgized با انرژی
high energy پر انرژی
energy barrier سد انرژی
energy line خط انرژی
isenergic هم انرژی
deenergized بی انرژی
exergonic انرژی ده
energies انرژی
power انرژی
zipping انرژی
vigour انرژی
powers انرژی
powered انرژی
vigor انرژی
powering انرژی
zipped انرژی
zips انرژی
zip انرژی
energy انرژی
streetwise ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
anthropogenic مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
nodes محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
to approach به طرف کسی رفتن برای برخورد
personal remarks اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com