Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 223 (41 milliseconds)
English
Persian
humanised
انسانی کردن
humanises
انسانی کردن
humanising
انسانی کردن
humanize
انسانی کردن
humanized
انسانی کردن
humanizes
انسانی کردن
humanizing
انسانی کردن
humanization
انسانی کردن
Search result with all words
dehumanised
نا انسانی کردن
dehumanised
فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanises
نا انسانی کردن
dehumanises
فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanising
نا انسانی کردن
dehumanising
فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanize
نا انسانی کردن
dehumanize
فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanized
نا انسانی کردن
dehumanized
فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanizes
نا انسانی کردن
dehumanizes
فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanizing
نا انسانی کردن
dehumanizing
فاقداحساسات انسانی کردن
man power leveling
یکنواخت کردن نیروی انسانی
Other Matches
human factor
فاکتورهای انسانی ضریب مربوط به خطای انسانی
inhuman
فاقد خوی انسانی غیر انسانی
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
humane
انسانی
neoanthropic
نو انسانی
human
انسانی
hu man
انسانی
humans
انسانی
humane
<adj.>
انسانی
humanitarian
<adj.>
انسانی
inhumane
غیر انسانی
human resources
منابع انسانی
human factor
عوامل انسانی
manpower
نیروی انسانی
human factor
عامل انسانی
cut-throat
غیر انسانی
non-human
غیر انسانی
unknowable
ماوراتجربیات انسانی
human capital
سرمایه انسانی
superhuman
مافوق انسانی
hu man nature
طبیعت انسانی
man power
نیروی انسانی
labour
نیروی انسانی
preterhuman
فوق انسانی
human skill
مهارت انسانی
hordes
رمه انسانی
horde
رمه انسانی
non human
غیر انسانی
labored
نیروی انسانی
humanly
بطور انسانی
liberal arts
علوم انسانی
labor
نیروی انسانی
labors
نیروی انسانی
litterae humaniores
علوم انسانی
human factors engineering
مهندسی عوامل انسانی
authorized manpower
نیروی انسانی مجاز
dehumanising
فاقدصفات انسانی شدن
human ecology
بوم شناسی انسانی
dehumanises
فاقدصفات انسانی شدن
high level manpower
نیروی انسانی بالا
human biometric
زیست سنجی انسانی
dehumanised
فاقدصفات انسانی شدن
manpower development
پرورش نیروی انسانی
manpower control
کنترل نیروی انسانی
man-made
مصنوع انسان انسانی
human
دارای خوی انسانی
dehumanized
فاقدصفات انسانی شدن
dehumanizing
فاقدصفات انسانی شدن
scientific manpower
نیروی انسانی متخصص
sportmanship
رفتار و اخلاق انسانی
humance
انسانی شایسته بشریت
dehumanizes
فاقدصفات انسانی شدن
man made
مصنوع انسان انسانی
dehumanize
فاقدصفات انسانی شدن
manpower cieling
حداکثرنیروی انسانی مجاز
man machine systems
نظامهای انسانی- ماشینی
humanism
علوم انسانی انسانگرایی
humans
دارای خوی انسانی
manpower cieling
سطح نیروی انسانی
dehumanization
از دست دادن صفات انسانی
dehumanising
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises
از خصائص انسانی محروم شدن
eros
بچه قشنگ غرائزشهوانی انسانی
dehumanizing
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizes
از خصائص انسانی محروم شدن
yahoo
جانوری که درقالب انسانی باشد
dehumanize
از خصائص انسانی محروم شدن
B.A
مخفف لیسانس علوم انسانی
dehumanised
از خصائص انسانی محروم شدن
hu man
دارای خوی انسانی انسان
investment in human capital
سرمایه گذاری در نیروی انسانی
unknowingly
ندانسته ماورا تجربیات انسانی
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
manpower loading chart
نمودار تخصیص نیروی انسانی
lag rate
نسبت کسری نیروی انسانی
heterologous
سرم غیر انسانی دگرسان
unknowing
ندانسته ماورا تجربیات انسانی
B.A.s
مخفف لیسانس علوم انسانی
AA
فوق دیپلم در علوم انسانی
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
PhD
درجه دکترا در علوم یا دانشهای انسانی
PhDs
درجه دکترا در علوم یا دانشهای انسانی
Ekistics
[دانش مطالعه زیستگاه های انسانی]
anthroposophy
علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
anthropopathism
اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
preterhuman
بیرون از نبروی انسانی خارج از قوه بشر
anthropomorphism
قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
anthropological
وابسته بانسان شناسی مربوط بطبیعت انسانی
anthropomorphize
جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
labour intensive industry
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
aeolist
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
Ergonomics
[مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
emergency complement
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
overhead
منابع انسانی و اقتصادی که درپشتیبانی غیر مستقیم یکانهابه کار می رود
idealism
روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
humanised
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanises
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizes
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
short-handed
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
humanize
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizing
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
short handed
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
humanized
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanising
انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
unesco (= united nations educational
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com