Dictiornary-Farsi | انسان شناس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
anthropologist	انسان شناس


Other Matches

anthrop	پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
anthropo	پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
lapidary	سنگ شناس گوهر شناس
lapidarian	سنگ شناس گوهر شناس
penny wise and pound foolish	دینار شناس و ریال شناس
artificial intelligence	طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence	طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
id	مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography	علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
feelings indigenous to man	احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
virologist	متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
Neanderthal	وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
technologist	فن شناس
paleographer	خط شناس
graphologist	خط شناس
ideologist	ارمان شناس
punctual	وقت شناس
herborist	گیاه شناس
musicologist	موسیقی شناس
godly	خدا شناس
mineralogist	معدن شناس
hypnologist	خواب شناس
microbiologist	میکرب شناس
methodologist	اسلوب شناس
lunarian	ماه شناس
ichthyologist	ماهی شناس
iconologist	شمایل شناس
petologist	سنگ شناس
lithologist	سنگ شناس
lexicologist	لغت شناس
myologist	ماهیچه شناس
mythologist	اساطیر شناس
geneticist	نسل شناس
orologist	کوه شناس
osteologist	استخوان شناس
paleontologist	دیرین شناس
loyal	وفیفه شناس
parasitologist	انگل شناس
petrologist	سنگ شناس
statisticians	امار شناس
statistician	امار شناس
astronomer	ستاره شناس
astronomers	ستاره شناس
ornithologist	پرنده شناس
mythologist	افسانه شناس
ontologist	هستی شناس
mythologist	اسطوره شناس
numismatist	سکه شناس
numismatist	مدال شناس
odontologist	دندان شناس
oenologist	باده شناس
oenologist	شراب شناس
opcode decoder	رمزالعمل شناس
operation decoder	عمل شناس
orientalist	خاور شناس
geneticists	نسل شناس
bacteriologist	میکرب شناس
craniologist	جمجمه شناس
craniologist	کله شناس
anatomist	کالبد شناس
crystallographer	بلور شناس
esthetician	زیبایی شناس
aesthetician	زیبایی شناس
actinolagy	پرتو شناس
acoustician	صدا شناس
cytology	سلول شناس
cytology	یاخته شناس
cosmologist	کیهان شناس
cosmographer	کیهان شناس
astronmer	ستاره شناس
bibliograph	کتاب شناس
bibliographer	کتاب شناس
arborist	درخت شناس
bryologist	خزه شناس
muscologist	خزه شناس
carpologist	میوه شناس
characterologist	منش شناس
climatologist	اقلیم شناس
conchologist	صدف شناس
metallographer	فلز شناس
decoder	رمز شناس
feal	وفیفه شناس
toxicologist	زهر شناس
zoologist	جانور شناس
botanists	گیاه شناس
botanist	گیاه شناس
antiquary	عتیقه شناس
fossilist	سنگواره شناس
gemologist	گوهر شناس
heliologist	افتاب شناس
etymologer	اشنقاق شناس
astrologer	ستاره شناس
demographer	جمعیت شناس
dendrologist	درخت شناس
duteous	گماشت شناس
embryologist	رویان شناس
entomologist	حشره شناس
insectologist	حشره شناس
antiquaries	عتیقه شناس
epigraphist	کتیبه شناس
ethologist	کردار شناس
astrologers	ستاره شناس
conscientious	وفیفه شناس
phenomenologist	پدیده شناس
philatelists	تمبر شناس
vermeologist	کرم شناس
vulcanologist	دانشمنداتشفشان شناس
weather wise	هوا شناس
technologist	حرفه شناس
topologist	مکان شناس
gourmet	خوراک شناس
philatelist	تمبر شناس
oceanographer	اقیانوس شناس
naturalists	طبیعت شناس
naturalist	طبیعت شناس
biologist	زیست شناس
pathologists	اسیب شناس
teleologist	پایان شناس
pathologist	اسیب شناس
therapeutist	درمان شناس
gourmets	خوراک شناس
discreet <adj.>	موقع شناس
discrete <adj.>	موقع شناس
discretional <adj.>	موقع شناس
neurologist	عصب شناس
ecologist	بوم شناس
serologist	سرم شناس
dutiful	وفیفه شناس
dutiful	گماشت شناس
rhythmist	سجع شناس
seismologist	زلزله شناس
geologist	زمین شناس
syphilologist	سفلیس شناس
pteridologist	سرخس شناس
sociologist	انسگان شناس
prudent [discreet] <adj.>	موقع شناس
selenographer	ماه شناس
tactfully	موقع شناس
spectroscopist	طیف شناس
self knowing	خود شناس
genealogist	شجره شناس
herbalists	گیاه شناس
herbalist	گیاه شناس
tactful	موقع شناس
grateful	متشکر حق شناس
antiquarian	عتیقه شناس
pteridologist	کرف شناس
archeologist	باستان شناس
criminologist	جرم شناس
phrenologist	جمجمه شناس
ethnologists	قوم شناس
philologist	واژه شناس
ethnologist	قوم شناس
ecologists	بوم شناس
philologer	زبان شناس
philologist	زبان شناس
archaeologist	باستان شناس
physiognomist	قیافه شناس
sociologist	جامعه شناس
phonologist	صوت شناس
selenologist	دانشمند ماه شناس
he can read the sky	ستاره شناس است
environmentalist	محیط زیست شناس
carcinology	سخت پوست شناس
environmentalists	محیط زیست شناس
psychopathologist	اسیب شناس روانی
incognito	نا شناس مجهول الهویه
stratigrapher	دانشمند چینه شناس
feal	نمک شناس باوفا
volcanologist	دانشمند اتشفشان شناس
metrologist	سنگ و پیمانه شناس
leal	وفیفه شناس حقشناس
duteous	وفیفه شناس مطیع
neuropathologist	اسیب شناس اعصاب
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.	موقع شناس بودن
limnologist	زیست شناس جانوران اب شیرین
gourmets	خبره خوراک شراب شناس
gourmet	خبره خوراک شراب شناس
malpighian	وابسته به کالبد شناس ایتالیایی
homosapiens	انسان
mortal	انسان
loard of creation	انسان
in human shape	انسان
homo	انسان
mortals	انسان
man	انسان
mans	انسان
human being	انسان
human beings	انسان
To be conspicuous.	انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
copernician	وابسته به کپرنیک ستاره شناس لهستانی
physiognomic	وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
cognoscente	متخصص در اثار هنری عتیقه شناس
mythologer	متخصص علم الاساطیر افسانه شناس
marginal man	انسان حاشیهای
humanoid	شبیه انسان
cannibalism	ادمخواری انسان
primitive	انسان اولیه
subhuman	مادون انسان
anthropoids	شبه انسان