Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (8 milliseconds)
English
Persian
One of these fin days .
انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
Other Matches
may
انشاء الله ایکاش
amen
خداکند انشاء الله
Nothing ungoward ( unfortunate)I hope .
انشاء الله خیر است
Congratulations ( to you ) .
انشاء الله مبارک است
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years.
ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
nowadays
این روزها
One of these days .
همین روزها
one of these o c shortlies
در همین روزها
of late
دراین روزها
one of these o c shortlies
یکی از این روزها
The days are getting shorter now .
روزها دارند کوتاه می شوند
What time do you get to work every day ?
روزها چه ساعتی سر کار می روی ؟
today of all days
از همه روزها امروز
[باید باشد]
Things are going well for me these days .
وضع من این روزها میزان است
I have poor ( short ) memory nowadays .
این روزها پول نقد کم است
essays
انشاء
composition
انشاء
essay
انشاء
compositions
انشاء
creation
انشاء
redaction
انشاء
creations
انشاء
theme
انشاء
themes
انشاء
paragraph
انشاء کردن
paragraphs
انشاء کردن
indite
انشاء کردن
introduce law
انشاء قانون
performance
انشاء معامله
performances
انشاء معامله
redact
انشاء کردن
Does it have to be today (of all days)?
این حالا باید امروز باشد
[از تمام روزها]
؟
I don't socialize much these days.
این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
recompose
دوباره انشاء کردن
incondite
دارای انشاء سخیف
cacology
تلفظ یا انشاء غلط
archaism
انشاء یا گفتاریااصطلاح قدیمی
acyrology
انشاء و گفتار غلط
phraseology
کلمه بندی انشاء
creation of contractual tie
انشاء ایجاد رابطه قراردادی
estate in reversion
هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
god
الله
Allah
الله
gods
الله
allhail
یا الله
here goes
یا الله
right of god
حق الله
halloa
یا الله
passing away of oneself in god
فناء فی الله
please god
انشا الله
sign of god
ایت الله
swoopstake
الله بختی
sewsaw
الله کلنگ
teeterboard
الله کلنگ
seesaw
الله کلنگ
house of God
بیت الله
houses of God
بیت الله
flukey
الله بختکی
god willing
انشا الله
happy go lucky
الله بختی
beit so
انشا الله
alleluia
سبحان الله
aleatory
الله بختی
of haphazard
الله بختی
messenger of god
رسول الله
may it please god
انشا الله
stochastic
الله بختی
euphuism
انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
hazardously
تصادفا" الله بختی
Hurry up !Step on it ! Come on!
یا الله عجله نکن !
flukily
بطوراتفاقی یا الله بختکی
from A to Z
<idiom>
از ب بسم الله تا م والسلام
sewsaw
الله کلنگ بازی کردن
teetering
الله کلنگ بازی کردن
teetered
الله کلنگ بازی کردن
teeter
الله کلنگ بازی کردن
teeters
الله کلنگ بازی کردن
in the name of god
بسم الله الرحمن الرحیم
potshot
تیر الله بختی انداختن
providentially
از مشیت الهی من جانب الله
holloo
بارک الله بافریاد تشریق کردن
hollo
بارک الله بافریاد تشریق کردن
holla
بارک الله بافریاد تشریق کردن
lotteries
امر شانسی کار الله بختی
lottery
امر شانسی کار الله بختی
seesaw
بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
random
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
randomly
بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
after mentioned
پس آینده
in the near future
در آینده نزدیک
for the future
<adv.>
برای آینده
doctor-to-be
پزشک آینده
not now or ever
نه اکنون و نه در آینده
fear of the future
وحشت از آینده
remote future
آینده دور
ex nunc
برای آینده
future-oriented
<adj.>
آینده گرا
dead-end job
شغلی بی آینده
after ages
ادوار آینده
sustainable
<adj.>
آینده گرا
morrow
[Old English]
فردا
[ آینده]
a rosy future
آینده امید بخشی
future-oriented
<adj.>
پایدار
[نسبت به آینده]
time will tell
در آینده معلوم می شود
sustainable
<adj.>
پایدار
[نسبت به آینده]
I am hopeful about the future.
درباره آینده امیدوارهستم
in the long run
<idiom>
آینده دور،درآخر
to mortgage one's future
خسارت زدن به آینده خود
to look forward expectantly to the future
با انتظار به آینده نگاه کردن
Take no thought of the morrow.
نگران فردا
[آینده]
نباش.
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
The future of the team is shrouded in uncertainty.
آینده این تیم بلاتکلیف است.
lay up
<idiom>
ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
project
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
projected
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projects
پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
The subsidy will be phased out next year.
یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
prospect
[of something]
آینده نگری
[چشم انداز]
[پیش بینی]
چیزی
I wonder what lies in store for me in the future.
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
This must not happen in future at any cost.
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
This is important, not only today, but also and especially for the future.
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
open
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opened
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opens
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
These talks are crucial
[critical]
to the future of the peace process.
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم
[حیاتی]
هستند.
To start from scratch.
از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
archive
فایلی که حاوی داده قدیمی است ولی برای مراجعه در آینده نگهداری میشود
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
upwards compatible
طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
upward compatible
طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com