Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (6 milliseconds)
English
Persian
radio dicipline
انضباط مکالمه بی سیم
Other Matches
two way telephone equipment
تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
disciplining
انضباط
discipline
انضباط
disciplines
انضباط
disciplinary
اهل انضباط
disciplinable
انضباط پذیر
disciplinal
اهل انضباط
sound discipline
انضباط صوتی
fire discipline
انضباط اتش
conduct grade
نمره انضباط
disciplinarian
اهل انضباط
camouflage dicipline
انضباط استتار
radio dicipline
انضباط رادیویی
disciplinarians
اهل انضباط
circuit discipline
رعایت انضباط مدار
self discipline
انضباط نفس تادیب
stern discipline
انضباط سخت و محکم
road clearance
انضباط و نظم حرکت در جاده
colloquium
مکالمه
parle
مکالمه
parlance
مکالمه
palaver
مکالمه
colloquia
مکالمه
radiotelephony
مکالمه با بی سیم
through call
مکالمه مستقیم
frequency of calls
تراکم مکالمه
telephone conversation
مکالمه تلفنی
dialogist
مکالمه نویس
conversation
مکالمه محاوره
sign languages
مکالمه با اشاره
parleying
مکالمه کردن
conversations
مکالمه محاوره
parleys
مکالمه کردن
sign language
مکالمه با اشاره
parleyed
مکالمه کردن
parley
مکالمه کردن
crosstalk
مکالمه متقابل
chargeable call
مکالمه قابل پرداخت
radiotelephony
مکالمه رادیو تلفنی
duplex telephony
مکالمه تلفنی دو طرفه
push to talk
کلید مکالمه تلفنی
telephone modal distance
مسافت مکالمه تلفنی
emergency call
خبر یا مکالمه اضطراری
international call
مکالمه بین المللی
trunk calls
مکالمه مشترکین از طریق ترانک
fixed time call
مکالمه در زمان معین و ثابت
trunk call
مکالمه مشترکین از طریق ترانک
speaking tube
لوله مخصوص مکالمه بین دواتاق
uncommunicative
بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
ring off
قطع کردن تلفن یا مکالمه تلفنی
I'm putting you through now.
شما را الان وصل میکنم.
[در مکالمه تلفنی]
procedure word
کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
duplex operation
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
interphone
سیستم تلفن یا مکالمه داخلی یک جنگ افزار
martinet
ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
martinets
ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
interrogator responder
دستگاه تماس یا مکالمه سیستم شناسایی دشمن وخودی
Their eyes met.
آنها به هم زل زدند.
[همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
dialectic
روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
sound discipline
انضباط صدا یا جلوگیری ازسر و صدا
dial up
استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
private automatic branch exchange
یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
telephone repeater
دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com