Dictiornary-Farsi | انضباط پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
disciplinable	انضباط پذیر


Other Matches

disciplining	انضباط
disciplines	انضباط
discipline	انضباط
disciplinarian	اهل انضباط
fire discipline	انضباط اتش
disciplinarians	اهل انضباط
sound discipline	انضباط صوتی
disciplinal	اهل انضباط
conduct grade	نمره انضباط
disciplinary	اهل انضباط
camouflage dicipline	انضباط استتار
radio dicipline	انضباط رادیویی
self discipline	انضباط نفس تادیب
radio dicipline	انضباط مکالمه بی سیم
stern discipline	انضباط سخت و محکم
circuit discipline	رعایت انضباط مدار
road clearance	انضباط و نظم حرکت در جاده
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
martinet	ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
martinets	ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
sound discipline	انضباط صدا یا جلوگیری ازسر و صدا
discipline	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining	نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
cleavable	رخ پذیر
soluble	حل پذیر
pi acceptor	پی پذیر
solvable	حل پذیر
pliable	خم پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
fatig	خستگی پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
doable <adj.>	صورت پذیر
fatigable	خستگی پذیر
doable <adj.>	امکان پذیر
contrivable <adj.>	امکان پذیر
feasible <adj.>	صورت پذیر
extensible	توسعه پذیر
flxible	خمش پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	صورت پذیر
extendible	کشش پذیر
makeable <adj.>	صورت پذیر
expiable	کفاره پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
fixable	ثبات پذیر
fissionable	شکافت پذیر
fissile	شکاف پذیر
practicable <adj.>	امکان پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	امکان پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
achievable <adj.>	صورت پذیر
manageable <adj.>	امکان پذیر
makeable <adj.>	امکان پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	امکان پذیر
feasible <adj.>	امکان پذیر
achievable <adj.>	امکان پذیر
contrivable <adj.>	صورت پذیر
figurable	شکل پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
deductible	مالیات پذیر
deformable	دگردیس پذیر
demurrable	اعتراض پذیر
denominable	تسمیه پذیر
depreciable	استهلاک پذیر
destructible	انهدام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
differentiable	تشخیص پذیر
dilatable	اتساع پذیر
disciplinable	تعلیم پذیر
disintegrable	تجزیه پذیر
decidable	تصمیم پذیر
deceivable	فریب پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
corrigible	اصلاح پذیر
mendable	اصلاح پذیر
reformable	اصلاح پذیر
refornable	اصلاح پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
corruptible	فساد پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
countable	شمارش پذیر
manageable <adj.>	انجام پذیر
disputable	اعتراض پذیر
evadable	طفره پذیر
criticizable	انتقاد پذیر
evitable	اجتناب پذیر
executable	انجام پذیر
executable	اجرا پذیر
practicable <adj.>	صورت پذیر
exepandable	بسط پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	صورت پذیر
expandable	بسط پذیر
expansible	گسترش پذیر
enumerable	شمارش پذیر
sufferable	تحمل پذیر
endurable	تحمل پذیر
dissoluble	تجزیه پذیر
distensible	انبساط پذیر
doughface	تلقین پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام پذیر
educable	اموزش پذیر
feasible <adj.>	انجام پذیر
doable <adj.>	انجام پذیر
contrivable <adj.>	انجام پذیر
achievable <adj.>	انجام پذیر
electron acceptor	الکترون پذیر
manageable <adj.>	صورت پذیر
placative	تسکین پذیر
vacillatory	تغییر پذیر
tuneable	تنظیم پذیر
tunably	تنظیم پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
tunable	تنظیم پذیر
reducible	تقلیل پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
refutable	تکذیب پذیر
regulable	تنظیم پذیر
remediable	درمان پذیر
vanquishable	شکست پذیر
protractile	امتداد پذیر
protean	شکل پذیر
lowest common denominator	مردم پذیر
plunderable	چپاول پذیر
weariless	خستگی نا پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
wallydraigle	تاثیر پذیر
terminable <adj.>	بطلان پذیر
voidable <adj.>	بطلان پذیر
visitable	دیدار پذیر
vicissitudinous	تحول پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
remediable	چاره پذیر
remediable	گزیر پذیر
spoilable	فساد پذیر
spottable	لکه پذیر
stainable	لکه پذیر
subduable	تسخیر پذیر
subjugable	تسخیر پذیر
superimposable	انطباق پذیر
susceptible of change	تغییر پذیر
teachable	تعلیم پذیر
tensible	کشش پذیر
testable	ازمون پذیر
testable	شهادت پذیر
shapeable	شکل پذیر
thermosetting	سختی پذیر
transmutable	دگرگونی پذیر
tranformable	دگرگونی پذیر
trainable	تربیت پذیر
trainable	فرهیخت پذیر
revocable	ابطال پذیر
rotatable	چرخش پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
thinkable	اندیشه پذیر
severable	تفکیک پذیر
terminable <adj.>	فسخ پذیر
placable	دلجویی پذیر
fusible	گداز پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
increasable	افزایش پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
infusible	گداز نا پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
impressible	تاثیر پذیر
improvably	اصلاح پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
generable	زایش پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
healable	درمان پذیر
able to take a load <adj.>	بار پذیر
improvable	بهبود پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
stretchiest	کشش پذیر
stretchier	فراخی پذیر
partible	بخش پذیر
passible	فساد پذیر
penetrable	رخنه پذیر
perfectible	کمال پذیر
stretchier	کشش پذیر
perturbable	اشوب پذیر
pervious	نفوذ پذیر
pilable	انحنا پذیر
pacifiable	تسکین پذیر