Dictiornary-Farsi | انطباق با اصول عقلانی عقلانی کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (40 milliseconds)

English	Persian
rationalization	انطباق با اصول عقلانی عقلانی کردن


Other Matches

intellectualize	عقلانی کردن
intellectual	عقلانی
intellectuals	عقلانی
irrational	غیر عقلانی
intelligential	عقلانی باهوش
intellects	نیروی عقلانی
intellect	نیروی عقلانی
intellectuality	قوه عقلانی
rational	عقلانی منطقی
rationalism	فلسفه عقلانی
pipe dream <idiom>	نقشه غیر عقلانی
rationalist	معتقد به فلسفه عقلانی
long haired	علاقمندی غیر عقلانی دارای موی بلند
longhair	علاقمندی غیر عقلانی دارای موی بلند
nescience	اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
single track	فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
leninism	اصول عقاید لنین مارکسیسم با تفسیر واستنباطی که لنین از ان به منظور انطباق با ایدئولوژی مذکور با وضع روسیه کرده است
sanitize	مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
reseau	شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
antinomian	مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
to preach moral principles	اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
methodize	در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
self identity	انطباق
coincidence	انطباق
adaptation	انطباق
coincidences	انطباق
conformity	انطباق
superposition	انطباق
accommodation	انطباق
adaption	انطباق
adaptations	انطباق
accommodations	انطباق
scotopic adaptation	انطباق با تاریکی
superposable	قابل انطباق
superimposable	انطباق پذیر
adaptometer	انطباق سنج
adjustability	درجه انطباق
coincident current	با انطباق جریان
adaptation time	زمان انطباق
adaptation syndrome	نشانگان انطباق
adaptation level	سطح انطباق
absolute accommodation	انطباق مطلق
adaptability	قابلیت انطباق
adaptability	انطباق پذیری
matching stub	مفتول انطباق
nonsuperimposable	انطباق ناپذیر
coincidences	اقتران انطباق
light adaptation	انطباق با روشنایی
unadapted	انطباق نایافته
sensory adaptation	انطباق حسی
dark adaptation	انطباق با تاریکی
adaptable	انطباق پذیر
suits	تعقیب انطباق
suited	تعقیب انطباق
suit	تعقیب انطباق
goodness of fit	میزان انطباق
visual adaptation	انطباق دیداری
social adaptiveness	انطباق اجتماعی
coincidence	اقتران انطباق
decency	انطباق بامورد
brightness adaptation	انطباق با درخشندگی
synchrony	انطباق تقارن
alignment	تنظیم انطباق
alignments	تنظیم انطباق
synchronizes	انطباق زمانی داشتن
associable	معاشرتی انطباق پذیر
suit the punishment to the crime	انطباق مجازات بر جرم
general adaptation syndrome	نشانگان انطباق عمومی
sovietization	انطباق با رژیم شوروی
aberration	عدم انطباق کانونی
synchronised	انطباق زمانی داشتن
synchronising	انطباق زمانی داشتن
synchronises	انطباق زمانی داشتن
synchronism	ایجاد همزمانی انطباق
synchronize	انطباق زمانی داشتن
parallax	اختلاف منظر انطباق
coincidence adjustment	تعیین مسافت به وسیله انطباق
compatability	قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
self adjustment	انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
formalization	انطباق با ایین واداب فاهری رسمی سازی
technic	اصول
principles	اصول
nitty-gritty	اصول
tenet	اصول
teaching	اصول
roots	اصول
ism	: اصول
doctrines	اصول
doctrine	اصول
root	اصول
teachings	اصول
ism	اصول
technologically	اصول فنی
principles of economics	اصول اقتصاد
copernician system	اصول کپرنیک
methodology	علم اصول
technological	اصول فنی
prineipal parts	اصول فعل
principles of economy	اصول اقتصاد
theory	اصول نظری
chung shin	اصول تکواندو
theories	اصول نظری
tenet	اصول مرام
banking principles	اصول بانکداری
dogmas	اصول عقاید
relativity principles	اصول نسبیت
rational principle	اصول عقلیه
dogma	اصول عقاید
systems	روش اصول
system	اصول وجود
principles of religion	اصول مذهب
system	روش اصول
systems	اصول وجود
grimacing	ادا و اصول
modernism	اصول امروزی
technics	اصول فنی
monopolosm	اصول انحصار
kinesiology	اصول مکانیزم
monopolism	اصول انحصار
creationism	اصول افرینش
doctrines	اصول حکمت
doctrine	اصول حکمت
economic principles	اصول اقتصادی
methodologies	علم اصول
politics	اصول سیاسی
tenets	اصول مسلم
mormonism	اصول mormon ها
mutualism	اصول همکاری
general principles	اصول کلی
denial measures	اصول ممانعت
constitutionalism	اصول مشروطیت
abolitionist	اصول بردگی
accounting principles	اصول حسابداری
grimace	ادا و اصول
roots and branches	اصول وفروع
grimaced	ادا و اصول
functional	اصول مبادی
naziism	اصول نازی
grimaces	ادا و اصول
communism	اصول اشتراکی
neodoxy	اصول نوین
nazism	اصول نازی
household art	اصول خانه داری
fascism	اصول عقاید فاشیست
rationale	توضیح اصول عقاید
to do v to one's principles	برخلاف اصول خودرفتارکردن
hedonics	اصول خوشی ولذت
hierarchism	اصول سلسله مراتب
unparliamentary	برخلاف اصول پارلمانی
unnatural	بر خلاف اصول طبیعت
unnaturally	بر خلاف اصول طبیعت
psychologism	پیروی از اصول روانی
mouth	ادا و اصول در اوردن
sail close to the wind	اندکی از اصول تجاوزکردن
Protestantism	اصول ایین پروتستانت
mouths	ادا و اصول در اوردن
mouthing	ادا و اصول در اوردن
mouthed	ادا و اصول در اوردن
liberalism	اصول ازادی خواهی
individualism	اصول استقلال فردی
revivalism	اصول بیداری مذهبی
fourteen points	اصول چهارده گانه
civil procedure	اصول محاکمات حقوقی
Euclid's Elements	اصول اقلیدس [ریاضی]
counter current principle	اصول جریان متقابل
to pull a wry face	اداو اصول دراوردن
scientifically	موافق اصول علمی
code of procedure	قانون اصول محاکمات
democratism	اصول حکومت ملی
mutualist	طرفدار اصول همدستی
modernism	اصول تجدد نوگرایی
planning principles	اصول برنامه ریزی
asceticism	اصول ریاضت و مرتاضی
probity	پیروی دقیق از اصول
principled	دارای اصول وعقاید
ex post facto	شامل اصول گذشته
manichaeanism	اصول فلسفه مانی
anticonstitutional	مخالف اصول مشروطیت
gradualism	رعایت اصول تدریج
anomy	بی توجهی به اصول دین
moralists	معتقد به اصول اخلاق
ethics	اصول اخلاقی اخلاقیات
musically	مطابق اصول موسیقی
moralist	معتقد به اصول اخلاق
pauli	اصول مذهبی پولس
Euclid's Elements	اصول اقلیدس [ریاضی]
anomie	بی توجهی به اصول دین
monarchism	اصول سلطنت مستقل
principles of islamic economics	اصول اقتصاد اسلامی
Catholicism	اصول مذهب کاتولیکی
principles of economics	اصول علم اقتصاد
economization	رعایت اصول اقتصادی
telephone switching technique	اصول اتصالات تلفنی
technically	مطابق اصول فنی
principle of criminal procedure	اصول محاکمات جزائی
principle of civil litigation	اصول محاکمات مدنی
image shearing principle	اصول برش تصویر
naturalistic	موافق با اصول طبیعی
electromagnetic compatability	قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
sansculottism	پیروی از اصول انقلاب افراطی