Dictiornary-Farsi | انطباق پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)

English	Persian
adaptable	انطباق پذیر
superimposable	انطباق پذیر


Search result with all words

associable	معاشرتی انطباق پذیر
Other Matches

educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
superposition	انطباق
adaptation	انطباق
conformity	انطباق
adaptations	انطباق
self identity	انطباق
coincidence	انطباق
accommodation	انطباق
coincidences	انطباق
accommodations	انطباق
adaption	انطباق
adaptability	انطباق پذیری
matching stub	مفتول انطباق
coincident current	با انطباق جریان
adaptation time	زمان انطباق
adaptation syndrome	نشانگان انطباق
goodness of fit	میزان انطباق
adaptation level	سطح انطباق
light adaptation	انطباق با روشنایی
social adaptiveness	انطباق اجتماعی
coincidences	اقتران انطباق
coincidence	اقتران انطباق
adaptability	قابلیت انطباق
dark adaptation	انطباق با تاریکی
alignments	تنظیم انطباق
suit	تعقیب انطباق
suited	تعقیب انطباق
suits	تعقیب انطباق
synchrony	انطباق تقارن
sensory adaptation	انطباق حسی
adjustability	درجه انطباق
superposable	قابل انطباق
absolute accommodation	انطباق مطلق
scotopic adaptation	انطباق با تاریکی
brightness adaptation	انطباق با درخشندگی
visual adaptation	انطباق دیداری
decency	انطباق بامورد
nonsuperimposable	انطباق ناپذیر
adaptometer	انطباق سنج
unadapted	انطباق نایافته
alignment	تنظیم انطباق
parallax	اختلاف منظر انطباق
synchronised	انطباق زمانی داشتن
synchronism	ایجاد همزمانی انطباق
general adaptation syndrome	نشانگان انطباق عمومی
sovietization	انطباق با رژیم شوروی
synchronizes	انطباق زمانی داشتن
synchronize	انطباق زمانی داشتن
aberration	عدم انطباق کانونی
suit the punishment to the crime	انطباق مجازات بر جرم
synchronises	انطباق زمانی داشتن
synchronising	انطباق زمانی داشتن
coincidence adjustment	تعیین مسافت به وسیله انطباق
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
self adjustment	انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
compatability	قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
formalization	انطباق با ایین واداب فاهری رسمی سازی
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
reseau	شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
electromagnetic compatability	قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
leninism	اصول عقاید لنین مارکسیسم با تفسیر واستنباطی که لنین از ان به منظور انطباق با ایدئولوژی مذکور با وضع روسیه کرده است
rationalization	انطباق با اصول عقلانی عقلانی کردن
pliable	خم پذیر
soluble	حل پذیر
pi acceptor	پی پذیر
solvable	حل پذیر
cleavable	رخ پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
rotatable	چرخش پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
remediable	گزیر پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
remediable	درمان پذیر
remediable	چاره پذیر
protean	شکل پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
protractile	امتداد پذیر
voidable <adj.>	بطلان پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
reducible	تقلیل پذیر
extendible	کشش پذیر
revocable	ابطال پذیر
regulable	تنظیم پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
refutable	تکذیب پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
partible	بخش پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
figurable	شکل پذیر
fissile	شکاف پذیر
fissionable	شکافت پذیر
fixable	ثبات پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
achievable <adj.>	انجام پذیر
flxible	خمش پذیر
fusible	گداز پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
generable	زایش پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
fatigable	خستگی پذیر
fatig	خستگی پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
electron acceptor	الکترون پذیر
endurable	تحمل پذیر
sufferable	تحمل پذیر
enumerable	شمارش پذیر
evadable	طفره پذیر
evitable	اجتناب پذیر
executable	انجام پذیر
executable	اجرا پذیر
exepandable	بسط پذیر
expandable	بسط پذیر
expansible	گسترش پذیر
expiable	کفاره پذیر
extensible	توسعه پذیر
healable	درمان پذیر
improvable	بهبود پذیر
improvably	اصلاح پذیر
miscible	امیزش پذیر
miscible	امتزاج پذیر
mutable	تغییر پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
passible	فساد پذیر
penetrable	رخنه پذیر
perfectible	کمال پذیر
perturbable	اشوب پذیر
pervious	نفوذ پذیر
pilable	انحنا پذیر
placable	دلجویی پذیر
placative	تسکین پذیر
plunderable	چپاول پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
liquefiable	گداز پذیر
impressible	تاثیر پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
increasable	افزایش پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
infusible	گداز نا پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
limitable	محدودیت پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
contrivable <adj.>	انجام پذیر
achievable <adj.>	اجرا پذیر
doable <adj.>	اجرا پذیر
executable <adj.>	اجرا پذیر
feasible <adj.>	اجرا پذیر
practicable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	اجرا پذیر
contrivable <adj.>	اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا پذیر
manageable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	انجام پذیر
doable <adj.>	انجام پذیر
feasible <adj.>	انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام پذیر
makeable <adj.>	انجام پذیر
manageable <adj.>	انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
workable <adj.>	صورت پذیر
makable <adj.>	امکان پذیر
annullable <adj.>	فسخ پذیر
callable <adj.>	فسخ پذیر
cancelable [American] <adj.>	فسخ پذیر
cancellable [British] <adj.>	فسخ پذیر
rescindable <adj.>	فسخ پذیر
voidable <adj.>	فسخ پذیر
annullable <adj.>	بطلان پذیر
callable <adj.>	بطلان پذیر
cancelable [American] <adj.>	بطلان پذیر
cancellable [British] <adj.>	بطلان پذیر
rescindable <adj.>	بطلان پذیر
dividable [American E] <adj.>	بخش پذیر
divisible <adj.>	بخش پذیر
makable <adj.>	صورت پذیر
makable <adj.>	انجام پذیر
makable <adj.>	اجرا پذیر
absolute <adj.>	چاره نا پذیر