English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
implosion انفجار از داخل
Search result with all words
water injection پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
Other Matches
contact burst preclusion ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
burning train مسیر انفجار سیکل انفجار
blast line مسیرموج انفجار خط موج انفجار
explosive train مدار انفجار مسیر انفجار
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
chemical horn مکانیسم انفجار مین صوتی مکانیسم انفجار شیمیایی
intercommand داخل قسمت داخل یکان
nuclide کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
mortise dead lock قفل داخل کار قفل داخل درب
crater analysis تجزیه و تحلیل قیف انفجار تجزیه و تحلیل قیف حاصله از انفجار گلوله ها
explosions انفجار
detonations انفجار
detonation انفجار
blow up انفجار
blastment انفجار
eruption انفجار
blow out انفجار
plosion انفجار
blow-ups انفجار
blow-up انفجار
blasts انفجار
pops انفجار
popped انفجار
pop انفجار
burst انفجار
explosion انفجار
brisance انفجار
displosion انفجار
bursts انفجار
blasting انفجار
blast انفجار
countermining انفجار ضد مین
crackled صدای انفجار پی در پی
crackle صدای انفجار پی در پی
busting انفجار ترکیدگی
busted انفجار ترکیدگی
bust انفجار ترکیدگی
crackles صدای انفجار پی در پی
fire time زمان انفجار
population explosion انفجار جمعیت
swooper انفجار دار
sympathetic detonation انفجار القایی
blast صدای انفجار
blast ضربه انفجار
blasts صدای انفجار
time of disintegration زمان انفجار
blasts ضربه انفجار
impact action اثر انفجار
sonic booms انفجار صوتی
burst wave موج انفجار
bursting set محل انفجار
blast wave موج انفجار
blow out سوختن انفجار
detonations انفجار ضربهای
combustiblity قابلیت انفجار
detonations انفجار ناگهانی
detonation انفجار ضربهای
detonation انفجار ناگهانی
POWs صدای انفجار
POW صدای انفجار
ignitor وسیله انفجار
sonic boom انفجار صوتی
explosion proof ازمایش- انفجار
information explosion انفجار اطلاعات
high order detonation انفجار شدید
explosive energy قدرت انفجار
explosive force نیروی انفجار
gust انفجار فوت
gusts انفجار فوت
big bang انفجار بزرگ
blast effect اثر انفجار
detonation charge خرج انفجار
combustion chamber اطاق انفجار
atom samshing انفجار اتمی
outburst انفجار غضب
outbursts انفجار غضب
aerial burst انفجار هوایی
explosive قابل انفجار
explosimeter انفجار سنج
detonation cord سیم انفجار
explosion hazard خطر انفجار
explosion proof پوشش ضد انفجار
the force of the explosion شدت انفجار
yield بازده انفجار
busts انفجار ترکیدگی
misfires گیر در انفجار
explosiveness قابلیت انفجار
lead in مداررابط انفجار
detonable قابل انفجار
dead center ignition نقطه انفجار
destruct system سیستم انفجار
detonative اماده انفجار
craters قیف انفجار
explosive force قدرت انفجار
crater قیف انفجار
detonating slab مسیر انفجار
inexplosive غیرقابل انفجار
blasting machine دستگاه انفجار
detonatable قابل انفجار
misfire گیر در انفجار
yielded بازده انفجار
misfired گیر در انفجار
crepitation انفجار مکرر
yields بازده انفجار
subsidiary عمق دهنده به انفجار
explosives مواد قابل انفجار
low order انفجار کند یا ناقص
afterwinds باد بعد از انفجار
subsidiaries عمق دهنده به انفجار
armed ammunition مهمات اماده انفجار
service mine مین قابل انفجار
poised mine مین اماده انفجار
blastment تاثیرونفوذ انفجار بادخوردگی
late time زمان سکته انفجار
atomic time زمان انفجار اتمی
atom samsher دستگاه انفجار اتمی
armed mine مین اماده انفجار
blast effect اثر موج انفجار
tnt equivalent معادل با قدرت انفجار تی ان تی
powder kegs چیز قابل انفجار
impact اثر ترکش انفجار
flex x خرج انفجار ورقهای
impacts اثر ترکش انفجار
powder keg چیز قابل انفجار
detonating ترکاننده وابسته به انفجار
explosive range گستره انفجار پذیری
crepitate انفجار پی درپی کردن
contact fire انفجار در اثر تماس
flex x خرج انفجار کتابی
high order detonation انفجار انی وکامل
burst منفجر کردن انفجار
burst انفجار منفجر شدن
bursts منفجر کردن انفجار
breech chamber محفظه خرج انفجار
bursts انفجار منفجر شدن
exudation مواد پخش شونده در یک انفجار
countermining distance فاصله ضد انفجار زنجیری مین
predictor دستگاه محاسب زمان انفجار
piezometer دستگاه سنجش شدت انفجار
contingent effects اثرات احتمالی انفجار هستهای
fire time زمان اجرای اتش یا انفجار
proximity fuze فیوز مخصوص انفجار مرمی
impact action عمل انفجار نیروی ترکش
ice mine مین مخصوص انفجار زیریخی
sofar دستگاه ثبت انفجار در زیردریا
strip تخلیه موادخطرناک یا قابل انفجار
countermining زنجیری کردن ترتیب انفجار مینها
drag loading نتیجه کشش بادیا موج انفجار
discriminating circuit مدارتشخیص دهنده انرژیهای عامل انفجار
afterwinds باد مخالف جهت انفجار اتمی
acoustic circuit مدار عکس العمل انفجار صوتی
fire in the hole انفجار نزدیک است به جان پناه
ice mining انفجار یخ رودخانه یا دریاچه ها به وسیله مین
yields قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yielded قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
firing area نقطه شروع انفجار مین میدان تیر
yield قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
crackle صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackles صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
shock wave موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
sympathetic detonation انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
shock waves موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
warned protected قابلیت حفافت نیروهای خودی در مقابل انفجار اتمی
late time زمان بین سقوط بمب تا شروع انفجار اتمی
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
warned exposed قابلیت اسیب پذیری نیروهای خودی نسبت به انفجار اتمی
anie داخل
aboard داخل
within <prep.> در داخل
intra داخل
inside <adv.> <prep.> در داخل
withindoors در داخل
insides داخل
within در داخل
interiorly از داخل
interiors داخل
interior داخل
inside داخل
lineball داخل
looked زمانی که مدار مین نسبت به عامل انفجار حساسیت نشان میدهد
look زمانی که مدار مین نسبت به عامل انفجار حساسیت نشان میدهد
looks زمانی که مدار مین نسبت به عامل انفجار حساسیت نشان میدهد
war head قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
imbark داخل کردن
immit داخل کردن
intercellular داخل سلولی
engaged in war داخل جنگ
interior wiring سیمکشی داخل
inboard به سمت داخل
anieoro از داخل به خارج
implode از داخل ترکیدن
in and out داخل وخارج
inboard به طرف داخل
he is not in it داخل نیست
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
cross hair خط داخل دوربین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com