Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
tranillumination
انقال نور از خلال عضوی بعضو دیگری
Other Matches
translation
انقال
translations
انقال
conveyancing
انقال
transduction
انقال عبور
trannlatability
قابلیت انقال
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
organic
عضوی
memberless
بی عضوی
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
meantime
در خلال
interval
خلال
meanwhile
در خلال
now
<adv.>
در خلال
by now
<adv.>
در خلال
organicism
عضوی نگری
six membered ring
حلقه شش عضوی
octamerous
هشت عضوی
monoplegia
فلج یک عضوی
organic sensations
احساسهای عضوی
inorganic
غیر عضوی
organic deafness
کری عضوی
organic disorder
اختلال عضوی
organic set
امایه عضوی
dyad
گروه دو عضوی
dysarthria
نارساگویی عضوی
dyadic unit
واحد دو عضوی
diad
گروه دو عضوی
French
:خلال کردن
lacunose
خلال دار
within three months
در خلال سه ماه
pick
خلال دندان
intrim
در خلال مدت
picks
خلال دندان
picks
خلال گوش
interim
خلال مدت
pick
خلال گوش
toothpick
خلال دندان
toothpicks
خلال دندان
picker
خلال دندان
whilst
در خلال مدتی که
pickers
خلال دندان
maiming
اختلال یا از کارافتادگی عضوی
brachium
هر عضوی شبیه بازو
ablation
قطع عضوی از بدن
amputation
قطع عضوی از بدن
psychalgia
درد غیر عضوی
struma
اتساع و گشادشدن هر عضوی
organic psychosis
روان پریشی عضوی
organic mental disorder
اختلال روانی عضوی
maim
اختلال یا از کارافتادگی عضوی
maimed
اختلال یا از کارافتادگی عضوی
maims
اختلال یا از کارافتادگی عضوی
pick
خلال دندان بکاربردن
peel
خلال نرده چوبی
peels
خلال نرده چوبی
orange peel
پوست یا خلال نارنج
picks
خلال دندان بکاربردن
hypertrophy
بزرگ شدن عضوی بیش از حد لزوم
viscus
عضوی که دراحشاء واقع شده است
play footsie
<idiom>
از زیرمیز با پا عضوی از بدن شخص مقابل را لمس کردن
emphysema
اتساع و بزرگی عضوی در اثر گاز یا هوا باد
Internet
انجمنی که عضوی از IAB است و استانداردهای اینترنت را تشخیص میدهد
prolotherapy
اصلاح وتر یا عضوی بوسیله کاهش رویش وتکثیر سلولی
hydrofoil
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoils
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
Internet
انجمنی که عضوی از IAB است و استانداردهای جدید اینترنت را پیش از اینکه به IETF مراجعه کنند بررسی میکند
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
qyaternary
چهار واحدی چهار عضوی
tooth pick
خلال دندان دندان کاو
another
دیگری
thirds
به دیگری
third
به دیگری
t' other
دیگری
tother
دیگری
in turn
<idiom>
یکی پس از دیگری
follow suit
<idiom>
از دیگری تقلیدکردن
onother's money
پول دیگری
We have no other way (alternative).
را ه دیگری نداریم
common of pasturage
حق چرادرزمین دیگری
consecutively
یکی پس از دیگری
at second hand
از قول دیگری
at another time
در زمان دیگری
other
متفاوت دیگری
heteronomous
پیروقانون دیگری
others
متفاوت دیگری
transplanting
درجای دیگری نشاندن
converting
تغییر چیزی به دیگری
transplant
درجای دیگری نشاندن
take the words out of someone's mouth
<idiom>
حرف دیگری راقاپیدن
copycat
<idiom>
تقلید از شخص دیگری
converted
تغییر چیزی به دیگری
transplanted
درجای دیگری نشاندن
converts
تغییر چیزی به دیگری
convert
تغییر چیزی به دیگری
transports
انتقال از یک مسیر به دیگری
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
assumpsit
تقبل دیون دیگری
detinue
ضبط مال دیگری
eye baby
دیگری که به او نگاه میکند
heteronomy
پیروی از قانون دیگری
shuffle off
بدوش دیگری گذاردن
serially
یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially
یکی پس از دیگری به ترتیب
transport
انتقال از یک مسیر به دیگری
transported
انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting
انتقال از یک مسیر به دیگری
to feel for another
برای دیگری متاثرشدن
transplants
درجای دیگری نشاندن
metonymy
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
personify
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
one after a
یکی درپی دیگری
personified
رل دیگری بازی کردن
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
subtraction
کم کردن یک عدد از دیگری
highbinder
جاسوس یا مراقب دیگری
personifying
رل دیگری بازی کردن
another
کسی
[چیز]
دیگری
let a praise thee
بگذارد دیگری تورابستاید
ratio
نسبت یک عدد به دیگری
ratios
نسبت یک عدد به دیگری
release
اعراض از حق به نفع دیگری
released
اعراض از حق به نفع دیگری
releases
اعراض از حق به نفع دیگری
it is of a different kind
قسم دیگری است
one country or another
این یا یک کشور دیگری
i had no a
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
i had no a
چاره دیگری نداشتم
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
predecease
مرگ قبل از دیگری
predecease
قبل از دیگری مردن
pestiferous
فاسدکننده اخلاق دیگری
impersonating
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonate
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated
خودرابجای دیگری جا زدن
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
دنبال روی دیگری
alternately
تغییر از یکی به دیگری
augmenter
مقداری که به دیگری اضافه میشود
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
pur autre vie
برای مدت عمر دیگری
to shift a burden
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
proxy
بنمایندگی دیگری رای دادن
common of piscary
حق ماهی گیری درابهای دیگری
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
interrupting
حرف دیگری را قطع کردن
multiplicand
عددی که در دیگری ضرب شود
interrupts
حرف دیگری را قطع کردن
are these a more apples
هیچ سیب دیگری هست
he took a different view
نظریه دیگری اتخاذ کرد
transmissions
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
delay
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying
یچ بسته به دیگری عبور میکند
vest
واگذاری حقی یامالی به دیگری
relocation
انتقال به محل دیگری ازحافظه
overlap
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
staged
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
overlapped
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
matches
تنظیم ثبات معادل با دیگری
i have no other place to go
جای دیگری ندارم که بروم
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
sublease
به مستاجر دیگری اجاره دادن
vests
واگذاری حقی یامالی به دیگری
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
delays
یچ بسته به دیگری عبور میکند
transmission
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
match
تنظیم ثبات معادل با دیگری
ghostwrite
بنام شخص دیگری نوشتن
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
suffragan
تابع منطقه یاقسمت دیگری
personifier
مجسم کننده شخصیت دیگری
personator
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
overlaps
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
inherits
وارث شدن از دیگری گرفتن
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
foist
چیزی را بجای دیگری جا زدن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
to connect with a flight
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objecting
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
girlfriends
زنی که دوست زن دیگری است
girlfriend
زنی که دوست زن دیگری است
vicariousness
خود را به جای دیگری گذاشتن
outdistance
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistanced
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
objected
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
inheriting
وارث شدن از دیگری گرفتن
inherit
وارث شدن از دیگری گرفتن
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
new person
<idiom>
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com