Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
the needful
انچه باید کرد
Search result with all words
do the necessary
انچه باید کرد بکنید
Other Matches
whatever
هر انچه
that which
انچه
whatever
انچه
i lent him what money i had
انچه پول ...
so far as
تا ان اندازه که انچه
as for as i know
انچه من میدانم
as far as in me lies
انچه از من بر می اید
what
هرچه انچه
as far as i can see
انچه من می فهمم
for a iknow
انچه من می دانم
for aught i know
انچه من میدانم
oive such as you have
انچه که داریدبدهید
makefast
انچه قایق را به ان میبندند
penful
انچه در یک قلم جا گیرد
ties of friendship
انچه دوستی اقتضامیکند
he did his level best
انچه از دستش برامدکرد
pitcherful
انچه دریک سبوجابگیرد
purview of a book
انچه کتابی فرامیگیرد
more than needs
بیش از انچه بایسته
my recollectio of it is
انچه من بیادمی اورم اینست
the requirements of the law
انچه درقانون قید شده
it purports that
انچه از این فهمیده میشوداین که .....
cartful
انچه دریک گاری جا بگیرد
capful
انچه دریک کلاه جابگیرد
layered
انچه مربوط به لایه ها باشد
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
my sentiment toward him
انچه من راجع باواحساس میکنم
out of sight out of mind
از دل برود هر انچه از دیده برفت
so far as i can guess
انچه من میتوانم حدس بزنم
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
he undid what i had done
انچه من رشته بودم او پنبه کرد
penny worth
انچه برابر یک پنی میتوان خرید
redefinable
انچه مجددا قابل تعریف است
i paid his d. wages
مزد او را انچه لازم بود دادم
whatsoe'er
هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
the document purports that
انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
bound
انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
what you see is what you get
انچه می بینید همان است که بدست می اورید
whaterer
هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
finding
انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
findings
انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
fortuitism
اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
i speak under correction
انچه می گویم ممکن است درست نباشد
i overpaid him for his work
مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
fortuist
کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
nemo dat quod non habet
هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
breach of trust
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
materialism
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
whateer
هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
lapful
به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
halfpennyworth
انچه به نیم پنی خریده شود ارزش نیم پنی
in due f.
باید
maun
باید
ought
باید
to have to
باید
should
باید
shall
باید
outh
باید
the f. of a table
باید
must
باید
there is a rule that...
که باید.....
as it deserves
چنانکه باید
i ought to go
باید بروم
it is to be noted that
باید دانست که
We have to go as well.
ما هم باید برویم .
i ougth to go
باید رفت
how shall we proceed
چه باید کرد
you must know
باید بدانید
i must go
باید بروم
It must be granted that …
باید تصدیق کر د که …
i ougth to go
باید بروم
ought
باید وشاید
one must go
باید رفت
it is necessary to go
باید رفت
it is necessary for him to go
باید برود
meetly
چنانکه باید و شاید
it is to be noted that
باید ملتفت بود که
chicane
مانعی که باید دور زد
enow
بسنده انقدرکه باید
it is to be noted that
باید توجه کردکه
shall i go?
ایا باید بروم
One must suffer in silence.
باید سوخت وساخت
Water must be stopped at its source .
<proverb>
آب را از سر بند باید بست .
I must leave at once.
باید فورا بروم.
comme il faut
چنانکه باید وشاید
What can't be cured must be endured.
<idiom>
باید سوخت و ساخت.
prettily
بخوبی چنانکه باید
to d. what to say
اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way
کاری راچنانکه باید
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
You should have told me earlier.
باید زودتر به من می گفتی
you might have come
باید امده باشید
you must go
شما باید بروید
Let us see how it turns out.
باید دید چه از آب در می آید
he needs must go
ناچار باید برود
he must have gone
باید رفته باشد
how shall we proceed
چگونه باید اقدام کرد
he is much to be pitted
بحالش باید رحم کرد
load
کاری که باید انجام شود
i must answer for the damages
ازعهده خسارت ان باید برایم
loads
کاری که باید انجام شود
I've got to watch what I eat.
باید مواظب رژیمم باشم.
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
She must be at least 40.
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
to which side do I have to turn?
به کدام طرف باید بپیچم؟
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
One must draw the line somewhere.
<proverb>
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
We must find a basic solution.
باید یک فکر اساسی کرد
One must keep up with the times.
باید با زمان آهنگ بود
you shoud rinse it in lukewarm water.
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
some one must stay here
یک کسی باید اینجا بماند
parting of the ways
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
it needs to be done carefully
باید بدقت کرده شود
I must take the kid to school .
باید بچه راببرم مدرسه
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
You must make allowances for his age .
باید ملاحظه سنش را بکنی
I have some letters to write .
چند تا کاغذ باید بنویسم
One must take time by the forelock .
وقت را باید غنیمت شمرد
Two witnesses should testify.
دو شاهد باید شهادت بدهند
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.
بااین حقوق کم باید بسازم
I must be going now.
الان دیگه باید بروم
One must tackle it in the right way.
هرکاری را باید از راهش وارد شد
There must be a catch(trick)in it.
باید حقه ای درکار باشد
if i know what to do
اگر میدانستم چه باید کرد
backlog
کاری که باید انجام شود
backlogs
کاری که باید انجام شود
How many times do I have to tell you that …
چند بار باید به شما بگویم که ...
integrand
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
I should bring you round to my way of thinking .
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
کلکی درکار باید باشد ( هست )
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
It must be put up to the prime minister .
باید بعرض نخست وزیر برسد
We must settle the price first.
اول باید قیمت راطی کرد
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
Why should I take the blame?
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
Do I have to change busses?
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
Do I have to change trains?
آیا باید قطار عوض کنم؟
There must be some mistakes.
باید اشتباهی روی داده باشد.
a bitter pill to swallow
<idiom>
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
disclosing
یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
We should be leaving now.
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
The football field must be marked out.
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
A bitter pI'll to swallow.
چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
today of all days
از همه روزها امروز
[باید باشد]
you must know this
شما باید این مطلب را بدانید
why need he say that
چرا باید این سخن را بگوید
blank
فضایی در فرم که باید کامل شود
How can you ask?
این باید واضح باشد برای تو
blankest
فضایی در فرم که باید کامل شود
actions
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
You must have respect for your promises.
باید بقول خودتان احترام بگذارید
It must have a solid foundation.
اساس کار باید محکم باشد
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
operand
که باید توسط عملگرا اجرا شود
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
One must take the bad with the good .
باید خوب وبدش راقبول کرد
i know how to do it
میدانم چطور باید اینکار را کرد
job
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
previous examination
نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
you must a for that conduct
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
wickets
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
qualifying shares
سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
executory contract
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
strike while the iron is hot
تا تنور گرم است باید نان پخت
jobs
مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Those who lose must step out.
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
tasks
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
I must think things over.
باید راجع به این چیز ها فکر کنم
make hay while the sun shines
تا تنور گرم است باید نان راپخت
We must inquire into this matter.
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
task
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
notify party
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
now this man was lying
باید دانست که این مرد دروغ میگفت
I must get hold of her at all costs.
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
The craps should match the curtains.
پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
پای این کار باید محکم بایستی
i will t. you for the book
شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
wicket
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
loads
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
I don't know what to do with that.
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
I'd
مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
a stitch in time saves nine
<proverb>
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
to have to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
current liabilities
بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com