Dictiornary-Farsi | انگشت شهادت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
forefinger	انگشت شهادت
forefingers	انگشت شهادت
the first or index finger	انگشت شهادت


Other Matches

mittens	دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mitten	دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
fingerprint	انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted	انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting	انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints	انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
testis	شهادت
martyrdom	شهادت
testimony	شهادت
oral evidence	شهادت
martyry	شهادت
hearsay evidence	شهادت بر شهادت
evidence	شهادت
testimonies	شهادت
witnessed	شهادت
witnesses	شهادت
attestation	شهادت
witnessing	شهادت
certification	شهادت
testimonial	شهادت
witness	شهادت
testimonials	شهادت
call to witness	به شهادت طلبیدن
hearsay evidence	شهادت سماعی
giving evidence	اداء شهادت
evidence	شهادت دادن
vouchers	شهادت دادن
perpetuting testtimony	حفظ شهادت
martyr	به شهادت رساندن
martyrs	به شهادت رساندن
passionary	شهادت نامه
parol evidence	شهادت شفاهی
bear witness	شهادت دادن
oral evidence	شهادت شفاهی
voucher	شهادت دادن
attest	شهادت دادن
attested	شهادت دادن
witnessed	شهادت دادن
witnesses	شهادت دادن
acknowledgment	شهادت نامه
witnessing	شهادت دادن
deponont	شهادت دهنده
certificates	شهادت نامه
certificate	شهادت نامه
affidavit	شهادت نامه
affirms	شهادت دادن
affirming	شهادت دادن
affirmed	شهادت دادن
false testimony	شهادت کذب
affirm	شهادت دادن
attests	شهادت دادن
witness	شهادت دادن
testable	شهادت پذیر
attesting	شهادت دادن
perjury	شهادت کذب
bear testimony	شهادت دادن
to bear testimony	شهادت دادن
perjures	شهادت دروغ دادن
perjure	شهادت دروغ دادن
to bear witness to	شهادت دادن نسبت به
perjuring	شهادت دروغ دادن
affidavits	شهادت نامه استشهاد
affidavy	شهادت نامه استشهاد
testifying	شهادت دادن تصدیق کردن
testate	وصیت کردن شهادت دادن
test	شهادت گواهی بازرسی کردن
witnessing	گواه شاهد شهادت دادن
tests	شهادت گواهی بازرسی کردن
witnesses	گواه شاهد شهادت دادن
tested	شهادت گواهی بازرسی کردن
warrantable	دارای ارزش برای شهادت
Two witnesses should testify.	دو شاهد باید شهادت بدهند
witnessed	گواه شاهد شهادت دادن
witness	گواه شاهد شهادت دادن
testify	شهادت دادن تصدیق کردن
testifies	شهادت دادن تصدیق کردن
testified	شهادت دادن تصدیق کردن
witness stand	محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
certifying	صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify	صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies	صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
dactyl	انگشت
digit	انگشت
monodactylous	تک انگشت
finger	انگشت
fingers	انگشت
adactylous	بی انگشت
digits	انگشت
rule of thumb	حساب انگشت
potentilla	پنج انگشت
pinkie	انگشت کوچک
cinqfoil	پنج انگشت
cinquefoil	پنج انگشت
the ring finger	انگشت حلقه
pinky	انگشت کوچک
phalange	بند انگشت
pollex	انگشت شست
middle finger	انگشت میان
dactylagraphy	انگشت نگاری
soon koot	نوک انگشت
sawison keut	نوک دو انگشت
gazing stock	انگشت نما
five finger	پنج انگشت
the middle finger	انگشت میانه
the little finger	انگشت کهین
finger print	اثر انگشت
finger mark	اثر انگشت
soleprint	انگشت نگاری از پا
egregious	انگشت نما
to become a byword	انگشت نماشدن
marplot	انگشت به شیر زن
medius	انگشت وسطی
medius	انگشت میان
dactylitis	اماس انگشت
dactyloscopy	انگشت نگاری
little fingers	انگشت کوچک
digitate	انگشت دار
digitiform	انگشت مانند
syndacty	چسبیده انگشت
fingers	انگشت زدن
fingerprinted	اثر انگشت
fingerprint	اثر انگشت
fingering	استفاده از انگشت
the first or index finger	انگشت نشان
knuckle	بند انگشت
forefingers	انگشت نشان
fingerprinting	اثر انگشت
conspicuous	انگشت نما
fingered	انگشت دار
finger	انگشت زدن
fingertips	نوک انگشت
fingered	انگشت مانند
fingertip	نوک انگشت
fingerprints	اثر انگشت
knuckles	بند انگشت
ring fingers	انگشت انگشتر
index finger	انگشت نشان
finger painting	نقاشی با انگشت
notoriety	انگشت نمایی
index fingers	انگشت نشان
forefinger	انگشت نشان
ring finger	انگشت انگشتر
toenails	ناخن انگشت پا
agnail	میخچهء پا یا انگشت پا
toenail	ناخن انگشت پا
ring fingers	انگشت چهارم دست چپ
polydactyl	چند انگشتی پر انگشت
tap the door with your fingers	انگشت بزنید بدر
ring finger	انگشت چهارم دست چپ
proverbialize	انگشت نما کردن
little finger	انگشت کوچک دست
pinkie	انگشت کوچک دست
To take fingerprints.	انگشت نگاری کردن
To finger something.	به چیزی انگشت زدن
to run over	تند انگشت گذاشتن
nose-picking	انگشت کردن در بینی
the little finger	انگشت کوچک کلنج
flagrant	انگشت نما رسوا
his hand want's two fingers	دستش دو انگشت ندارد
indexes	نمودار انگشت سبابه
notoriously	بطور انگشت نما
finger mark	با انگشت چرک کردن
finger play	استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger print department	اداره انگشت نگاری
finger tapping	ضربه زنی با انگشت
finger thumb opposition	تقابل شست و انگشت
lumbrical	ماهیچه انگشت یا پنجه
knucklebone	استخوان بند انگشت
hitsu shiubi	مفصل انگشت وسط
his hand lack one finger	دستش یک انگشت ندارد
indexed	نمودار انگشت سبابه
index	نمودار انگشت سبابه
phalange	استخوان انگشت یاپنجه
pettitoes	چیز بی ارزش انگشت پا
phalanges	استخوان انگشت گروه
finger glass	فرف انگشت شوئی
pokes	فشار با نوک انگشت حرکت
poked	فشار با نوک انگشت حرکت
fingering	پنجه گذاری انگشت کاری
poking	فشار با نوک انگشت حرکت
agnus castus	پنج انگشت فلفل بری
jams	گرفتن شکاف کوه با انگشت
toe	با انگشت پا زدن یاراه رفتن
a man's best friends are his ten fingers <proverb>	کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
jam	گرفتن شکاف کوه با انگشت
finger hold	خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
toes	با انگشت پا زدن یاراه رفتن
poke	فشار با نوک انگشت حرکت
finger	باندازه یک انگشت میله برامدگی
phalangeal	وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
jammed	گرفتن شکاف کوه با انگشت
lumbrical	ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
fingers	باندازه یک انگشت میله برامدگی
pizzicato	با ضرب نوک انگشت یاناخن
to make an e. of oneself	خود را انگشت نما کردن
voir dire	سوالاتی که پیش از پرس ازمایی اصلی از شاهد میشود و هدف از ان احرازصلاحیتش برای ادای شهادت است
syndactyl	دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
to prod somebody	کسی را با نوک انگشت فشار دادن
toes	انگشت پای مهره داران جای پا
to poke somebody	کسی را با نوک انگشت فشار دادن