English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8 milliseconds)
English Persian
to become a byword انگشت نماشدن
Other Matches
mittens دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mitten دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
fingerprinted انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
digits انگشت
dactyl انگشت
adactylous بی انگشت
digit انگشت
finger انگشت
monodactylous تک انگشت
fingers انگشت
the little finger انگشت کهین
agnail میخچهء پا یا انگشت پا
cinqfoil پنج انگشت
cinquefoil پنج انگشت
index fingers انگشت نشان
knuckle بند انگشت
knuckles بند انگشت
little fingers انگشت کوچک
the middle finger انگشت میانه
notoriety انگشت نمایی
finger painting نقاشی با انگشت
the ring finger انگشت حلقه
index finger انگشت نشان
soleprint انگشت نگاری از پا
dactylagraphy انگشت نگاری
gazing stock انگشت نما
potentilla پنج انگشت
pollex انگشت شست
pinky انگشت کوچک
pinkie انگشت کوچک
phalange بند انگشت
marplot انگشت به شیر زن
medius انگشت میان
medius انگشت وسطی
five finger پنج انگشت
rule of thumb حساب انگشت
sawison keut نوک دو انگشت
dactylitis اماس انگشت
dactyloscopy انگشت نگاری
digitate انگشت دار
digitiform انگشت مانند
egregious انگشت نما
syndacty چسبیده انگشت
finger mark اثر انگشت
soon koot نوک انگشت
finger print اثر انگشت
middle finger انگشت میان
toenails ناخن انگشت پا
forefingers انگشت نشان
forefingers انگشت شهادت
the first or index finger انگشت نشان
fingering استفاده از انگشت
fingerprint اثر انگشت
fingerprinted اثر انگشت
forefinger انگشت شهادت
forefinger انگشت نشان
ring finger انگشت انگشتر
ring fingers انگشت انگشتر
toenail ناخن انگشت پا
fingerprinting اثر انگشت
fingered انگشت مانند
fingers انگشت زدن
fingered انگشت دار
conspicuous انگشت نما
finger انگشت زدن
fingertips نوک انگشت
fingertip نوک انگشت
the first or index finger انگشت شهادت
fingerprints اثر انگشت
To take fingerprints. انگشت نگاری کردن
phalange استخوان انگشت یاپنجه
nose-picking انگشت کردن در بینی
little finger انگشت کوچک دست
polydactyl چند انگشتی پر انگشت
To finger something. به چیزی انگشت زدن
tap the door with your fingers انگشت بزنید بدر
the little finger انگشت کوچک کلنج
pinkie انگشت کوچک دست
to run over تند انگشت گذاشتن
proverbialize انگشت نما کردن
pettitoes چیز بی ارزش انگشت پا
notoriously بطور انگشت نما
finger print department اداره انگشت نگاری
finger mark با انگشت چرک کردن
phalanges استخوان انگشت گروه
indexes نمودار انگشت سبابه
ring finger انگشت چهارم دست چپ
ring fingers انگشت چهارم دست چپ
flagrant انگشت نما رسوا
index نمودار انگشت سبابه
indexed نمودار انگشت سبابه
finger tapping ضربه زنی با انگشت
finger thumb opposition تقابل شست و انگشت
finger glass فرف انگشت شوئی
hitsu shiubi مفصل انگشت وسط
knucklebone استخوان بند انگشت
finger play استفاده از انگشت درشمشیربازی
lumbrical ماهیچه انگشت یا پنجه
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
pokes فشار با نوک انگشت حرکت
poking فشار با نوک انگشت حرکت
a man's best friends are his ten fingers <proverb> کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
phalangeal وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
fingering پنجه گذاری انگشت کاری
lumbrical ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
finger باندازه یک انگشت میله برامدگی
fingers باندازه یک انگشت میله برامدگی
jam گرفتن شکاف کوه با انگشت
jammed گرفتن شکاف کوه با انگشت
toes با انگشت پا زدن یاراه رفتن
agnus castus پنج انگشت فلفل بری
finger hold خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
to make an e. of oneself خود را انگشت نما کردن
toe با انگشت پا زدن یاراه رفتن
pizzicato با ضرب نوک انگشت یاناخن
poked فشار با نوک انگشت حرکت
jams گرفتن شکاف کوه با انگشت
poke فشار با نوک انگشت حرکت
to prod somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
two دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
twos دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to poke somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
toe انگشت پای مهره داران جای پا
To be conspicuous. انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
to gouge out a persons eye چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
toes انگشت پای مهره داران جای پا
syndactyl دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
To be flabbergasted (bewildered). انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
percuss بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
ageum son قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
dump رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
toe loop jump پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
tap loop jump پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com