English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (40 milliseconds)
English Persian
proverbialize انگشت نما کردن
Search result with all words
dump رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
fingerprint انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
finger hold خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
finger mark با انگشت چرک کردن
to make an e. of oneself خود را انگشت نما کردن
To take fingerprints. انگشت نگاری کردن
nose-picking انگشت کردن در بینی
Other Matches
mittens دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mitten دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
digit انگشت
finger انگشت
fingers انگشت
monodactylous تک انگشت
dactyl انگشت
adactylous بی انگشت
digits انگشت
fingers انگشت زدن
potentilla پنج انگشت
agnail میخچهء پا یا انگشت پا
finger انگشت زدن
pollex انگشت شست
notoriety انگشت نمایی
toenail ناخن انگشت پا
the little finger انگشت کهین
the middle finger انگشت میانه
the ring finger انگشت حلقه
cinquefoil پنج انگشت
cinqfoil پنج انگشت
gazing stock انگشت نما
syndacty چسبیده انگشت
knuckles بند انگشت
knuckle بند انگشت
fingered انگشت مانند
fingered انگشت دار
to become a byword انگشت نماشدن
toenails ناخن انگشت پا
ring fingers انگشت انگشتر
fingerprinted اثر انگشت
finger painting نقاشی با انگشت
fingerprint اثر انگشت
fingering استفاده از انگشت
marplot انگشت به شیر زن
the first or index finger انگشت شهادت
the first or index finger انگشت نشان
forefingers انگشت شهادت
medius انگشت میان
medius انگشت وسطی
forefinger انگشت نشان
fingerprinting اثر انگشت
pinky انگشت کوچک
pinkie انگشت کوچک
egregious انگشت نما
five finger پنج انگشت
phalange بند انگشت
middle finger انگشت میان
finger print اثر انگشت
finger mark اثر انگشت
forefingers انگشت نشان
conspicuous انگشت نما
fingertips نوک انگشت
fingertip نوک انگشت
fingerprints اثر انگشت
little fingers انگشت کوچک
forefinger انگشت شهادت
index fingers انگشت نشان
rule of thumb حساب انگشت
dactylitis اماس انگشت
digitiform انگشت مانند
digitate انگشت دار
soleprint انگشت نگاری از پا
sawison keut نوک دو انگشت
index finger انگشت نشان
dactyloscopy انگشت نگاری
soon koot نوک انگشت
ring finger انگشت انگشتر
dactylagraphy انگشت نگاری
finger play استفاده از انگشت درشمشیربازی
indexes نمودار انگشت سبابه
pettitoes چیز بی ارزش انگشت پا
knucklebone استخوان بند انگشت
pinkie انگشت کوچک دست
little finger انگشت کوچک دست
index نمودار انگشت سبابه
finger tapping ضربه زنی با انگشت
finger thumb opposition تقابل شست و انگشت
To finger something. به چیزی انگشت زدن
flagrant انگشت نما رسوا
polydactyl چند انگشتی پر انگشت
phalanges استخوان انگشت گروه
finger glass فرف انگشت شوئی
lumbrical ماهیچه انگشت یا پنجه
finger print department اداره انگشت نگاری
phalange استخوان انگشت یاپنجه
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
the little finger انگشت کوچک کلنج
notoriously بطور انگشت نما
to run over تند انگشت گذاشتن
ring finger انگشت چهارم دست چپ
ring fingers انگشت چهارم دست چپ
indexed نمودار انگشت سبابه
hitsu shiubi مفصل انگشت وسط
tap the door with your fingers انگشت بزنید بدر
jam گرفتن شکاف کوه با انگشت
jammed گرفتن شکاف کوه با انگشت
poked فشار با نوک انگشت حرکت
poke فشار با نوک انگشت حرکت
pokes فشار با نوک انگشت حرکت
poking فشار با نوک انگشت حرکت
toes با انگشت پا زدن یاراه رفتن
jams گرفتن شکاف کوه با انگشت
fingers باندازه یک انگشت میله برامدگی
toe با انگشت پا زدن یاراه رفتن
pizzicato با ضرب نوک انگشت یاناخن
lumbrical ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
agnus castus پنج انگشت فلفل بری
a man's best friends are his ten fingers <proverb> کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
fingering پنجه گذاری انگشت کاری
finger باندازه یک انگشت میله برامدگی
phalangeal وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
twos دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to prod somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
toe انگشت پای مهره داران جای پا
To be flabbergasted (bewildered). انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
toes انگشت پای مهره داران جای پا
To be conspicuous. انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
two دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to poke somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to gouge out a persons eye چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
syndactyl دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
ageum son قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
percuss بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
tap loop jump پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
toe loop jump پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com