English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
medius انگشت وسطی
Other Matches
mitten دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mediating وسطی
medial وسطی
mediated وسطی
mediate وسطی
mediates وسطی
middle finger وسطی
median وسطی
meanest وسطی
meaner وسطی
mean وسطی
centric وسطی
middle succession توالی وسطی
medival ages قرون وسطی
meddles میانی وسطی
meddled میانی وسطی
meddle میانی وسطی
mid میانی وسطی
mid- میانی وسطی
the dark ages قرون وسطی
Middle Ages قرون وسطی
mediaeval ages قرون وسطی
middles میانی وسطی
middle میانی وسطی
fingerprints انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
middle lintel in window الت وسطی پنجره
medizeval history تاریخ قرون وسطی
middle name نام وسطی-اسموسطین
mesoderm لایه وسطی جرثومه میانپوست
pennon پرچم مثلثی شکل قرون وسطی
medievalist متخصص درتاریخ وهنروفرهنگ قرون وسطی
galley کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی
wimple روسری زنان قرون وسطی چرخ
dromond کشتی جنگی یا بازرگانی قرون وسطی
longbows کمان بلند در انگلستان قرون وسطی
longbow کمان بلند در انگلستان قرون وسطی
scholasticism شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
templar عضو فرقهای ازصلیبیون نظامی قرون وسطی
schoolastic پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
ballistraria [قابی به شکل صلیب در دیوارهای قرون وسطی]
chien-assis [پنجره زیر شیروانی مینیاتوری در قرون وسطی]
balistraria [قابی به شکل صلیب در دیوارهای قرون وسطی]
schoolman پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
cantherius [تیر اصلی خرپا در خانه های قرون وسطی]
tower house قلعه مستحکم قرون وسطی خانه بالای برج
canterius [تیر اصلی خرپا در خانه های قرون وسطی]
tilts شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilted شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilt شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
calf's tongue [برجسته کاری های دکوری قرون وسطی با زبانه هایی شبیه تیرهای موازی]
digits انگشت
fingers انگشت
digit انگشت
monodactylous تک انگشت
adactylous بی انگشت
finger انگشت
dactyl انگشت
digitate انگشت دار
digitiform انگشت مانند
dactyloscopy انگشت نگاری
marplot انگشت به شیر زن
five finger پنج انگشت
finger print اثر انگشت
finger mark اثر انگشت
egregious انگشت نما
gazing stock انگشت نما
syndacty چسبیده انگشت
phalange بند انگشت
pinkie انگشت کوچک
pinky انگشت کوچک
potentilla پنج انگشت
rule of thumb حساب انگشت
sawison keut نوک دو انگشت
soon koot نوک انگشت
the little finger انگشت کهین
the middle finger انگشت میانه
pollex انگشت شست
fingerprint اثر انگشت
medius انگشت میان
to become a byword انگشت نماشدن
the ring finger انگشت حلقه
middle finger انگشت میان
little fingers انگشت کوچک
soleprint انگشت نگاری از پا
dactylitis اماس انگشت
forefingers انگشت شهادت
conspicuous انگشت نما
finger انگشت زدن
fingers انگشت زدن
fingered انگشت دار
fingered انگشت مانند
forefingers انگشت نشان
forefinger انگشت شهادت
forefinger انگشت نشان
ring fingers انگشت انگشتر
ring finger انگشت انگشتر
knuckle بند انگشت
fingertips نوک انگشت
fingerprinted اثر انگشت
fingerprinting اثر انگشت
fingerprints اثر انگشت
fingering استفاده از انگشت
the first or index finger انگشت شهادت
the first or index finger انگشت نشان
fingertip نوک انگشت
knuckles بند انگشت
notoriety انگشت نمایی
toenails ناخن انگشت پا
toenail ناخن انگشت پا
agnail میخچهء پا یا انگشت پا
finger painting نقاشی با انگشت
cinqfoil پنج انگشت
cinquefoil پنج انگشت
index fingers انگشت نشان
index finger انگشت نشان
dactylagraphy انگشت نگاری
controvrsism روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
finger thumb opposition تقابل شست و انگشت
phalanges استخوان انگشت گروه
flagrant انگشت نما رسوا
nose-picking انگشت کردن در بینی
tap the door with your fingers انگشت بزنید بدر
the little finger انگشت کوچک کلنج
finger tapping ضربه زنی با انگشت
finger play استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger mark با انگشت چرک کردن
to run over تند انگشت گذاشتن
finger glass فرف انگشت شوئی
finger print department اداره انگشت نگاری
To finger something. به چیزی انگشت زدن
To take fingerprints. انگشت نگاری کردن
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
ring fingers انگشت چهارم دست چپ
phalange استخوان انگشت یاپنجه
pettitoes چیز بی ارزش انگشت پا
ring finger انگشت چهارم دست چپ
little finger انگشت کوچک دست
pinkie انگشت کوچک دست
lumbrical ماهیچه انگشت یا پنجه
notoriously بطور انگشت نما
knucklebone استخوان بند انگشت
hitsu shiubi مفصل انگشت وسط
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
index نمودار انگشت سبابه
proverbialize انگشت نما کردن
indexed نمودار انگشت سبابه
polydactyl چند انگشتی پر انگشت
indexes نمودار انگشت سبابه
poked فشار با نوک انگشت حرکت
poke فشار با نوک انگشت حرکت
poking فشار با نوک انگشت حرکت
pokes فشار با نوک انگشت حرکت
fingering پنجه گذاری انگشت کاری
a man's best friends are his ten fingers <proverb> کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
lumbrical ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
finger باندازه یک انگشت میله برامدگی
pizzicato با ضرب نوک انگشت یاناخن
phalangeal وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
agnus castus پنج انگشت فلفل بری
jam گرفتن شکاف کوه با انگشت
finger hold خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
jammed گرفتن شکاف کوه با انگشت
to make an e. of oneself خود را انگشت نما کردن
jams گرفتن شکاف کوه با انگشت
toes با انگشت پا زدن یاراه رفتن
fingers باندازه یک انگشت میله برامدگی
toe با انگشت پا زدن یاراه رفتن
to poke somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
toes انگشت پای مهره داران جای پا
to gouge out a persons eye چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
toe انگشت پای مهره داران جای پا
To be conspicuous. انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
syndactyl دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
to prod somebody کسی را با نوک انگشت فشار دادن
twos دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
two دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
To be flabbergasted (bewildered). انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
ageum son قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
percuss بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
moulage انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
medieval قرون وسطی قرون وسطایی
mediaeval قرون وسطی قرون وسطایی
angle-leaf [یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
dump رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com