Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
ring finger
انگشت چهارم دست چپ
ring fingers
انگشت چهارم دست چپ
Other Matches
biquadratic
قوه چهارم توان چهارم
mittens
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mitten
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
three-quarter
سه چهارم
quadrant
یک چهارم
fourths
چهارم
fourth
چهارم
quadrature
یک چهارم
three-quarters
سه چهارم
quarter note
نت یک چهارم
quarter
یک چهارم
fingerprinted
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
subdominant
نت چهارم موسیقی
biquadrate
قوه چهارم
airt
یک چهارم وسعت
qyaternary
دوران چهارم
diatessaron
فاصله یک چهارم
quartern
یک چهارم پینت
quartern
یک چهارم پوند
quarter-finals
یک چهارم نهایی
pecking
یک چهارم بوشل
pecks
یک چهارم بوشل
quarter final
یک چهارم نهایی
quater tone
یک چهارم پرده
quarter-final
یک چهارم نهایی
quarter of an hour
یک چهارم سده
peck
یک چهارم بوشل
quarterfinal
یک چهارم نهایی
pecked
یک چهارم بوشل
fourth dimension
بعد چهارم
dee
حرف چهارم D نام
center of quarter circles
مرکز یک چهارم دایره ها
fourth generation computer
کامپیوتر نسل چهارم
fourth estate
رکن چهارم مشروطیت
delta
حرف چهارم زبان یونانی
quadrivium
سال چهارم دوره لیسانس
deltas
حرف چهارم زبان یونانی
act ii Šscene iv
پرده دوم مجلس چهارم
d
حرف چهارم الفبای انگلیسی
on the th prox
در روز چهارم ماه اینده
D, d (D's, d's)
حرف چهارم الفبای انگلیسی
slow-wave sleep
[SWS]
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
deep sleep
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
fastigium
راس قسمت فوقانی بطن چهارم
April
ماه چهارم سال فرنگی اوریل
x
حرف بیست و چهارم الفبای انگلیسی
quarterfinal
دوره یک چهارم نهایی درمسابقات حذفی
X, x (X's, x's)
حرف بیستو چهارم الفبای انگلیسی
cleanup
توپزن چهارم که معمولا قوی است
quarterfinalist
کسیکه در مسابقه یک چهارم نهایی شرکت میکند
quarter
یک چهارم زمان مسابقه قسمت عقبی کناره قایق
Georgian architecture
معماری جرجی
[در زمان پادشاه جرج اول تا چهارم انگلستان]
milreis
سکه زرپرتقال که 4 شیلینگ وپنج ویک چهارم پنس ارزش دارد
monodactylous
تک انگشت
dactyl
انگشت
digit
انگشت
fingers
انگشت
finger
انگشت
digits
انگشت
adactylous
بی انگشت
digitate
انگشت دار
dactylagraphy
انگشت نگاری
egregious
انگشت نما
dactylitis
اماس انگشت
little fingers
انگشت کوچک
dactyloscopy
انگشت نگاری
syndacty
چسبیده انگشت
digitiform
انگشت مانند
finger mark
اثر انگشت
potentilla
پنج انگشت
rule of thumb
حساب انگشت
sawison keut
نوک دو انگشت
soleprint
انگشت نگاری از پا
soon koot
نوک انگشت
the little finger
انگشت کهین
the middle finger
انگشت میانه
the ring finger
انگشت حلقه
pollex
انگشت شست
pinky
انگشت کوچک
finger print
اثر انگشت
five finger
پنج انگشت
gazing stock
انگشت نما
marplot
انگشت به شیر زن
medius
انگشت میان
medius
انگشت وسطی
middle finger
انگشت میان
phalange
بند انگشت
pinkie
انگشت کوچک
to become a byword
انگشت نماشدن
cinquefoil
پنج انگشت
fingerprinted
اثر انگشت
fingerprints
اثر انگشت
knuckles
بند انگشت
knuckle
بند انگشت
fingertip
نوک انگشت
fingertips
نوک انگشت
conspicuous
انگشت نما
finger
انگشت زدن
fingers
انگشت زدن
fingered
انگشت دار
fingerprint
اثر انگشت
fingerprinting
اثر انگشت
index finger
انگشت نشان
index fingers
انگشت نشان
finger painting
نقاشی با انگشت
notoriety
انگشت نمایی
toenails
ناخن انگشت پا
toenail
ناخن انگشت پا
agnail
میخچهء پا یا انگشت پا
cinqfoil
پنج انگشت
ring finger
انگشت انگشتر
ring fingers
انگشت انگشتر
fingering
استفاده از انگشت
the first or index finger
انگشت شهادت
the first or index finger
انگشت نشان
forefingers
انگشت شهادت
forefingers
انگشت نشان
forefinger
انگشت شهادت
forefinger
انگشت نشان
fingered
انگشت مانند
transport
لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transporting
لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transports
لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
transported
لایه چهارم در مدل شبکه ISO/ OSI که حاوی اتصال و بررسی و کنترل های مط لوب کیفیت اتصالات است
to run over
تند انگشت گذاشتن
To take fingerprints.
انگشت نگاری کردن
To finger something.
به چیزی انگشت زدن
finger print department
اداره انگشت نگاری
finger tapping
ضربه زنی با انگشت
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
the little finger
انگشت کوچک کلنج
hitsu shiubi
مفصل انگشت وسط
finger play
استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger mark
با انگشت چرک کردن
pinkie
انگشت کوچک دست
little finger
انگشت کوچک دست
finger glass
فرف انگشت شوئی
finger thumb opposition
تقابل شست و انگشت
nose-picking
انگشت کردن در بینی
tap the door with your fingers
انگشت بزنید بدر
knucklebone
استخوان بند انگشت
notoriously
بطور انگشت نما
pettitoes
چیز بی ارزش انگشت پا
lumbrical
ماهیچه انگشت یا پنجه
indexed
نمودار انگشت سبابه
flagrant
انگشت نما رسوا
indexes
نمودار انگشت سبابه
proverbialize
انگشت نما کردن
phalanges
استخوان انگشت گروه
phalange
استخوان انگشت یاپنجه
index
نمودار انگشت سبابه
polydactyl
چند انگشتی پر انگشت
rood
مقیاس سطحی معادل یک چهارم جریب مقیاس طولی که درانگلستان 7 الی 8 یارد است
poking
فشار با نوک انگشت حرکت
fingers
باندازه یک انگشت میله برامدگی
pizzicato
با ضرب نوک انگشت یاناخن
a man's best friends are his ten fingers
<proverb>
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
phalangeal
وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
finger
باندازه یک انگشت میله برامدگی
finger hold
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
jams
گرفتن شکاف کوه با انگشت
jammed
گرفتن شکاف کوه با انگشت
agnus castus
پنج انگشت فلفل بری
poked
فشار با نوک انگشت حرکت
to make an e. of oneself
خود را انگشت نما کردن
lumbrical
ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
pokes
فشار با نوک انگشت حرکت
poke
فشار با نوک انگشت حرکت
fingering
پنجه گذاری انگشت کاری
toes
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
jam
گرفتن شکاف کوه با انگشت
toe
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
quadrant
ربع دایره یک چهارم طول قوس دایره
two
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to prod somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to poke somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
twos
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
toe
انگشت پای مهره داران جای پا
to gouge out a persons eye
چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
toes
انگشت پای مهره داران جای پا
To be flabbergasted (bewildered).
انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
To be conspicuous.
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
syndactyl
دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
ageum son
قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
percuss
بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
hang ten
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
to queer the pitch for any one
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
to cross self
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
salor
سالور
[از قدیمی ترین ایل های ترکمن که به قرن چهارم هجری شمسی باز می گردند. عده ای هم در افغانستان زندگی می کنند. نگاره خاص فرش های آنها گل های هشت ضلعی است.]
parmakli
لوزی پنجه ای
[این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com