Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
pidgin
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgins
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
Other Matches
pidgin english
انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
anglicist
متخصص اصطلاحات و قواعدزبان انگلیسی
king's english
اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
broken english
انگلیسی دست و پا شکسته
In my broken English .
با انگلیسی دست وپا شکسته ام
English bond
آجر چینی انگلیسی
common bond
[دیوار چینی با آجر آمریکایی یا انگلیسی]
anglicization
انگلیسی منشی اتصاف بصفات و خصوصیات انگلیسی
sinicism
متابعت از اداب ورسوم چینی چینی پرستی
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
anglicism
اصطلاح زبان انگلیسی انگلیسی مابی
sinicize
جنبه چینی دادن چینی کردن
Loudon's hollow wall
[دیوار آجری با دونوع آجر چینی کله راسته و راسته چینی]
lime juicer
ملوان انگلیسی انگلیسی
anglicises
انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicized
انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicizes
انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicised
انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicizing
انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicize
انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
anglicising
انگلیسی ماب شدن انگلیسی ماب کردن
terminologies
اصطلاحات
terminology
اصطلاحات
nomenclauture
فهرست اصطلاحات
grammatical term
اصطلاحات دستوری
architectural terms
اصطلاحات معماری
nautical terms
اصطلاحات دریایی
nomanclature
مجموعه اصطلاحات
turkism
اصطلاحات ترکی
nomenelature
فهرست اصطلاحات
terminologies
اصطلاحات علمی یافنی
briticism
اصطلاحات خاص انگلیس
botanical terms
اصطلاحات گیاه شناسی
terminology
اصطلاحات علمی یافنی
italicism
عبارات و اصطلاحات ایتالیایی
technic
اصطلاحات وقواعد فنی
jargon
اصطلاحات مخصوص یک صنف
technical
اصطلاحات وقواعد فنی
minaei
از اصطلاحات داوری کاراته
medical terminology
اصطلاحات پزشکی یا طبی
terminological
وابسته به مجموعه اصطلاحات
nomenclature
مجموعه اصطلاحات نامگذاری
inkhorn
دارای اصطلاحات قلنبه
patavinity
لهجه ولایتی اصطلاحات محلی
cant
اصطلاحات مخصوص یک صنف یا دسته
terminology
لفظ گذاری مجموعه اصطلاحات
germanism
اصطلاحات ویژه زبان المانی
technicalization
استفاده از اصطلاحات یاروشهای فنی
terminological
وابسته به اصطلاحات علمی وفنی
nomenclature
نام گذاری فهرست اصطلاحات
nomenclature
فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
souithernism
لغت و اصطلاحات مخصوص جنوب
terminologies
لفظ گذاری مجموعه اصطلاحات
gallicism
اصطلاحات و لغات ویژه فرانسوی
law french
اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
ink hard terms
اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
computerese
استفاده کنندگان از کامپیوتر مجموعه اصطلاحات کامپیوتری
lingua
زبان یا عضو زبانی شکل اصطلاحات خاص
This dictionary has many examples of how idioms are used .
این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
wimp
آدم دست و پا چلفته
[شمال آلمان]
[خفت آور ]
[اصطلاحات نوجوانان]
broken
شکسته
running hand
خط شکسته
fragmentary
شکسته
disrupted
شکسته
wrecked
شکسته
downhearted
دل شکسته
heartbroken
دل شکسته
shaky
شکسته
shakiest
شکسته
zigzags
شکسته
zigzagging
شکسته
zigzagged
شکسته
zigzag
شکسته
shakier
شکسته
heartsick
دل شکسته
fracted
شکسته
cursive
خط شکسته
heart broken
دل شکسته
fragmental
شکسته
broken-hearted
<adj.>
دل شکسته
in pieces
شکسته
modesty
شکسته نفسی
framentary
شکسته ناقص
wrecked
کشتی شکسته
fyloft
صلیب شکسته
shatters
قطعات شکسته
shatter
قطعات شکسته
flinders
قطعات شکسته
haken kreuz
صلیب شکسته
taxis
شکسته بندی
raddled
شکسته شده
broken
<adj.>
شکسته
[دستگاهی]
broken
شکسته شده
giant circle
افتاب شکسته
german giant swing
افتاب شکسته
chevron
پرانتز شکسته
split-screen
صفحه شکسته
split screen
صفحه شکسته
pointed bracket
پرانتز شکسته
angle bracket
پرانتز شکسته
puncture
شکسته شدن
punctured
شکسته شدن
to run upon the rocks
شکسته شدن
punctures
شکسته شدن
sherd
کوزه شکسته
puncturing
شکسته شدن
red short
شکسته سرخ
distorts
شکسته شدن
shards
کوزه شکسته
distort
شکسته شدن
fractures
سطح شکسته
fracturing
سطح شکسته
broken stone
سنگ شکسته
ballast
مصالح شکسته
doddered
شکسته سست
orthopaedics
شکسته بندی
a broken arm
بازوی شکسته
cold short
شکسته سرد
osteopathist
شکسته بند
hot short
شکسته گرم
orthopedics
شکسته بندی
shard
کوزه شکسته
castway
کشتی شکسته
cauliflower ear
گوش شکسته
fractured
سطح شکسته
fracture
سطح شکسته
deject
دل شکسته کردن
wrech
کشتی شکسته
bone setter
شکسته بند
bonesetter
شکسته بند
bone setting
شکسته بندی
crushed stone
سنگ شکسته
agmatology
علم شکسته بندی
infirmly
بطور علیل یا شکسته
broken hardening
سخت گردانی شکسته
jargon
سخن دست و پا شکسته
cast away
کشتی شکسته مطرود
brokenly
بطور شکسته یا بریده
pulled
شکسته شده افتاده
stone ballast
مصالح شکسته سنگی
brick ballast
مصالح شکسته اجری
bowed down by grief
شکسته شده ازغم
potsherd
تکه سفال شکسته
chippings
سنگ شکسته ریز
fragmentarily
بطور شکسته یا ناقص
ballast
شن ریزی مصالح شکسته
humble
شکسته نفسی کردن
zircon
سخن دست و پا شکسته
splint
وسایل شکسته بندی
splint
چوب شکسته بندی
refracting
شکسته شدن نور
refract
شکسته شدن نور
humblest
شکسته نفسی کردن
to humble oneself
شکسته نفسی کردن
shipwrecked
کشتی شکسته شدن
refracts
شکسته شدن نور
shipwrecks
کشتی شکسته شدن
refracted
شکسته شدن نور
shipwreck
کشتی شکسته شدن
swastika
صلیب شکسته المان نازی
The socket is broken.
پریز برق شکسته است.
to feel humbled
احساس شکسته نفسی کردن
to be humbled
احساس شکسته نفسی کردن
whitewater
قسمت اشفته موج شکسته
wrech
شکسته یا خراب شدن کشتی
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
knuckle bow
انگلیسی
English
انگلیسی
johnny
انگلیسی
Englishwoman
انگلیسی
Britisher
انگلیسی
knuckle guard
انگلیسی
Britishers
انگلیسی
Englishwomen
انگلیسی
Englishman
انگلیسی
Englishmen
انگلیسی
limey
انگلیسی
Briton
انگلیسی
limeys
انگلیسی
British
انگلیسی
Britons
انگلیسی
english woman
زن انگلیسی
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
plaster of Paris
گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
A creaking gate hang long.
<proverb>
یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster casts
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster cast
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
Chinese
زن چینی
joss
بت چینی
brick bond
رج چینی
masonry bond
رج چینی
maying
گل چینی
china
چینی
sinitic
چینی
Chinese
چینی ها
bond
رج چینی
porcelain
چینی
Chinese
چینی
jardin anglais
باغ انگلیسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com