English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
hallmark انگ نشانه عیار
hallmarks انگ نشانه عیار
Other Matches
pointer نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointers نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
ToolTips برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
symbolically آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolic آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
subtil عیار
fineness عیار
alloys عیار
errant عیار
globetrotter عیار
rover عیار
globetrotters عیار
carats عیار
long headed عیار
alloy عیار
carat عیار
assayer صاحب عیار
gold carats f. زرهیجده عیار
dyed-in-the-wool تمام عیار
pukka تمام عیار
base ore کانه کم عیار
full scale تمام عیار
titration تعیین عیار
fineness عیار فلزات
plate mark نشان عیار
assays عیار گرفتن
pucka تمام عیار
assay عیار گرفتن
sterling تمام عیار
examine عیار گرفتن
bolt [examine] عیار گرفتن
check عیار گرفتن
determine عیار گرفتن
enquire into عیار گرفتن
explore عیار گرفتن
inspect عیار گرفتن
investigate عیار گرفتن
look into عیار گرفتن
scrutinize عیار گرفتن
survey عیار گرفتن
full-scale تمام عیار
evaluate عیار گرفتن
analyse [British] عیار گرفتن
analyze [American] عیار گرفتن
titles عیار عوض
assay عیار گرفتن
dissect [analyse] عیار گرفتن
study عیار گرفتن
title عیار عوض
full bodied money پول تمام عیار
perfected بی عیب تمام عیار
pixing the coin سنجش عیار سکه
perfect بی عیب تمام عیار
assay عیار گرفتن سنجش
hip and thigh یکسره تمام عیار
assays عیار گرفتن سنجش
perfecting بی عیب تمام عیار
perfects بی عیب تمام عیار
monetary stand عیار قانونی مسکوکات
standards عیار قانونی استاندارد مقرر
alloy عیار زدن معتدل کردن
full bodied gold coin سکه طلای تمام عیار
alloys عیار زدن معتدل کردن
holergasia روان پریشی تمام عیار
standard عیار قانونی استاندارد مقرر
bullion شمش فلزات با عیار معین
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
He was every inch a frenchman. اویک فرانسوی تمام عیار بود
beau ideal زیبای تمام عیار کمال مطلوب
titrate عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
electro optics وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
preset vector دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
standarize با نمونه یا عیار قانونی مطابقت کردن استاندارد کردن
icon نشانه
cursor نشانه گر
symptom نشانه
cursors نشانه گر
marks نشانه
symptoms نشانه
symbol نشانه
mark نشانه
indicative نشانه
emblematic نشانه
attributing نشانه
traced نشانه
trace نشانه
omens نشانه
omen نشانه
presaging نشانه
presages نشانه
presaged نشانه
presage نشانه
icons نشانه
emblems نشانه
emblem نشانه
indications نشانه ها
attribute نشانه
attributes نشانه
traces نشانه
one address با یک نشانه
markers نشانه
signaled نشانه
symptomless بی نشانه
signal نشانه
ikons نشانه
token نشانه
tokens نشانه
bench mark نشانه
cue نشانه
reminiscences نشانه
reminiscence نشانه
sacraments نشانه
sacrament نشانه
marker نشانه
cues نشانه
signalled نشانه
portent نشانه
portents نشانه
pivot point نقطه نشانه
allegories نشانه علامت
leveled نشانه گرفتن
token passing گذراندن نشانه
dan buoy بویه نشانه
bode نشانه بودن
typology نشانه شناسی
targetting تیر نشانه
allegory نشانه علامت
target تیر نشانه
targeted تیر نشانه
targeting تیر نشانه
targets تیر نشانه
targetted تیر نشانه
traffic signal نشانه روشن
symptomatology نشانه شناسی
discriminandum نشانه افتراق
direction peg میخ نشانه
cue learning نشانه اموزی
levels نشانه گرفتن
cockshy نشانه روی
badge reader نشانه خوان
cockshot نشانه روی
symptomatic نشانه بیماری
bench mark نشانه مبنا
asterisks 1-نشانه گرافیکی
asterisk 1-نشانه گرافیکی
proofs نشانه مدرک
levelled نشانه گرفتن
emblematical حاوی نشانه
sem نشانه شناسی
proof of laziness نشانه تنبلی
prodrome پیش نشانه
minimal cue نشانه کمینه
merit badge نشانه هنر
sighting نشانه رفتن
sightings نشانه رفتن
indicium نشانه ویژه
go ahead نشانه ترقی
level نشانه گرفتن
train نشانه رفتن
frequency mark نشانه فرکانس
proof نشانه مدرک
aims نشانه گرفتن .
vetoes نشانه مخالفت
vetoing نشانه مخالفت
line of sight خط نشانه روی
marksman نشانه گیر
marksmen نشانه گیر
aiming نشانه روی
signal علامت نشانه
signaled علامت نشانه
signalled علامت نشانه
indicator علامت خط نشانه
cairns سنگ نشانه
cairn سنگ نشانه
indication اشعار نشانه
aim نشانه گرفتن .
code نشانه قراردادی
aimed نشانه گرفتن .
trains نشانه رفتن
veto نشانه مخالفت
trained نشانه رفتن
vetoed نشانه مخالفت
markers علامت نشانه
marker علامت نشانه
plotted نشانه میان چهارراه
sight الت نشانه روی
sightings نشانه روی کردن
symptom substitution theory نظریه جانشینی نشانه ها
semicolon نشانه چاپ شده
toxic symptom نشانه زهراگینی یامسمومیت
traffic sign لوحه نشانه گذاری
aiming light چراغ نشانه روی
traffic sign تابلو نشانه گذاری
aiming post شاخصهای نشانه روی
sight دوربین نشانه روی
sight scale مقیاس نشانه روی
sighting نشانه روی کردن
point نشانه روی کردن
crossbones نشانه مرگ وخطر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com