Dictiornary-Farsi | ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
the dust panned out pootly	ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد


Other Matches

sextuple	شش چندان
as much a	دو چندان
pretty good	نه چندان بد
tenfold	ده چندان
he drank himself to death	چندان
folds	چندان
as much as	چندان که
folded	چندان
two fold	دو چندان
fold	چندان
so much	چندان
one hundred times as many	سد چندان
very	چندان فراوان
not ahunderd mails flom	نه چندان دوراز
so	چندان همینطور
quantum sufficit	چندان که بس باشد
make little of	چندان سودی نبردن از
h does not w.much	چندان وزنی ندارد
it is of little worth	چندان ارزشی ندارد
it is not very hard	چندان سخت نیست
it matters little	چندان اهمیت ندارد
it wasdone in no time	اینکار چندان وقتی نبرد
My French is not up to much.	فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
i made little of it	چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
He is in a bad way (poor circumstances).	وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
iam so tired that i cannot eat	چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
the ship is hull down	کشتی چندان دوراست که تنه ان پیدا نیست
it wasdone in no time	انجام این کار چندان طولی نکشید
blessing in disguise <idiom>	[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
i had half a mind to go	چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
octuple	هشت چندان هشت برابر کردن
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
eight fold	هشت چندان هشت لا
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
heartbreak	غم زیاد
no end of	زیاد
vastly	زیاد
greatest	زیاد
great-	زیاد
great	زیاد
to a large extent	زیاد
heavily	زیاد
egregiously	زیاد
copious	زیاد
over and above	زیاد
outrageously	زیاد
highly	زیاد
overmuch	زیاد
widest	زیاد
wider	زیاد
too	زیاد
heart break	غم زیاد
too much	زیاد
numerous	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
extensive	زیاد
rife	زیاد
profoundly	زیاد
populous	زیاد
intense	زیاد
superabundant	زیاد
fulsome	زیاد
mickle or muckle	زیاد
muckle	زیاد
wide	زیاد
greatly	زیاد
mickle	زیاد
effusively	زیاد
excessive	زیاد
widely	زیاد
ranksack	زیاد
profusely	زیاد
immane	زیاد
not a lettle	زیاد
very	زیاد
high	زیاد
extortionate	زیاد
highs	زیاد
plethoric	زیاد
plaguily	زیاد
thick	زیاد
extortionary	زیاد
thicker	زیاد
glaring	زیاد
swingeing	زیاد
intensely	زیاد
highest	زیاد
large adv	زیاد
in quantities	زیاد
generous	زیاد
overly	زیاد
squeamishness	زیاد
many	زیاد
late	زیاد
squeamishly	زیاد
in excess	زیاد
much	زیاد
hugely	زیاد
mortally	زیاد
thickest	زیاد
intensively	زیاد
immoderate	زیاد
tremendously	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
supererogatory	زیاد
ravenousness	گرسنگی زیاد
overloads	زیاد پر کردن
overload	زیاد پر کردن
ravenous hunger	گرسنگی زیاد
profuse of gilfts	زیاد بخشنده
hyperidrosis	تعرق زیاد
overworks	زیاد کارکردن
heavy poll	رایهای زیاد
fixation	دلبستگی زیاد
overworked	زیاد کارکردن
agreat d. of trouble	دردسر زیاد
fixations	عشق زیاد
overworking	زیاد کارکردن
fixations	دلبستگی زیاد
fixation	عشق زیاد
rigor	دقت زیاد
lots	خیلی زیاد
rapturously	با شعف زیاد
with much regret	با تاسف زیاد
high precison	دقت زیاد
punctiliousness	دقت زیاد
escalate	زیاد شدن
heighten	زیاد کردن
high yield	با بازده زیاد
escalated	زیاد شدن
heightens	زیاد کردن
heightened	زیاد کردن
heightening	زیاد کردن
escalating	زیاد شدن
escalates	زیاد شدن
high vacuum	خلاء زیاد
with many regrets	با تاسف زیاد
queazy	زیاد دقیق
abound	زیاد بودن
overloaded	زیاد پر کردن
high altitude	از ارتفاع زیاد
high altitude	ارتفاع زیاد
hyperemployment	اشتغال زیاد
raff	خیلی زیاد
violent pain	درد زیاد
high yielding farms	با بازده زیاد
prosternation	سستی زیاد
wheen	تعداد زیاد
hypercathexis	نیروگذاری زیاد
quillet	دقت زیاد
quick wit	هوش زیاد
prosternation	ضعف زیاد
high spin	چرخش زیاد
increased	زیاد کردن
diaphoresis	عرق زیاد
far	زیاد خیلی
desudation	خوی زیاد
accretive	زیاد شونده
desudation	عرق زیاد
deprecation	افهاربیمیلی زیاد
aggrandise	زیاد شدن
dense ignorance	نادانی زیاد
multiplied	زیاد شدن
hell-bent	زیاد خمیده
hell bent	زیاد خمیده
increases	زیاد کردن
scrupulosity	دقت زیاد
scrupulousness	دقت زیاد
diuresis	ادرار زیاد
queasy	زیاد دقیق
scrupulousy	بادقت زیاد
booster	زیاد کننده
boosters	زیاد کننده
tabes	ضعف زیاد
tabes	لاغری زیاد
augmenter	زیاد کننده
bad nip	تای زیاد
consumedly	بطور زیاد
boisterously	باصدای زیاد
superelevation	ارتفاع زیاد
subtility	دقت زیاد
struck with teror	زیاد ترسیده
so many	انیقدر زیاد
at long intervals	بفواصل زیاد
at a great rat	بسرعت زیاد
at a great penny worth	به بهای زیاد
alto relievo	برجستگی زیاد
swingeing damages	خسارات زیاد
amplitude	فاصلهء زیاد
an abrupt place	با سراشیبی زیاد
superrabundant	خیلی زیاد
superrabundant	زیاد فراوان
d. haste	شتاب زیاد