Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English
Persian
toe
ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
toes
ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
Other Matches
heel
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
heels
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
choir-screen
[دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
choire-enclosure
[دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
wind beam
تیری که در برابر مقاومت فشار باد طرح ریزی میشود
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
bayonet thermocouple probe
قسمت حس کننده دمای سرسیلندر که داخل ان پیچ میشود
screen pipe
لوله مشبک که در قسمت ابزای چاه نصب میشود
war head
قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
bilge
پایین ترین قسمت ساختمان هواپیما که اب کثافات و دیگرضایعات در ان جمع میشود
lifting body
هواپیمایی که قسمت عمده یاکل برای ان توسط شکل ویژه ان تامین میشود
crankpin
قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
general store
فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
anlage
اساس و پایهء رشد بعدی قسمت کوچکی که بعدا رشدنموده وبزرگ میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
laitance
حبابی که پس از بتن ریزی درسطح بتن فاهر میشود وباعث متخلخل شدن سطح بتن میگردد
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
compressor bleed air
هوایی که از قسمت کمپرسورموتور توربینی برای جلوگیری از واماندگی و یابرای بکار اندازی بعضی متعلقات گرفته میشود
unit emplaning
در عملیات حمل و نقل هوایی به طرح ریزی و سازمان دادن یکان برای حمل و نقل اطلاق میشود
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
masks
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mask
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
filename extension
کدی که قسمت دوم نام یک فایل را شکل میدهد و توسط یک نقطه از نام فایل جدا میشود
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
top
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
moulting
پر ریزی موی ریزی
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
sectors
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sector
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning factor
معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning directive
دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
propping
حائل
louvers
حائل
prop
حائل
louvre
حائل
saddle
حائل
saddled
حائل
saddles
حائل
propped
حائل
delimiler
حائل
stayer
حائل
interceptors
حائل
interceptor
حائل
louver
حائل
interceptive
حائل
delimiter
حائل
coamings
حائل
shutters
حائل
stayed
حائل
stay
حائل
fender
حائل
coaming
حائل
testudo
حائل
shutter
حائل
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
retaining wall
دیوار حائل
fid
میله حائل
bar
نرده حائل
fire guard
حائل اتش
skids
تیر حائل
barrier-free
بدون حائل
interception
حائل شدن
false work
حائل موقت
skid
تیر حائل
pellucid
حائل ماوراء
to i. light from anything
حائل نورشدن
stanchion
حائل نگهدار
skidding
تیر حائل
skidded
تیر حائل
buttressing
حائل نگهدار
buttresses
حائل نگهدار
buttressed
حائل نگهدار
buttress
حائل نگهدار
bars
نرده حائل
buffer
ضربت خور حائل
propped
حائل کردن یاشدن
propping
حائل کردن یاشدن
prop
حائل کردن یاشدن
semidetached
دارای یک دیوار حائل
flare wall
دیوار حائل خاکریز پل
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
traversed
مانع حائل درب تاشو
pall
تابوت محتوی مرده حائل
intervene
فاصله خوردن حائل شدن
intervened
فاصله خوردن حائل شدن
intervenes
فاصله خوردن حائل شدن
palled
تابوت محتوی مرده حائل
palling
تابوت محتوی مرده حائل
gantries
زیر بشکهای حائل جراثقال
gantry
زیر بشکهای حائل جراثقال
intercepted
جدا کردن حائل شدن
traverse
مانع حائل درب تاشو
intercepts
جدا کردن حائل شدن
intercepting
جدا کردن حائل شدن
traverses
مانع حائل درب تاشو
traversing
مانع حائل درب تاشو
intercept
جدا کردن حائل شدن
palls
تابوت محتوی مرده حائل
escarpment
دیواره
embankments
دیواره
septum
دیواره
rim
دیواره
bulkhead
دیواره
partitions
دیواره
dissepiment
دیواره
rims
دیواره
echal
دیواره
barriers
دیواره
barrier
دیواره
bulwark
دیواره سد
bulwarks
دیواره سد
curtains
دیواره
escarpments
دیواره
parapets
دیواره
embankment
دیواره
parapet
دیواره
wall
دیواره
bulkheads
دیواره
partition
دیواره
walls
دیواره
cliffs
دیواره
cliff
دیواره
causey
دیواره
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
training wall
دیواره راهنما
guide wall
دیواره راهنما
bulkheads
تیغه دیواره
bulwarks
دیواره محافظ
banch wall
دیواره محافظ
collision bulkhead
دیواره ضد تصادم
insulated wall
دیواره عایق
parapets
محجر دیواره
collision bulkhead
دیواره نشکن
cordon
سرپوش دیواره
groyne
سد یا دیواره ساحلی
bulwark
دیواره محافظ
parapet
محجر دیواره
sausage dam
دیواره تورسنگی
wing wall
دیواره جانبی
basket dam
دیواره سبدی
snow fence
دیواره برفگیر
bulkhead
تیغه دیواره
arch-facade
دیواره ی مشبکی
bank genesis
پیدایش دیواره
banch wall
دیواره پشتیبان
approach wall
دیواره ورودی
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
hatch coaming
دیواره دور دریچه
ice foot
دیواره یخ درنواحی شمال
levee
دیواره ساحلی رودخانه
perforated cutoff
دیواره نیمه تراوا
bullword
دیواره روی پل کشتی
bank effect
اثر دیواره کانال
choir-wall
[دیواره ی جداکننده جایگاه]
chancel-rail
دیواره مشبک
[کلیسا]
coaming
دیواره دور دریچه ها
positive cut off
دیواره اب بند کامل
kickback
دیواره فاصله بین دو مسیربولینگ
kickbacks
دیواره فاصله بین دو مسیربولینگ
ice-foot
[دیواره یخ در کنار نواحی شمالی]
tambour
دیواره متحرک چوبی ساختن
petard
خرج تخریب دیواره و پایه پل
fireback
دیواره عقبی کوره یابخاری
phlebitic
وابسته به اماس دیواره ورید
gunwale
لبه بالایی دیواره قایق
bulkheads
دیواره عمودی روی قایق
padeye
حلقه ثابت دیواره پل ناو
bulkhead
دیواره عمودی روی قایق
partitive
وابسته به تیغه یا دیواره یاتفکیک
partitives
وابسته به تیغه یا دیواره یاتفکیک
filters
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filter
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
scabbing
نفوذ بسکها درداخل دیواره هدف
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
light trap
اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com