English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
press of sail or canvas ان مقداربادبان که باد اجازه دهد
Other Matches
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
leaving اجازه
licence اجازه
authorisations اجازه
leave اجازه
liberty اجازه
liberties اجازه
ratification اجازه
license اجازه
licensing اجازه
fiats اجازه
licensure اجازه
permit اجازه
permits اجازه
permitting اجازه
authority اجازه
fiat اجازه
approval اجازه
unauthorized بی اجازه
licences اجازه
warrent اجازه
okay اجازه
by permission of با اجازه
permission اجازه
authorization اجازه
licenses اجازه
ok اجازه
permits اجازه دادن
search warrants اجازه تفتیش
without a by your leave بی اجازه بی خداحافظی
grants اجازه دادن
search warrant اجازه تفتیش
permitting اجازه دادن
granted اجازه دادن
billets اجازه نامه
grant اجازه دادن
searcher warrant اجازه تفتیش
warranties تعهدنامه اجازه
permit اجازه دادن
warranted اجازه قانونی
to allow اجازه دادن
connivance اجازه ضمنی
billeted اجازه نامه
warrant اجازه قانونی
license اجازه نامه
billeting اجازه نامه
warranty تعهدنامه اجازه
licensing اجازه نامه
warranting اجازه قانونی
pass اجازه عبور
passed اجازه عبور
audiences اجازه حضور
to permit oneself اجازه خواستن
authorises اجازه دادن
to admit of اجازه دادن
take in <idiom> اجازه دادن
to ask permission اجازه خواستن
go through <idiom> اجازه دادن
have it <idiom> اجازه دادن
transit bill اجازه عبور
suffer اجازه دادن
to beg leave اجازه رفتن
suffered اجازه دادن
audience اجازه حضور
authorising اجازه دادن
passes اجازه عبور
billet اجازه نامه
authorizing اجازه دادن
authorizes اجازه دادن
authorize اجازه دادن
searcher warrant اجازه بازرسی
suffers اجازه دادن
to obtain permission اجازه گرفتن
flight clearance اجازه پرواز
passage اجازه عبور
consents رضا اجازه
access اجازه دخول
accessed اجازه دخول
accesses اجازه دخول
accessing اجازه دخول
inofficial بدون اجازه
certificate of authority اجازه نامه
let اجازه دادن
token اجازه ورود
tokens اجازه ورود
clearance اجازه زدودگی
acquisition authority اجازه خرید
if you please با اجازه شما
consenting رضا اجازه
letting اجازه دادن
lets اجازه دادن
feu اجازه همیشگی
approach clearance اجازه فرود
approach clearance اجازه تقرب
authorizations اختیار اجازه
passages اجازه عبور
imprimatur اجازه چاپ
permissive اجازه دهنده
warrants اجازه قانونی
warrant of attorney اجازه نامه
conge اجازه عبور
grant اجازه دادن
allow اجازه دادن
passports اجازه مسافرت
passport اجازه مسافرت
may i take it please اجازه می فرمایید
forbids اجازه ندادن
allowance اجازه دادن
allowances اجازه دادن
forbid اجازه ندادن
by your leave با اجازه شما
lincense or cence اجازه دادن
releases اجازه صدور
power of procuration اجازه نامه
letter of attorney اجازه نامه
power of attorney اجازه نامه
authority اجازه اعتبار
full power of attorney اجازه نامه
consented رضا اجازه
authority توانایی اجازه
power of authority اجازه نامه
release اجازه صدور
licensable قابل اجازه
released اجازه صدور
consent رضا اجازه
to obtain permission تحصیل اجازه کردن
thole گذاردن اجازه دادن
exequatur اجازه نامه قونسول
trip ticket برگه اجازه مسافرت
to permit oneself بخود اجازه دادن
to pray permission در خواست اجازه کردن
to take leave of any one اجازه ازکسی گرفتن
i beg leave to say اجازه میخواهم بگویم
to take ones farewell of اجازه مرخصی گرفتن از
greenlight اجازه حرکت و اقدام
he gave us permission to stay اجازه داد که بمانیم
allowing اجازه دادن ستودن
rack rent اجازه گزاف بستن بر
rack rent اجازه تمام سال
landing order اجازه تخلیه بار
leave taking کسب اجازه مرخصی
let by اجازه رد شدن دادن
let in اجازه دخول دادن
letter missive اجازه نامه ابلاغیه
letters of reprisal اجازه نامه انتقام
license contract قرارداد اجازه استفاده
may i see you home? اجازه دهید شمارابخانه
visas اجازه ورود به کشوربیگانه
visa اجازه ورود به کشوربیگانه
permit me to say اجازه دهید بگویم
ingress حق دخول اجازه ورود
the law forbids قانون اجازه نمیدهد
indult اجازه نامه امتیاز
allows اجازه دادن ستودن
absent without leave نهستی بدون اجازه
prior permission اجازه قبلی پرواز
charter منشور اجازه نامه
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
chartered منشور اجازه نامه
chartering منشور اجازه نامه
charters منشور اجازه نامه
to let in اجازه دخول دادن
authorization اختیاردادن اجازه دادن
authorisations اختیاردادن اجازه دادن
awol غایب بدون اجازه
authorized اجازه داده شده
permissively چنانکه اجازه بدهد
releases اجازه ارسال پیام
agreed <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
moratorium اجازه دیر کردپرداخت
allowed <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
approved <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
authorized <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
passed <adj.> <past-p.> اجازه داده شده
released اجازه ارسال پیام
release اجازه ارسال پیام
let someone through اجازه ورود دادن
moratoriums اجازه دیر کردپرداخت
allow اجازه دادن ستودن
license اجازه رفتن دادن
licensing اجازه رفتن دادن
to ask [someone] for permission [از کسی] اجازه گرفتن
admission اجازه بستری [در بیمارستان]
enables اجازه رویدادن چیزی
entrance ورودیه اجازه ورود
entranced ورودیه اجازه ورود
entered اجازه دخول دادن
entrancing ورودیه اجازه ورود
enabled اجازه رویدادن چیزی
He asked permission to come in. اجازه خواست بیاید تو
enable اجازه رویدادن چیزی
enter اجازه دخول دادن
entrances ورودیه اجازه ورود
give out <idiom> اجازه فرار دادن
enters اجازه دخول دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com