Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English
Persian
dress
اهار زدن مستقیم کردن
dresses
اهار زدن مستقیم کردن
Other Matches
dressing and straightening machine
دستگاه اهار زنی و مستقیم کنی
stiffened
سخت کردن اهار زدن
stiffens
سخت کردن اهار زدن
stiffen
سخت کردن اهار زدن
stiffening
اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
unstarched
بی اهار
prehend
اهار
starch
اهار
starches
اهار
amylaceous f.
اهار
hot press
اهار زدن
sizes
اهار زدن
dressing
اهار زنی
mercerizing
اهار زدن
size
اهار زدن
dressings
اهار زنی
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
hot press
منگنه ماشین اهار
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct laying
روانه کردن مستقیم
parry
سد کردن دفاع مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم کردن
parrying
سد کردن دفاع مستقیم
parried
سد کردن دفاع مستقیم
parries
سد کردن دفاع مستقیم
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct pressure
تعاقب کردن مستقیم دشمن
indirect fire
روانه کردن غیر مستقیم
direct
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
مستقیم راست راهنمایی کردن
directs
مستقیم راست راهنمایی کردن
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
beat around the bush
<idiom>
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
regie
اداره کردن مالیات مستقیم توسطخود دولت
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
modes
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
righting
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
right
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righted
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
isolation
مبدلی که برای جدا کردن قط عات از اتصال مستقیم با منبع تغذیه الکتریسیته اصلی به کار می رود
fusion welding
اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
straight
مستقیم
righted
مستقیم
attributive
مستقیم
straight line code
کد مستقیم
straight line
مستقیم
straightest
مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
right
مستقیم
straightish
مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
upstanding
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
beeline
خط مستقیم
first-hand
مستقیم
straight line
خط مستقیم
righting
مستقیم
straighter
مستقیم
leveled
مستقیم
levels
مستقیم
bee line
خط مستقیم
firsthand
مستقیم
levelled
مستقیم
directs
مستقیم
on line
مستقیم
level
مستقیم
directed
مستقیم
proximate
بیفاصله مستقیم
proximate cause
علت مستقیم
backstair
غیر مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
specific cost
هزینه مستقیم
air line
خط مستقیم هوایی
direct dye
رنگینه مستقیم
on line help
کمک مستقیم
direct hits
اصابت مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
positive relation
رابطه مستقیم
direct hit
اصابت مستقیم
line storm
طوفان مستقیم
straight edge
لبه مستقیم
rectilinear
مستقیم الخط
direct control
کنترل مستقیم
direct conversion
تبدیل مستقیم
direct cost
هزینه مستقیم
forward voltage
ولتاژ مستقیم
forward resistance
مقاومت مستقیم
ambagious
غیر مستقیم
direct coupling
جفتگری مستقیم
as the crow files
بخط مستقیم
straight left
چپ مستقیم در بوکس
direct material
مواد مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
direct selling
فروش مستقیم
direct current
جریان مستقیم
straight
قسمت مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم
random access
دستیابی مستقیم
aright
مستقیم مستقیما
rectiliner
مستقیم الخط
direct taxation
مالیات مستقیم
straighter
قسمت مستقیم
straightest
قسمت مستقیم
direct load
بارگذاری مستقیم
direct lighting
روشنایی مستقیم
sonna deung koot
دست مستقیم
indirect
غیر مستقیم
direct taxes
مالیاتهای مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
direct fire
تیر مستقیم
direct labour
دستمزد مستقیم
sideway
غیر مستقیم
direct support
کمک مستقیم
highroads
صراط مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
airlines
خط مستقیم هوایی
straight position
فرم مستقیم
d.c
جریان مستقیم
dressing
مستقیم کنی
airline
خط مستقیم هوایی
directness
مستقیم بودن
straightening flute drill
مته مستقیم
d.c.
جریان مستقیم
wall pass
پاس مستقیم
direct observation
دیدبانی مستقیم
direct address
نشانی مستقیم
highroad
صراط مستقیم
dressings
مستقیم کنی
video disk
دسترسی مستقیم
direct reading
قرائت مستقیم
through call
مکالمه مستقیم
visual fire
تیر مستقیم
direct process
فرایند مستقیم
direct pressure
فشار مستقیم
spur offtake
ابگیر مستقیم
direct object
مفعول مستقیم
direct outlet
ابگیر مستقیم
close supervision
نظارت مستقیم
uniaxial bending
خمش مستقیم
direct relationship
ارتباط مستقیم
uncurl
مستقیم شدن
direct access
دستیابی مستقیم
straight line
دارای خط مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم
direct processing
پردازش مستقیم
direct aggression
پرخاشگری مستقیم
hot
خط تلفن مستقیم
hotter
خط تلفن مستقیم
hottest
خط تلفن مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
straight line
بخط مستقیم
intuition
درک مستقیم
direct relationship
وابستگی مستقیم
intuitions
درک مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
indirect taxes
مالیاتهای غیر مستقیم
dma
انتقال مستقیم به حافظه
circumlocution
بیان غیر مستقیم
indirect object
مفعول غیر مستقیم
circumlocutions
بیان غیر مستقیم
excise
مالیات غیر مستقیم
indirect tax
مالیات غیر مستقیم
direct reading instrument
دستگاه مستقیم خوانی
dressing device
دستگاه مستقیم کنی
direct access
دسترسی مستقیم به اطلاعات
straihting machine
دستگاه مستقیم کنی
jabbed
ضربه سریع مستقیم
jabbing
ضربه سریع مستقیم
jab
ضربه سریع مستقیم
jabs
ضربه سریع مستقیم
indirect damage
ضرر غیر مستقیم
direct quota tion
نقل قول مستقیم
bilinear
دارای دوخط مستقیم
bilinear
وابسته بدو خط مستقیم
direct absorption process
فرایند جذب مستقیم
consequential damage
خسارت غیر مستقیم
direct current
جریان برق مستقیم
on line information service
سرویس اطلاعاتی مستقیم
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
live copy paste
کپی الصاق مستقیم
indirect cost
هزینه غیر مستقیم
point-blank
روبه نشان مستقیم
point blank
روبه نشان مستقیم
indirect consumption
مصرف غیر مستقیم
impluse wheel
چرخ فشار مستقیم
impluse stage
طبقه فشار مستقیم
devious
غیر مستقیم منحرف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com