Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (9 milliseconds)
English
Persian
monetary targets
اهداف پولی
Other Matches
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
plan targets
اهداف برنامه
policy objectives
اهداف سیاستی
conflicting goals
اهداف متضاد
quantitative objectives
اهداف کمی
economic goals
اهداف اقتصادی
qualitative objectives
اهداف کیفی
theories of punishment
اهداف مجازات
complementary goals
اهداف مکمل
policy objectives
اهداف موردنظر
macroeconomic goals
اهداف اقتصاد کلان
general purpose machine
دستگاه برای اهداف مختلف
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
all purpose machine
دستگاه برای اهداف مختلف انیورسال
software mointor
برنامهای که برای اهداف سنجش بکار می رود
packaged
برنامههای کامپیوتر و نحوه کار برای اهداف مخصوص
packages
برنامههای کامپیوتر و نحوه کار برای اهداف مخصوص
transversal
اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
package
برنامههای کامپیوتر و نحوه کار برای اهداف مخصوص
bayonetting
سیستم الکترونیکی که به هواپیما امکان رسیدن به اهداف زمینی را میدهد
bayonetted
سیستم الکترونیکی که به هواپیما امکان رسیدن به اهداف زمینی را میدهد
bayonets
سیستم الکترونیکی که به هواپیما امکان رسیدن به اهداف زمینی را میدهد
bayonet
سیستم الکترونیکی که به هواپیما امکان رسیدن به اهداف زمینی را میدهد
check sum
جمع ارقام یا بیت ها که برای اهداف ازمایشی بکار می رود
inferences
مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
inference
مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
critical path analysis
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
demagogisme
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
moneyed
پولی
moneyary
پولی
impecuniosity
بی پولی
impecuniousity
بی پولی
mercenaly
پولی
pockets
پولی
pocket
پولی
pecuniary
پولی
monetary
پولی
venal
پولی
money order
حواله پولی
monetary system
سیستم پولی
money orders
حواله پولی
monetary sector
بخش پولی
loose pulley
پولی هرزگرد
monetary unit
واحد پولی
monetary value
ارزش پولی
money capital
سرمایه پولی
money illusion
توهم پولی
money illusion
خطای پولی
money income
درامد پولی
money matters
امور پولی
monetary assets
دارائیهای پولی
monetary authorities
مقامات پولی
monetary restriction
محدودیت پولی
monetary reserves
ذخائر پولی
monetary policy
سیاست پولی
monetary instruments
ابزارهای پولی
monetary inflation
تورم پولی
monetary incentive
مشوق پولی
monetary expansion
توسعه پولی
monetary economy
اقتصاد پولی
monetary deflation
انقباض پولی
monetary convention
اتحاد پولی
monetary school
مکتب پولی
monetary control
کنترل پولی
monetary base
پایه پولی
monetary base
مبنای پولی
grooved pulley
پولی شیاردار
pay patient
مریض پولی
dealing for money
معاملات پولی
monetary control
نظارت پولی
polymyxin
پولی میکسین
polywag
پولی واگ
backing
پشتوانه پولی
tight money
کنترل پولی
real
غیر پولی
pecuniary liability
ضمانت پولی
unit of currency
واحد پولی
polyethylene
پولی اتیلن
financial inventory
ذخایر پولی
financial property
اموال پولی
financial property
داراییهای پولی
reconvert
پولی را مجدداتسعیرکردن
money wage
مزد پولی
monetary deflation
محدودیت پولی
strategic concentration by rail
سیستم پولی فلزی
down and out
<idiom>
هیچ پولی نداشتند
poly vinil chloride
کلرور پولی وینیل
pure monetary policy
سیاست پولی خالص
tight money
سیاست پولی انقباضی
pecuniary externalities
پی امدهای خارجی پولی
not for the world
<idiom>
دراعضای هیچ پولی
feel the pinch
<idiom>
دچار بی پولی شدن
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
national money income
درامد ملی پولی
nonmonetarists
اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary assets
دارائیهای غیر پولی
nonmonetary income
درامد غیر پولی
nonmonetary sector
بخش غیر پولی
money rate of interest
نرخ بهره پولی
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
rate of money wage
نرخ مزد پولی
finances
تامین هزینه پولی
gold standard
نظام پولی طلا
gold currency system
نظام پولی طلا
free capital
سرمایه گذار پولی
financing
تامین هزینه پولی
expansionary monetary policy
سیاست پولی انبساطی
european monetary system
سیستم پولی اروپایی
bimetallic standard
پایه پولی دو فلزی
european monetary fund
صندوق پولی اروپا
bimetallism
نظام پولی دو فلزی
dollar area
منطقه پولی دلار
contractionary monetary policy
سیاست پولی انقباضی
he is pressed for money
از بی پولی در مضیقه است
hyperdeflation
انقباض پولی شدید
restrictive monetary policy
سیاست پولی انقباضی
deflation
انقباض پولی رکود
finance
تامین هزینه پولی
financed
تامین هزینه پولی
price
ارزش پولی کالا
it was a
خوب پولی بود
i am pushed for money
ازبی پولی درفشار
impecuniously
از روی بی پولی یا افلاس
prices
ارزش پولی کالا
i owe some money to you
یک پولی به شما بدهکارم
polyester
الیاف یاپارچه پولی استر
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
Money entrusted to my care .
پولی که با مانت نزد من سپرده شد
easy money
پولی که براحتی بدست اید
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
international monetary reserves
ذخائر پولی بین المللی
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
monetrarist keynesian debate
بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
e p u
591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
contributions
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
devaluation
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
contribution
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
chantry
پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
accountability
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
To play for love .
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
convertibles
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
make it up to someone
<idiom>
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
royalties
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
deat benefit
وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
corkage
پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
blockade currency
پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
convertible
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
royalty
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
slush funds
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
countershaft pulley
محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
pewage
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
slush fund
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
accrued benefit
پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
luck penny
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
haulage
پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
fabianism
نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
accumulated depreciation
کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
accumulated profit
پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
monetary school
مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
monetrarist keynesian debate
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
neo keynesians
اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
special drawing rights
این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
quantity equation of exchange
یعنی حاصلضرب حجم پول در سرعت گردش پول باارزش پولی کلیه تولیدات برابر است معادله مقداری مبادله که براساس نظریه مقداری پول است و اولین بار توسط ایروینگ فیشر عنوان شد .این معادله بصورت زیراست :PQ = V
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com