Total search result: 301 (14 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
iron foundry |
اهن ریزی |
|
|
Search result with all words |
|
haze |
غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند |
outline |
طرح ریزی کردن |
outlined |
طرح ریزی کردن |
outlines |
طرح ریزی کردن |
outlining |
طرح ریزی کردن |
management |
برنامه ریزی |
managements |
برنامه ریزی |
molded |
قالب ریزی کردن |
molds |
قالب ریزی کردن |
mould |
قالب ریزی کردن |
moulded |
قالب ریزی کردن |
moulds |
قالب ریزی کردن |
hard |
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند |
harder |
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند |
hardest |
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند |
program |
برنامه ریزی کردن |
programs |
برنامه ریزی کردن |
project |
طرح ریزی کردن |
project |
کاربرنامه ریزی شده |
projected |
طرح ریزی کردن |
projected |
کاربرنامه ریزی شده |
projects |
طرح ریزی کردن |
projects |
کاربرنامه ریزی شده |
graphics |
شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود |
facsimile |
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه |
facsimiles |
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه |
down |
پر دراوردن جوجه پرندگان پرهای ریزی که برای متکابکار میرود |
purge |
برون ریزی |
purged |
برون ریزی |
purges |
برون ریزی |
construct |
طرح ریزی کردن |
constructed |
طرح ریزی کردن |
constructing |
طرح ریزی کردن |
constructs |
طرح ریزی کردن |
structure |
پی ریزی کردن ساختار |
structures |
پی ریزی کردن ساختار |
structuring |
پی ریزی کردن ساختار |
robotics |
مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها |
guidance |
راهنمای طرح ریزی راهنمایی |
blow |
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده |
blows |
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده |
yoke |
پشت بند قالب در موقع بتن ریزی |
balance |
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند |
balances |
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند |
eds |
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد |
apt |
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود |
discharge |
برون ریزی |
discharges |
برون ریزی |
projection |
طرح ریزی |
projections |
طرح ریزی |
develop |
برنامه ریزی و تولید |
develops |
برنامه ریزی و تولید |
scheming |
طرح ریزی |
business |
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند. |
business |
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است |
businesses |
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند. |
businesses |
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است |
metal |
: سنگ ریزی کردن |
metals |
: سنگ ریزی کردن |
cursor |
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است |
cursors |
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است |
mask |
وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند |
masks |
وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند |
development |
برنامه ریزی تولید محصول جدید |
developments |
برنامه ریزی تولید محصول جدید |
programming |
برنامه ریزی |
plan |
طرح ریزی کردن |
plan |
برنامه ریزی کردن |
plan |
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه |
plans |
طرح ریزی کردن |
plans |
برنامه ریزی کردن |
plans |
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه |
design |
طرح ریزی کردن |
design |
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید |
designs |
طرح ریزی کردن |
designs |
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید |
programmed |
برنامه ریزی شده |
earthwork |
خاک ریزی |
Linotype |
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند |
plot |
طرح ریزی کردن |
plots |
طرح ریزی کردن |
plotted |
طرح ریزی کردن |
schedule |
برنامه ریزی کردن |
schedule |
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن |
scheduled |
برنامه ریزی کردن |
scheduled |
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن |
schedules |
برنامه ریزی کردن |
schedules |
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن |
sow |
مجرای شمش ریزی |
sowed |
مجرای شمش ریزی |
sows |
مجرای شمش ریزی |
toe |
ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود |
toes |
ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود |
delay |
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود |
delaying |
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود |
delays |
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود |
foundation |
پی ریزی اساس |
foundation |
پی ریزی |
prom |
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است . |
prom |
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory |
Other Matches |
|
linear programming |
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین |
moulting |
پر ریزی موی ریزی |
planning factor |
معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی |
planning comission |
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی |
planning directive |
دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی |
simplex method |
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی |
planning guidance |
راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده |
gravelling |
شن ریزی |
deplumation |
پر ریزی |
tininess |
ریزی |
molt |
پر ریزی |
inpouring |
تو ریزی |
shrouding |
شن ریزی |
libations |
ساغر ریزی |
cast iron |
چدن ریزی |
schematization |
طرح ریزی |
schematization |
برنامه ریزی |
acting out |
برون ریزی |
suffusion |
زیر ریزی |
outflow |
بیرون ریزی |
outflows |
بیرون ریزی |
evacuation |
برون ریزی |
actification |
سرکه ریزی |
landslips |
فرو ریزی |
landslip |
فرو ریزی |
placing concrete |
بتن ریزی |
rip rap |
سنگ ریزی |
retropulsion |
درون ریزی |
effusions |
برون ریزی |
planning |
طرح ریزی |
planning <adj.> |
برنامه ریزی |
budgeting |
بودجه ریزی |
bloodbaths |
خون ریزی |
bloodbath |
خون ریزی |
projecting |
طرح ریزی |
sweat |
عرق ریزی |
sweating |
عرق ریزی |
sweats |
عرق ریزی |
fillings |
خاک ریزی |
filling |
خاک ریزی |
effusion |
برون ریزی |
casting |
چدن ریزی |
foundry |
چدن ریزی |
foundries |
چدن ریزی |
modelling |
طرح ریزی |
libation |
ساغر ریزی |
perspiration |
عرق ریزی |
egestion |
بیرون ریزی |
circumfusion |
دور ریزی |
concrete work |
بتن ریزی |
foundation soil |
پی ریزی ساختمان |
fineness modulus |
مدول ریزی |
fineness |
ریزی دانه ها |
designment |
طراح ریزی |
bellfounding |
زنگ ریزی |
gravelling |
سنگ ریزی |
minuteness |
ریزی ناچیزی |
modeller |
طرح ریزی |
chumming |
طعمه ریزی |
grouting |
دوغاب ریزی |
green sand molding |
قالب ریزی تر |
planning system |
نظام برنامه ریزی |
planning principles |
اصول برنامه ریزی |
explosions |
بیرون ریزی سروصدا |
planning model |
الگوی برنامه ریزی |
planning horizon |
مدت برنامه ریزی |
population planning |
برنامه ریزی جمعیت |
embank |
خاک ریزی کردن |
macroplanning |
برنامه ریزی کلان |
ex ante |
برنامه ریزی شده |
financial planning |
برنامه ریزی مالی |
goal programming |
برنامه ریزی ارمانی |
fineness modulus |
مدول ریزی و نرمی |
gun metal |
فلز توپ ریزی |
gun bronz |
برنز توپ ریزی |
fineness modulus |
مدول نرمی و ریزی |
fineness of lime |
نرمی و ریزی اهک |
linear programming |
برنامه ریزی خطی |
educational planning |
برنامه ریزی اموزشی |
overall planning |
برنامه ریزی کلی |
optimal planning |
برنامه ریزی مطلوب |
optimal planning |
برنامه ریزی بهینه |
family planning |
برنامه ریزی خانواده |
comprehensive planning |
برنامه ریزی جامع |
mold |
قالب ریزی کردن |
adhoc planning |
برنامه ریزی روزمره |
agricultural planning |
برنامه ریزی کشاورزی |
imperative planning |
برنامه ریزی اجباری |
national planning |
برنامه ریزی ملی |
bloodguiltiness |
خون ریزی ناحق |
bottom pouring plate |
صفحه سری ریزی |
career planning |
طرح ریزی مشاغل |
centeralized planning |
برنامه ریزی متمرکز |
centralized planning |
برنامه ریزی متمرکز |
personnel development |
برنامه ریزی استخدامی |
consolidated planning |
برنامه ریزی تلفیقی |
economic planning |
برنامه ریزی اقتصادی |
planning horizon |
افق برنامه ریزی |
fire planning |
طرح ریزی اتش |
dynamic programming |
برنامه ریزی پویا |
discharge of affect |
برون ریزی هیجانی |
jettison |
به دریا ریزی محموله |
dietetics |
برنامه ریزی غذایی |
jettisoned |
به دریا ریزی محموله |
planning cycle |
دوره برنامه ریزی |
development planning |
برنامه ریزی توسعه |
jettisoning |
به دریا ریزی محموله |
curriculum development |
برنامه ریزی درسی |
jettisons |
به دریا ریزی محموله |
corporate planning |
برنامه ریزی شرکت |
contract scheduling |
برنامه ریزی قرارداد |
central planning |
برنامه ریزی مرکزی |
preplanned |
طرح ریزی شده |
type metal |
فلز حروف ریزی |
To lay the foundation. |
پی نهادن ( پی ریزی کردن ) |
square away <idiom> |
برنامه ریزی کردن |
work out <idiom> |
برنامه ریزی کردن |
transfer molding |
قالب ریزی انتقالی |
social planning |
برنامه ریزی اجتماعی |
state planning |
برنامه ریزی دولتی |
stokehold |
محل سوخت ریزی |
swage |
قالب ریزی کردن |
system planning |
طرح ریزی سیستم |
to fill up an excavation |
خاک ریزی کردن |
ballast |
شن ریزی مصالح شکسته |
rip par in dam slope |
سنگ ریزی در شیب سد |
road embankment |
خاک ریزی جاده |
rural planning |
برنامه ریزی روستائی |
regional planning |
برنامه ریزی منطقهای |
salamander |
مجرای شمش ریزی |
contriving |
طرح ریزی کردن |
contrives |
طرح ریزی کردن |
contrived |
طرح ریزی کردن |
timing |
برنامه ریزی زمانی |
found |
قالب ریزی کردن |
programming methods |
روشهای برنامه ریزی |
founds |
قالب ریزی کردن |
projectable |
قابل طرح ریزی |
quadratic programming |
برنامه ریزی غیرخطی |
contrive |
طرح ریزی کردن |
quantitative programming |
برنامه ریزی کمی |
explosion |
بیرون ریزی سروصدا |
product planning |
برنامه ریزی محصولات |
sectoral planning |
برنامه ریزی بخشی |
seedbed |
جای تخم ریزی |
production planning |
برنامه ریزی تولید |
programmed computer |
کامپیوتر برنامه ریزی شده |
impulse buying |
خرید بدون برنامه ریزی |
integer programming |
برنامه ریزی عدد صحیح |
programmed check |
بررسی برنامه ریزی شده |
production planning and control |
برنامه ریزی و کنترل تولید |
programmed check |
مقابله برنامه ریزی شده |
production resource planning |
برنامه ریزی منابع تولید |
inter sectoral planning |
برنامه ریزی بین بخشی |
programmable terminal |
ترمینال قابل برنامه ریزی |
programmed instruction |
دستورالعمل برنامه ریزی شده |
programmed label |
برچسب برنامه ریزی شده |
planned target |
هدف طرح ریزی شده |
to plan a building |
عمارتی راطرح ریزی کردن |
planned saving |
پس انداز برنامه ریزی شده |
sylvopastoral |
طرح ریزی جنگل و مرتع |
multi level planning |
برنامه ریزی چند سطحی |
nonprogrammed halt |
توقف برنامه ریزی نشده |
non numeric programming |
برنامه ریزی غیر عددی |
nonlinear programming |
برنامه ریزی غیر خطی |
short run planning |
برنامه ریزی کوتاه مدت |
milter |
ماهی نر هنگام تخم ریزی |
planning staff |
ستاد طرح ریزی کننده |
long run planning |
برنامه ریزی بلند مدت |
programmed switch |
گزینه برنامه ریزی شده |
programmable check |
مقابله برنامه ریزی شده |
manpower planning |
برنامه ریزی نیروی انسانی |
material requirements planning |
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا |
medium term planning |
برنامه ریزی میان مدت |
strategically <adv.> |
طرح ریزی [محاسبه] شده |
military planning process |
مراحل طرح ریزی نظامی |
jettisoning |
بدریا ریزی کالای کشتی |
devise |
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم |
devised |
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم |
canned routine |
روال قالب ریزی شده |
planned demand |
تقاضای برنامه ریزی شده |
basic planning guide |
راهنمای اولیه طرح ریزی |
devising |
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم |
spawn |
جرم تخم ریزی کردن |
spawned |
جرم تخم ریزی کردن |
jettisons |
بدریا ریزی کالای کشتی |
downpours |
فرو ریزی بارش متوالی |
spawns |
جرم تخم ریزی کردن |
scheduling |
برنامه ریزی کارهای اجرائی |
spawning |
جرم تخم ریزی کردن |
hatcheries |
محل تخم ریزی ماهی |
hatchery |
محل تخم ریزی ماهی |
jettison |
بدریا ریزی کالای کشتی |
jettisoned |
بدریا ریزی کالای کشتی |
central planning team |
تیم طرح ریزی مرکزی |
fire planning |
طرح ریزی کردن اتش |
financial planning system |
سیستم برنامه ریزی مالی |
furnace cinder |
تفاله کوره چدن ریزی |
generalized planning |
برنامه ریزی تعمیم یافته |
gosplan |
سازمان برنامه ریزی شوروی |