Dictiornary-Farsi | اهک زنده باکلسیم زیاد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
caustic lime	اهک زنده باکلسیم زیاد


Other Matches

vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
live bearing	زنده زا
above ground	زنده
lighthearted	زنده دل
cheerful <adj.>	زنده دل
dashing	زنده دل
alacritous	زنده
liveliest	زنده
lived	زنده
biogen	زنده زا
viviparous	زنده زا
vivific	زنده
quicker	زنده
quickest	زنده
vivid	زنده
livelier	زنده
lively	زنده
full of life	سر زنده
biotic	زنده
quick	زنده
dapper	زنده دل
animate	زنده
coiner	زنده
living	زنده
life full	سر زنده
skylarker	زنده دل
freshest	زنده
fresh-	زنده
genial <adj.>	دل زنده
lived	:زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
lively <adj.>	دل زنده
live	:زنده
fresh	زنده
animates	زنده
live	زنده
alive	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
lived	زنده کردن
revived	زنده شدن
macroconsumer	زنده خوار
biophage	زنده خوار
gamesome	زنده روح
to see the sun	زنده بودن
protoplast	واحدجرم زنده
revives	زنده شدن
revive	زنده شدن
live	زنده کردن
wanener	شب زنده دار
live ball	توپ زنده
biogenic	زنده زایی
biomass	توده زنده
ground ball	توپ زنده
live	زنده بودن
viviparity	زنده زایی
wakeful	شب زنده دار
vivify	زنده کردن
reviviscence	زنده سازی
vive int	زنده باد!
lived	زنده بودن
to restorative to life	زنده کردن
resurge	زنده شدن
spiritous	فعال زنده
spirituelle	بشاش سر زنده
quickens	زنده کردن
quickens	زنده شدن
quicklime	اهک زنده
restoration to life	زنده سازی
call back to life	زنده کردن
to bring to life	زنده کردن
restore to life	زنده کردن
to recover to life	زنده کردن
quickened	زنده شدن
resuscitator	زنده کننده
quickened	زنده کردن
to restor to life	زنده کردن
biopsy	زنده بینی
resusctate	زنده کردن
quick clay	بتن زنده
quicken	زنده شدن
quick ening	زنده کننده
quick lime	اهک زنده
waked	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
quicken	زنده کردن
night waking	شب زنده داری
calcined lime	اهک زنده
to call back to life	زنده کردن
activity	زنده دلی
viable	زنده ماندنی
live load	بار زنده
long live	زنده باد
long little	زنده باد
resurrected	زنده کردن
verve	زنده دلی
resurrecting	زنده کردن
resurrects	زنده کردن
anabiosis	زنده سازی
living polymer	بسپار زنده
irresuscitable	زنده نشدنی
inter vivos	در میان زنده ها
good	توپ زنده
vigilance	شب زنده داری
live steam	بخار زنده
resuscitate	زنده کردن
activities	زنده دلی
survivor	شخص زنده
lucubration	شب زنده داری
living soil	خاک زنده
living organisms	موجودات زنده
living environment	محیط زنده
liveliness	زنده دلی
resuscitating	زنده کردن
resuscitates	زنده کردن
survived <past-p.>	زنده ماندن
resuscitated	زنده کردن
viva	زنده باد
vivas	زنده باد
wight	موجود زنده
surviving	زنده ماندن
pernoctation	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
in vivo	بافت زنده
survivors	زنده ماندگان
playable	توپ زنده
liven	زنده شدن
live wires	سیم زنده
live wire	سیم زنده
vigils	شب زنده داری
vigil	شب زنده داری
bioderm	لایه زنده
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
survives	زنده ماندن
protoplasm	جرم زنده
wakes	شب زنده داری
survived	زنده ماندن
resurrect	زنده کردن
survive	زنده ماندن
revitalises	باز زنده ساختن
live on	بازهم زنده بودن
we are still above ground	هنوز زنده ایم
lump lime	کلوخ اهک زنده
quick en	زنده کردن نیروبخشیدن به
revitalised	باز زنده ساختن
revitalizing	باز زنده ساختن
live load reduction	کاستن از بار زنده
haleness	سلامت زنده دلی
revitalizes	باز زنده ساختن
revitalized	باز زنده ساختن
overlive	بیشتر زنده بودن از
photobiotic	زنده بواسطه نور
galliard	ادم دل زنده و شاداب
necrosis	مردن نسوج زنده
revitalising	باز زنده ساختن
revitalize	باز زنده ساختن
live down	باخاطرات زنده ماندن
night owl	ادم شب زنده دار
night owls	ادم شب زنده دار
combat survival	زنده ماندن در رزم
organism	ترکیب موجود زنده
He is not alive , is he ? Do you mean to say that he is alive ?	مگر زنده است ؟
She wI'll survive . She wI'll pull through.	زنده خواهد ماند
To bury blive.	زنده بگور کردن
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
to bury alive	زنده بگورکردن یاگذاشتن
biomass pyramid	هرم توده زنده
within living memory	تا انجا که مردمان زنده
up with peacel	زنده باد صلح
biogenic	موجد موجود زنده
being	موجود زنده شخصیت
outlive	بیشتر زنده بودن از
outlived	بیشتر زنده بودن از
outlives	بیشتر زنده بودن از
revenant	ادم زنده شده
vitality	انرژی و زنده دلی
organisms	ترکیب موجود زنده
viviparous	جانور زنده زا ولود
wakes	شب زنده داری کردن
waked	شب زنده داری کردن
outliving	بیشتر زنده بودن از
wake	شب زنده داری کردن
to have a wanton imagination	تخیلی زنده داشتن
vivisector	تشریح کننده جانور زنده
zombie	انسان زنده شد ادم احمق
biogenic	محصول فعالیت موجودات زنده
survives	زنده ماندن در رزم باززیستی
survive	زنده ماندن در رزم باززیستی
zombi	انسان زنده شد ادم احمق
surviving	زنده ماندن در رزم باززیستی
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب
survived	زنده ماندن در رزم باززیستی
zombies	انسان زنده شد ادم احمق