English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
gangrel اواره خانه بدوش
Other Matches
landlouper خانه بدوش
tramps خانه بدوش
landloper خانه بدوش
tramped خانه بدوش
tramp خانه بدوش
rover ولگرد خانه بدوش
vagabond دربدر خانه بدوش
nomad خانه بدوش صحرانشین
nomads خانه بدوش صحرانشین
rangers ولگرد خانه بدوش
ranger ولگرد خانه بدوش
nomadically بطور خانه بدوش
caird ادم خانه بدوش
vagabonds دربدر خانه بدوش
Bushman خانه بدوش درافریقای جنوبی
Bushmen خانه بدوش درافریقای جنوبی
carrying بدوش گرفتن
horse بدوش کشیدن
carries بدوش گرفتن
shoulder to shoulder دوش بدوش
carry بدوش گرفتن
carried بدوش گرفتن
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
bird of passage شخص مهاجر وخانه بدوش
to saddle any one with a task کاری را بدوش کسی گذاشتن
immigrants اواره
homeless اواره
tramps اواره
runabout اواره
runabouts اواره
stragglers اواره
tramp اواره
wanderer اواره
errant اواره
tramped اواره
homelessness اواره
straggler اواره
strayed اواره
rogues اواره
fugacious اواره
immigrant اواره
rogue اواره
to shuffle off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
lady help زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
excursive اواره گردنده
stray اواره کردن
gadabout اواره دربدر
strays اواره کردن
straying اواره کردن
straggle سرگردان اواره
straggling سرگردان اواره
straggly پراکنده اواره
straggles سرگردان اواره
arrant ولگرد اواره
refugee اواره شدن
refugees اواره شدن
straggled سرگردان اواره
it is but a step to my house تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
wilder سر گردان و اواره بودن
vagrant ادم اواره و ولگرد
vagrants ادم اواره و ولگرد
mansion house خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
wanders اواره بودن منحرف شدن
wandered اواره بودن منحرف شدن
refuges اواره گاه حیات وحش
wander اواره بودن منحرف شدن
refuge اواره گاه حیات وحش
honeycomb ارایش شش گوش خانه خانه کردن
toft عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
houndstooth check طرح خانه خانه مورب پارچه
homebody ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
our neighbour door کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
hound's tooth check طرح خانه خانه مورب پارچه
honeycombs ارایش شش گوش خانه خانه کردن
tricotine پارچه زبر لباسی خانه خانه
roved اواره شدن راهزنی دریایی کردن
rove اواره شدن راهزنی دریایی کردن
roves اواره شدن راهزنی دریایی کردن
Honey comb design طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
goliard دانجشوی اواره قرون 21 و31 که اشعار هجایی میخوانده
weigh house قپاندار خانه ترازودار خانه
garde manger سرد خانه اشپز خانه
bagnio فاحشه خانه جنده خانه
cellular لانه زنبوری خانه خانه
cell جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
formulae الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
ranged یک خانه یا تعدادی خانه
ranges یک خانه یا تعدادی خانه
range یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb خانه خانه کردن
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
the house is in my possession خانه در تصرف من است خانه در دست من است
moon سرگردان بودن اواره بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
door-to-door خانه به خانه
roommates هم خانه
door to door خانه به خانه
roommate هم خانه
lodges خانه
her house خانه اش
cellular خانه خانه
home خانه
tersellated خانه خانه
houses خانه
lodge خانه
lodged خانه
her house خانه ان زن
housed خانه
pigeon hole خانه
pigeon-hole خانه
pigeon-holes خانه
homes خانه
lar خانه
lares خانه
materfamilias زن خانه
housing خانه ها
honeycombs خانه خانه
socket خانه
houseless بی خانه
quarterage خانه
i was under his roof در خانه
shack خانه
shacks خانه
house خانه
unsheltered <adj.> بی خانه
sockets خانه
alveolate خانه خانه
honeycomb خانه خانه
domicile خانه
within doors در خانه
rooms خانه
double-fronted خانه دو در
domiciles خانه
cellulated خانه خانه
houseroom جا در خانه
cloisonne خانه خانه
room خانه
cells خانه
dwelling خانه
pieds-a-terre خانه
pied-a-terre خانه
checkered خانه خانه
dwellings خانه
cell خانه
furnace house خانه
active cell خانه کاری
keep house در خانه ماندن
domicil مقر خانه
insectary حشره خانه
frater سفره خانه
chequer خانه شطرنج
chancery دفتر خانه
domiciliary مربوط به خانه
coffee room خوارک خانه
alveolus شش خانه حبابچه
domiciliate خانه مسکن
armory اسلحه خانه
keep in در خانه ماندن
delivery to the home تحویل در خانه
coach house کالسکه خانه
coach house درشکه خانه
coffee house قهوه خانه
lupanar جنده خانه
lupanar فاحشه خانه
luft خانه فرار
coffee shop قهوه خانه
coffeehouse قهوه خانه
convalescent home نقاهت خانه
dacha خانه ییلاقی
lake0dwelling خانه دریاچهای
chop house خوراک خانه
dishouse بی خانه کردن
disorderly house خانه بدنام
disorderly house فاحشه خانه
kibitka خانه تاتار
house to get خانه اجارهای
insectarium حشره خانه
fuse block خانه فیوز
homemaker خانه دار
camera obscura تاریک خانه
gambling house قمار خانه
gaming house قمار خانه
cabana خانه کوچک
homebred خانه پرورده
butler pantry ابدار خانه
home born خانه زاد
brick yard اجرپز خانه
bordel فاحشه خانه
bookbindery صحاف خانه
goodwife کدبانوی خانه
grummet شاگرد خانه
gynaeceum خانه اندرونی
bindery صحاف خانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com