English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
peak inverse anode voltage اوج ولتاژ اندی معکوس
Other Matches
plate voltage ولتاژ اندی
anode voltage ولتاژ اندی
inverse voltage ولتاژ معکوس
initial inverse voltage ولتاژ معکوس نخستین
inverse current جریان ولتاژ معکوس
anode band detector اشکارسازی اندی یکسوسازی اندی
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
transmissions که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند
transmission که پاس ولتاژ و ولتاژ صفر توسط اعداد دو دویی نشان داده می شوند
unipolar که پاس ولتاژ مثبت و ولتاژ صفر با اعداد دودویی نشان داده می شوند
anodic اندی
voltage regulator تنظیم کننده ولتاژ نافم ولتاژ
ten kilometres and more ده کیلومتر و اندی
positive glow شعله اندی
anodizing اندی کردن
anodic treatment اکسیداسیون اندی
anodic protection حفافت اندی
anodic coating پوشش اندی
anode band detection یکسوسازی اندی
anode glow شعله اندی
anodic coating روکش اندی
anode rays پرتو اندی
non return to zero سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
critical anode distance فاصله بحرانی اندی
high anode load resistance مقاومت اندی بزرگ
peak forward anode voltage اوج فشار اندی مستقیم
surges یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surge یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
voltage balance موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ
electrically قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish. اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
positive سیسم منط قی که در آن یک منط قی با سطح ولتاژ مثبت و صفر منط قی با سطح ولتاژ صفر یا منفی نشان داده میشود
conversely معکوس
reverses معکوس
conversed معکوس
reverse معکوس
converse :معکوس
converse معکوس
conversed :معکوس
converts معکوس
converses :معکوس
contrary معکوس
reversible معکوس
reversing معکوس
converses معکوس
conversing :معکوس
conversing معکوس
obverse معکوس
upside down معکوس
reversed معکوس
inverse معکوس
reversal معکوس
counter معکوس
converting معکوس
reciprocal معکوس
countering معکوس
vice versa معکوس
countered معکوس
reversion معکوس
converted معکوس
reversals معکوس
convert معکوس
negative معکوس
negatives معکوس
inverted opening گشایش معکوس
reverses معکوس کردن
inverse ratio نسبت معکوس
inverse relationship ارتباط معکوس
invert matrix ماتریس معکوس
negative caster گردش معکوس
lateral inversion معکوس جانبی
invert suger قند معکوس
inverted structure ساختار معکوس
reverses معکوس کننده
reverse osmosis اسمز معکوس
indian in reverse هندی معکوس
inverter معکوس کننده
reversed معکوس کننده
reversed معکوس کردن
invertible معکوس شدنی
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
inverse feedback واخوراند معکوس
inverse function تابع معکوس
reversing معکوس کننده
negative correlation همبستگی معکوس
reverse current جریان معکوس
backset معکوس وارونه
back splice پیوند معکوس
back resistance مقاومت معکوس
back conductance برقرسانایی معکوس
reverse pitch گام معکوس
back formation اشتقاق معکوس
reverse slope شیب معکوس
reverse polarity پلاریته معکوس
reverse thrust تراست معکوس
reverse video ویدئوی معکوس
reverse control کنترل معکوس
reverse bias تغذیه معکوس
negative relation رابطه معکوس
reversing معکوس کردن
draw back کشیدن معکوس
obcordate قلبی معکوس
obversion استنتاج معکوس
retroaction عمل معکوس
reversal film فیلم معکوس
reversal process جریان معکوس
mirroring معکوس نمودن
reverse bias پیشقدر معکوس
reverse speed سرعت معکوس
reverse معکوس کردن
opposites روبرو معکوس
opposite روبرو معکوس
inverse واژگونه معکوس
feedback تزویج معکوس
reciprocal معکوس دوجانبه
back-up معکوس ریختن
conversely بطور معکوس
dis- معکوس کردن
reciprocal متقابل معکوس
reverse gears دنده معکوس
countdowns شمارش معکوس
countdown شمارش معکوس
switcheroo عمل معکوس
back up معکوس ریختن
set back معکوس پس زدن
reverse gear دنده معکوس
inverted file فایل معکوس
reverse معکوس کننده
reversion معکوس کردن
backfires نتیجه معکوس گرفتن
backfired نتیجه معکوس گرفتن
complemented معکوس یک عدد دودویی
backfire نتیجه معکوس گرفتن
backfiring نتیجه معکوس گرفتن
complementing معکوس یک عدد دودویی
reverse video صفحه نمایش معکوس
reverse flow regin ناحیه جریان معکوس
inverting circuit مدار معکوس کننده
complement معکوس یک عدد دودویی
king's indian in reverse هندی شاه معکوس
inverse function تابع معکوس [ریاضی]
inverse تابع معکوس [ریاضی]
de- معکوس عمل کردن
inverted file فایل معکوس شده
inverse electrode current جریان الکتردی معکوس
obvert نتیجه معکوس گرفتن از
back turns of armature سیمپیچی معکوس ارمیچر
complements معکوس یک عدد دودویی
retroact عمل معکوس کردن
What invert sugar قند معکوس چیست
couple back معکوس تزویج شدن
double quartan fever نوبه ربع معکوس
one's complement معکوس یک عدد دودویی
back titration تیتر کردن معکوس
retrogress ترقی معکوس کردن
reverse current circuit breaker مدارشکن جریان معکوس
reversed battery plate صفحه باتری معکوس
shift the rudder معکوس کردن سکان
retrogressing ترقی معکوس کردن
retrogresses ترقی معکوس کردن
retrogressed ترقی معکوس کردن
back scattering توزیع معکوس امواج رادیویی
reversion برگرداندن شیب معکوس دادن
backtracking عمل پیمایش معکوس یک لیست
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
high back resistance diode دیود با مقاومت معکوس زیاد
back scattering پخش معکوس امواج رادیویی
high back resistance diode دیود با مفاومت معکوس بالا
reverse polish notation نشان گذاری لهستانی معکوس
invert قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converts معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
inverting قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converting معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to invert a fraction برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
converted معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
count down از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
reversed rolling moment گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
roll reversal حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
aerodynamic blockage thrust reverser وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
aerofoil type offtake regulator دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
voltage ولتاژ
electric tension ولتاژ
line voltage ولتاژ خط
total voltage ولتاژ کل
alternating voltage ولتاژ C.A
potential ولتاژ
voltages ولتاژ
normal voltage ولتاژ عادی
load voltage ولتاژ بار
main voltage ولتاژ اصلی
voltage regulator نافم ولتاژ
potential gradient گرادیان ولتاژ
induction voltage ولتاژ القائی
medium voltage ولتاژ متوسط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com