Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (4 milliseconds)
English
Persian
He was not admitted to the university.
اورا به دانشگاه راه ندادند
Other Matches
Masters of Arts
صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
Master of Arts
صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند
he was refused employment
باو کار ندادند
her
اورا
they proclaimed him sovereign
جلوس اورا
he was sent to england
اورا فرستادندبانگلستان
out with him
اورا بیرون کنید
they intended to kill him
میخواستند اورا بکشند
i had a great wish to see him
داشتم که اورا به بینم
they intended to kill him
قصدکشتن اورا داشتند
They gave him a sound thrashing .
اورا کتک مفصلی زدند
He is called by this name.
اورا به این رسم می خوانند
I sent him on an errand.
اورا دنبال یک کاری فرستادم
Such extravagances ruined him.
این ولخرجی ها اورا زمین زد
We havent seen him for ages.
سالهاست اورا ندیده ایم
His path was strewn with flowers .
مقدم اورا گلباران کردند
I wish I could meet ( see ) her .
کاش می توانستم اورا ببینم
They consider him as an outsider .
اورا غریبه بحساب می آورند
he was ordained priest
اورا بسمت کشیش گماشتند
I wI'll get (persuade)him to sign .
اورا حاضر بامضاء می کنم
the instant i saw him
بمحض اینکه اورا دیدم
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
they a his death to poison
مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
the police are on his track
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
She was pretty when I saw her at close quarters .
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
Providence watches over him.
از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down .
اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
Leave her alone.
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
I reckoned him as my friend.
اورا دوست خود حساب می کردم
She loves him in spite lf sll his faults .
با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
diver's mate
یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
The bandits stripped him of all his belongines .
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
Everybody condemned his foolish behaviour .
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
she was her putative daughter
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
he should better to led than
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
To squash someone .
تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
that book will immortalize him
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
Univ
دانشگاه
academy
دانشگاه
universities
دانشگاه
college
دانشگاه
colleges
دانشگاه
university
دانشگاه
presidents
رئیس دانشگاه
president
رئیس دانشگاه
the institution of a universit
تاسیس دانشگاه
polytechnic
دانشگاه فناوری
senior technical college
دانشگاه فناوری
college of
[music, technology,...]
دانشگاه فناوری
state university
دانشگاه دولتی
staff college
دانشگاه جنگ
technical university
دانشگاه فنی
academical
دانشجوی دانشگاه
Chancellors
رئیس دانشگاه
academies
دانشگاه اموزشگاه
University of Applied Sciences
[UAS]
دانشگاه فناوری
Chancellor
رئیس دانشگاه
state university
دانشگاه ایالتی
academy
دانشگاه هنر
antigone
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
war college
دانشگاه عالی جنگ
chair
کرسی استادی در دانشگاه
extramural
مربوط به خارج از دانشگاه
matriculant
قبول شده در دانشگاه
vice-chancellors
معاون رئیس دانشگاه
vice-chancellor
معاون رئیس دانشگاه
vice chancellor
معاون رئیس دانشگاه
semesters
دوره 61 هفتهای دانشگاه
rectors
رئیس دانشگاه رهبر
rector
رئیس دانشگاه رهبر
semester
دوره 61 هفتهای دانشگاه
chairs
کرسی استادی در دانشگاه
chaired
کرسی استادی در دانشگاه
chairing
کرسی استادی در دانشگاه
oxonian
وابسته به دانشگاه اکسفورد
proctor
مدیر اجرایی دانشگاه
matriculating
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
academic costume
لباس رسمی استادی دانشگاه
academicals
لباس رسمی استادی دانشگاه
He is majoring in mathematic at the university.
در دانشگاه رشته ریاضیات می هواند
faculty
استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
faculties
استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
As a university professor , his performance stank.
طرف گند زد به هر چه استاد دانشگاه !
matriculation
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
matriculation
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
matriculate
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
alma mater
سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه
matriculates
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculated
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
spring practice
دوره تمرینهای بهاری دانشگاه
in the schools
مشغول دادن امتحانات دانشگاه
send down
دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
donnish
وابسته به یا همانند استاد دانشگاه
mattriculation
نام نویسی دردانشکده یا دانشگاه
varsity
تیم اول دانشگاه یا دانشکده دانشگاهی
general staff college
دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
underclassman
شاگرد سالهای اول و دوم دانشگاه
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
ox man
کسیکه در دانشگاه OXFORDپرورش یافته است
prep school
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
berkeley unix
گونهای از UNIX که توسط دانشگاه کالیفرنیا
chancellery
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
command and general staff college
دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
sixth forms
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
sixth form
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
chancellory
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه
prep schools
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه
matriculated
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
matriculating
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
poll degree
درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
matriculate
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
upper classes
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
advisee
کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد
upper class
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
academia
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
school doctor
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
jayvee
عضو تازه کار تیم ورزشی دانشگاه
he went out in the poll
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
great go
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
matriculates
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
retaining fee
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
O levels
آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
O level
آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
matricular
وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه
upperclassman
کسیکه در کلاسهای عالی دانشگاه یا دبیرستان درس میخواند
university extension
تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
bachelors
مردیا زنی که بگرفتن اولین درجهء علمی دانشگاه نائل میشود
bachelor
مردیا زنی که بگرفتن اولین درجهء علمی دانشگاه نائل میشود
they rejected his proposition
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
campus environment
محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com