Total search result: 134 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
He was not admitted to the university. |
اورا به دانشگاه راه ندادند |
|
|
Other Matches |
|
Masters of Arts |
صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند |
Master of Arts |
صاحب درجهای از دانشگاه که اصولا` میتواند در دانشگاه اموزگاری کند |
he was refused employment |
باو کار ندادند |
her |
اورا |
they proclaimed him sovereign |
جلوس اورا |
he was sent to england |
اورا فرستادندبانگلستان |
out with him |
اورا بیرون کنید |
they intended to kill him |
میخواستند اورا بکشند |
i had a great wish to see him |
داشتم که اورا به بینم |
they intended to kill him |
قصدکشتن اورا داشتند |
They gave him a sound thrashing . |
اورا کتک مفصلی زدند |
He is called by this name. |
اورا به این رسم می خوانند |
I sent him on an errand. |
اورا دنبال یک کاری فرستادم |
Such extravagances ruined him. |
این ولخرجی ها اورا زمین زد |
We havent seen him for ages. |
سالهاست اورا ندیده ایم |
His path was strewn with flowers . |
مقدم اورا گلباران کردند |
I wish I could meet ( see ) her . |
کاش می توانستم اورا ببینم |
They consider him as an outsider . |
اورا غریبه بحساب می آورند |
he was ordained priest |
اورا بسمت کشیش گماشتند |
I wI'll get (persuade)him to sign . |
اورا حاضر بامضاء می کنم |
the instant i saw him |
بمحض اینکه اورا دیدم |
he was engagedon probation |
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند |
they a his death to poison |
مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند |
the police are on his track |
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند |
She was pretty when I saw her at close quarters . |
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود |
Providence watches over him. |
از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند |
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . |
اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش ) |
The referee put a boycott on him . |
داور اورا از بازی محروم کرد |
Leave her alone. |
اورا تنها (بحال خود ) بگذار |
I reckoned him as my friend. |
اورا دوست خود حساب می کردم |
She loves him in spite lf sll his faults . |
با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد |
diver's mate |
یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد |
The bandits stripped him of all his belongines . |
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند |
the churach built him up |
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد |
Everybody condemned his foolish behaviour . |
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند |
she was her putative daughter |
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست |
he should better to led than |
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد |
To squash someone . |
تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن ) |
that book will immortalize him |
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت |
to hold any one to ransom |
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند |
Univ |
دانشگاه |
academy |
دانشگاه |
universities |
دانشگاه |
college |
دانشگاه |
colleges |
دانشگاه |
university |
دانشگاه |
presidents |
رئیس دانشگاه |
president |
رئیس دانشگاه |
the institution of a universit |
تاسیس دانشگاه |
polytechnic |
دانشگاه فناوری |
senior technical college |
دانشگاه فناوری |
college of [music, technology,...] |
دانشگاه فناوری |
state university |
دانشگاه دولتی |
staff college |
دانشگاه جنگ |
technical university |
دانشگاه فنی |
academical |
دانشجوی دانشگاه |
Chancellors |
رئیس دانشگاه |
academies |
دانشگاه اموزشگاه |
University of Applied Sciences [UAS] |
دانشگاه فناوری |
Chancellor |
رئیس دانشگاه |
state university |
دانشگاه ایالتی |
academy |
دانشگاه هنر |
antigone |
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد |
war college |
دانشگاه عالی جنگ |
chair |
کرسی استادی در دانشگاه |
extramural |
مربوط به خارج از دانشگاه |
matriculant |
قبول شده در دانشگاه |
vice-chancellors |
معاون رئیس دانشگاه |
vice-chancellor |
معاون رئیس دانشگاه |
vice chancellor |
معاون رئیس دانشگاه |
semesters |
دوره 61 هفتهای دانشگاه |
rectors |
رئیس دانشگاه رهبر |
rector |
رئیس دانشگاه رهبر |
semester |
دوره 61 هفتهای دانشگاه |
chairs |
کرسی استادی در دانشگاه |
chaired |
کرسی استادی در دانشگاه |
chairing |
کرسی استادی در دانشگاه |
oxonian |
وابسته به دانشگاه اکسفورد |
proctor |
مدیر اجرایی دانشگاه |
matriculating |
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن |
academic costume |
لباس رسمی استادی دانشگاه |
academicals |
لباس رسمی استادی دانشگاه |
He is majoring in mathematic at the university. |
در دانشگاه رشته ریاضیات می هواند |
faculty |
استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد |
faculties |
استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد |
As a university professor , his performance stank. |
طرف گند زد به هر چه استاد دانشگاه ! |
matriculation |
دخول یا نام نویسی در دانشگاه |
matriculation |
امتحان ورودی دانشگاه کنکور |
matriculate |
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن |
alma mater |
سرود رسمی مدرسه یا دانشگاه |
matriculates |
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن |
matriculated |
در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن |
spring practice |
دوره تمرینهای بهاری دانشگاه |
in the schools |
مشغول دادن امتحانات دانشگاه |
send down |
دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن |
donnish |
وابسته به یا همانند استاد دانشگاه |
mattriculation |
نام نویسی دردانشکده یا دانشگاه |
varsity |
تیم اول دانشگاه یا دانشکده دانشگاهی |
general staff college |
دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ |
underclassman |
شاگرد سالهای اول و دوم دانشگاه |
school and college ability test |
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه |
ox man |
کسیکه در دانشگاه OXFORDپرورش یافته است |
prep school |
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه |
berkeley unix |
گونهای از UNIX که توسط دانشگاه کالیفرنیا |
chancellery |
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه |
command and general staff college |
دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ |
sixth forms |
دورهی آماده سازی برای دانشگاه |
sixth form |
دورهی آماده سازی برای دانشگاه |
chancellory |
رتبه و مقام صدراعظم یا رئیس دانشگاه |
prep schools |
دبیرستان آمادگی برای ورود به دانشگاه |
matriculated |
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن |
matriculating |
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن |
poll degree |
درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد |
matriculate |
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن |
upper classes |
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه |
advisee |
کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد |
upper class |
وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه |
academia |
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه |
school doctor |
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه |
jayvee |
عضو تازه کار تیم ورزشی دانشگاه |
he went out in the poll |
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت |
great go |
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه |
matriculates |
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن |
retaining fee |
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند |
O levels |
آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی |
O level |
آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی |
matricular |
وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه |
upperclassman |
کسیکه در کلاسهای عالی دانشگاه یا دبیرستان درس میخواند |
university extension |
تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند |
bachelors |
مردیا زنی که بگرفتن اولین درجهء علمی دانشگاه نائل میشود |
bachelor |
مردیا زنی که بگرفتن اولین درجهء علمی دانشگاه نائل میشود |
they rejected his proposition |
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند |
campus environment |
محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان |