English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
Other Matches
She loves him in spite lf sll his faults . با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
i am & out پنج لیره اشتباه حساب کردم
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
I like to be friends with you. من دوست دارم با تو دوست باشم.
clearance تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
her اورا
they proclaimed him sovereign جلوس اورا
he was sent to england اورا فرستادندبانگلستان
they intended to kill him میخواستند اورا بکشند
i had a great wish to see him داشتم که اورا به بینم
out with him اورا بیرون کنید
they intended to kill him قصدکشتن اورا داشتند
privilege دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
Such extravagances ruined him. این ولخرجی ها اورا زمین زد
We havent seen him for ages. سالهاست اورا ندیده ایم
He was not admitted to the university. اورا به دانشگاه راه ندادند
They gave him a sound thrashing . اورا کتک مفصلی زدند
They consider him as an outsider . اورا غریبه بحساب می آورند
He is called by this name. اورا به این رسم می خوانند
I sent him on an errand. اورا دنبال یک کاری فرستادم
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
reckonings تصفیه حساب صورت حساب
reckoning تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
Leave her alone. اورا تنها (بحال خود ) بگذار
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
Providence watches over him. از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
they a his death to poison مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
Everybody condemned his foolish behaviour . همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
diver's mate یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
The bandits stripped him of all his belongines . دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
she was her putative daughter اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
I am [have] finished with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
account حساب صورت حساب
It slipped my mind. آن را فراموش کردم.
i asked him a question پرسشی از او کردم
the trusty is that i forgot it فراموش کردم
eureka >من کشف کردم <
I am late. من دیر کردم.
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
I am freezing ( to death) . از سرمایخ کردم
i hid my self را پنهان کردم
iwas late دیر کردم
i knocked at the door دق الباب کردم
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . هر چه سعی کردم نشد
I invited her to lunch . I stood her a lunch . ناهار مهمانش کردم
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i made him go او را وادار کردم برود
i made him go او راوادار به رفتن کردم
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
i did that of my own free will این کار را کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
i managed to do it ان کار را درست کردم
i forgot all about it به کلی فراموش کردم
antigone دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
he calcn lates with a اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
i stated the facts چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
the trusty is that i forgot it حقیقا امراینست که فراموش کردم
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
i did my best منتهای کوشش خود را کردم
I stayed up reading until midnight. تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
I thought so. منم همینطور فکر کردم.
i repaid his kindress in kind مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I sent him packing. دست به سرش کردم. [اصطلاح]
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
i saw him off the premises کردم تا ازعمارت بیرون رفت
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
i did it for show برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
i waved him nearer با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I played every trick in the book . هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I stand corrected. من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I shared out the money among four persons. پول را بین چهار نفر قسمت کردم
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
The news shocked me. این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
they rejected his proposition پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
unfriended بی دوست
allying دوست
ally دوست
schoolmate دوست
buddies دوست
bozo دوست
dienophile دی ان دوست
friends دوست
chum دوست
friend دوست
leal دوست
chums دوست
amicable دوست
heart to heart دوست
heart-to-heart دوست
heart-to-hearts دوست
formalist دوست
hydrophilic compound اب دوست
schoolmates دوست
friendless بی دوست
hydrophilic اب دوست
buddy دوست
philoginous زن دوست
philogynist زن دوست
i thought of you جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
his friend's murder قتل دوست او
hydrophilic ترکیب اب دوست
acidophile اسید دوست
affect دوست داشتن
affects دوست داشتن
friendly state کشور دوست
gregarious گروده دوست
anglophile انگلیسی دوست
cater cousin دوست صمیمی
amativeness دوست داشتن
francophile فرانسه دوست
crony دوست صمیمی
hail fellow دوست صمیمی
hand in glove دوست یک دل ویکزبان
hand in glove دوست همراز
chessist شطرنج دوست
germanophil المان دوست
gallophile فرانسه دوست
likes دوست داشتن
halophilous نمک دوست
acidophile ترشی دوست
cronies دوست صمیمی
hand and glove دوست همراز
dislikable دوست نداشتنی
dislikeable دوست نداشتنی
sporting بازی دوست
humnanist همنوع دوست
bibliophil کتاب دوست
hydrophile اب دوست علاقمند به اب
electrophile الکترون دوست
hydrophilic اب دوست علاقمند به اب
hydrophilic compound ترکیب اب دوست
like دوست داشتن
humansit انسان دوست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com