English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (5 milliseconds)
English Persian
They gave him a sound thrashing . اورا کتک مفصلی زدند
Other Matches
axle stub اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
uniarticulate یک بندی یک مفصلی تک مفصلی
Her purse was pinched(stolen). کیف پولش را زدند
I was stung for a fiver. پنج تومان تیغم زدند
The lights of the aircraft were blinking. چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
Their eyes met. آنها به هم زل زدند. [همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
keage مفصلی
trimerous سه مفصلی
articulated jack جک مفصلی
articulated مفصلی
articular مفصلی
hinged مفصلی
knuckle joint لولای مفصلی
pivot point نقطه مفصلی
arthrosis استحاله مفصلی
articular sensations احساسهای مفصلی
articulated shaft محور مفصلی
articulated rotor روتور مفصلی
sleeve coupling تزویج مفصلی
socket pipe لوله مفصلی
spigot and socket joint اتصال مفصلی
synovia رطوبت مفصلی
propeller shaft محور مفصلی
bursitis اماس کیسههای مفصلی
hinged support تکیه گاه مفصلی
articulated vehicle وسیله نقلیه مفصلی
articulation wales چوب بست مفصلی
clevis اتصال پنجه مفصلی
It was a sumptuous lunch . نهار مفصلی بود
her اورا
hinge joint مفصلی که دریک سطح حرکت کند
he was sent to england اورا فرستادندبانگلستان
they proclaimed him sovereign جلوس اورا
they intended to kill him قصدکشتن اورا داشتند
they intended to kill him میخواستند اورا بکشند
out with him اورا بیرون کنید
i had a great wish to see him داشتم که اورا به بینم
We havent seen him for ages. سالهاست اورا ندیده ایم
He was not admitted to the university. اورا به دانشگاه راه ندادند
he was ordained priest اورا بسمت کشیش گماشتند
He is called by this name. اورا به این رسم می خوانند
They consider him as an outsider . اورا غریبه بحساب می آورند
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
I sent him on an errand. اورا دنبال یک کاری فرستادم
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
I wish I could meet ( see ) her . کاش می توانستم اورا ببینم
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
Such extravagances ruined him. این ولخرجی ها اورا زمین زد
Providence watches over him. از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
Leave her alone. اورا تنها (بحال خود ) بگذار
they a his death to poison مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
They were walking three abreast. سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
diver's mate یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
The bandits stripped him of all his belongines . دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
She loves him in spite lf sll his faults . با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
Everybody condemned his foolish behaviour . همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
she was her putative daughter اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
that book will immortalize him ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
antigone دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
they rejected his proposition پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com