English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
moslem league اولین حزب پاکستان که درزمان حیات محمد علی جناح که رهبر ان بود مقتدرترین حزب پاکستان محسوب می شد
Other Matches
Pakistan کشور پاکستان
Lahor لاهور پاکستان
khowar زبان رایج درشمال غربی پاکستان
Pashtan قبایل پشتو [که در افغانستان و پاکستان زندگی می کنند و فرش های آن بنام های درانی، گلیزائی، هفت بالا و شیرخانی در بازار معروف می باشند.]
central treaty organization پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
concertmeister رهبر نوازندگان ویلن ومعاون رهبر ارکست
concertmaster رهبر نوازندگان ویلن ومعاون رهبر ارکست
biogenesis تکامل حیات پیدایش حیات
winglike جناح وار جناح مانند
mohound محمد
mohammed محمد
first in first out صف موقت که در آن اولین عنصر در اولین محل خواندن ذخیره میشود
fifo روش ذخیره سازی خواندن و نوشتن به طوری که اولین عنصر در اولین فراخوانی ذخیره میشود
first strike اولین ضربت در اولین حمله
fifo اولین صادره از اولین وارده
in the p درزمان گذشته
on a dime <idiom> درزمان خیلی کوتاه
when the chips are down <idiom> درزمان مهم وخطرناک
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
decays کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
mosaic d. وضع احکام دینی درزمان موسی
decaying کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decayed کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decay کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
prestation خدمتی که درزمان پیشین دربرابرمالیات انجام می دادند
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
essoin بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
septuagint ترجمه یونانی توریه بدست 07تن درزمان بطلیموس
jacobus سکه زرکه درزمان جیمزیکم زدندوبهای ان از 02تا42شیلینگ بود
fifo که اولین عنصری که وارد صف میشود. اولین عنصری است که خوانده میشود
computed altitude ارتفاع محسوب
roundheal عضو پارلمان انگلیس درزمان شارل یکم که سرش را ازته میزد
dispatch route جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
prize of war کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
enumerated بشماراوردن محسوب داشتن
enumerates بشماراوردن محسوب داشتن
enumerate بشماراوردن محسوب داشتن
enumerating بشماراوردن محسوب داشتن
the prophet حضرت رسول حضرت محمد
FatBits انتخاب Mac Paint که به کاربر امکان ویرایش تصویر به صورت یک پیکسل درزمان میدهد
normal هر محدوده خارج آن خطا محسوب میشود
mistake of law is no defence اشتباه حکمی دفاع محسوب نمیشود
Hello Hbib This is our teacher Her nam is فرزانه معلم بسیار عالی محسوب می شد.
Farzaneh was considered an excellent teacher. [ Farzaneh was regarded as an excellent teacher.] فرزانه معلم بسیار عالی محسوب می شد.
ignorance of the face is a good defence جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
ignorance of the law is no defence جهل به قانون دفاع محسوب نمیشود
mistake of fact is a good defence اشتباه حکمی دفاع محسوب میشود
premiering رهبر
leadden limbs رهبر
leaders رهبر
steerer رهبر
premiere رهبر
leader رهبر
skippering رهبر
skippered رهبر
skipper رهبر
leaderless بی رهبر
premiers رهبر
premier رهبر
fuhrer رهبر
fuehrer رهبر
premieres رهبر
premiered رهبر
head up <idiom> رهبر
pilot رهبر
guided رهبر
piloted رهبر
guides رهبر
skippers رهبر
pilots رهبر
guide رهبر
bandmaster رهبر ارکستر
bellwether رهبر پیشوا
cheer leader رهبر تماشاگران
precentor رهبر سرایندگان
maestro رهبر ارکستر
conductor رهبر ارکتسر
conductors رهبر ارکتسر
headsman پیشوا رهبر
choreographer رهبر گروهرقص
maestros رهبر ارکستر
write سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
writes سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
subsistence حیات
intravital در طی حیات
divan حیات
intravitam در طی حیات
diwan حیات
vita حیات
life حیات
alkahest اب حیات
lives حیات
brio حیات
choirmaster رهبر دسته سرایندگان
floor leader رهبر فراکسیونهای مجلس
swami رهبر مذهبی هندی
cheerleader رهبر هورا کشان
rector رئیس دانشگاه رهبر
bigbrother رهبر درکار یا عقیدهای
cheerleaders رهبر هورا کشان
rectors رئیس دانشگاه رهبر
enliven حیات بخشیدن
rebirth تجدید حیات
aboveground در قید حیات
alive در قید حیات
enlivened حیات بخشیدن
enlivening حیات بخشیدن
enlivens حیات بخشیدن
life force نشاط حیات
revitalization تجدید حیات
base-court حیات بیرونی
life giving حیات بخش
life test ازمون حیات
renascence تجدید حیات
wildlife حیات وحش
resuscitative حیات بخش
vivific دارای حیات
staff of life مایه حیات
vital energy قوه حیات
vitalism حیات گرایی
vitalization حیات بخشی
resurgence تجدید حیات
vivification حیات بخشی
vivific حیات بخش
vivifier حیات بخش
frontbencher رهبر گروه پارلمانی حزب
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
frontbenchers رهبر گروه پارلمانی حزب
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct. برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
hearten حیات تازه بخشیدن
endemic wildlife حیات وحش بومی
renascent تجدید حیات کننده
embolden حیات تازه بخشیدن
biocid زیست کش مانع حیات
biotic مربوط به حیات وزندگی
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
vitalism اعتقاد به اصالت حیات
unregenerate دوباره حیات نیافته
unregenerated دوباره حیات نیافته
reanimate حیات تازه بخشیدن
encourage حیات تازه بخشیدن
viability امکان ادامه حیات
reanimate حیات تازه بخشیدن
elate حیات تازه بخشیدن
countenance [encourage] حیات تازه بخشیدن
wildlife management مدیریت حیات وحش
aisles جناح
flank جناح
shouldered جناح
wing جناح
winging جناح
shoulder جناح
aisle جناح
shouldering جناح
shoulders جناح
left جناح چپ
pinna جناح
flanked جناح
flanking جناح
left flank جناح چپ
antibiotic جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
antibiotics جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
biocid قاطع حیات کشنده حشرات
To the end of time. حیات ابد (زندگی جاویدان )
revivification تجدید حیات رونق تازه
refuges اواره گاه حیات وحش
refuge اواره گاه حیات وحش
cross from a flank عبوراز یک جناح
transepts جناح کلیسا
vans بال جناح
van بال جناح
transept جناح کلیسا
left wing of army جناح یسار
right-wing جناح راست
right wing جناح راست
rightism جناح راستی
litotes خفض جناح
flank دامنه جناح
pitch diameter قطر جناح
flanked دامنه جناح
flanking دامنه جناح
right flank جناح راست
right wing of army جناح یمین
self depreciation حفض جناح
rightists جناح راستی
rightist جناح راستی
left winger جناح چپی
left-wing مربوط به جناح چپ
left wing مربوط به جناح چپ
disposed flank جناح باز
flanker مهاجم جناح
left-winger جناح چپی
left-wingers جناح چپی
right winger جناح راستی
right-wingers جناح راستی
right-winger جناح راستی
downbeat حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
drum majorette زنی که رهبر طبالان است پیرو موزیک
future perfect شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
refocillate تجدید حیات کردن بخود اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com