English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
He kept glancing toward the entrance. او دائما به سمت در ورودی نگاه می انداخت.
Other Matches
to watch the clock [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
perpetually دائما"
perennially دائما
continually دائما"
endlessly دائما"
constantly دائما"
everlastingly دائما"
queues روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queued روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queueing روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queue روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
incessantly دائما لاینقطع
threw انداخت
She is constantly correcting me. او [زن] دائما من را اصلاح می کند.
She is always making excuses. دائما" عذروبهانه می آورد
Her cheeks were fushed . لپهایش گه انداخت
he bobbed a curtsy سلامی انداخت
i was prostrated by fever تب مرا از پا انداخت
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
It set me thinking . It made me think . مرابفکر واداشت ( انداخت )
It wI'll get us into trouble. ما را به درد سر خواهد انداخت
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
He wI'll expedite our case. اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
He lowered himself in the esteem of his friends. خودش را از چشم دوستانش انداخت
He hung his head in shame. از خجالت سرش راپایین انداخت
He shrugged his shoulders. او [مرد] شانه اش را بالا انداخت.
He put me out of business. مرا از کسب وکاسبی انداخت
churn دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
churns دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
churned دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
Her sad story moved us to tears. داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
His invevtion made a noise in the world. اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
The baby was kicking and scraming . نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
it filled their hearts with t ترس زیاد دردل انها انداخت
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
Such exravagance reduced her to beggary . این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
to keep somebody on a short leash کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
The incident set off a debate. این رویداد بحثی را به راه انداخت [برانگیخت] .
JK flip flop نوعی flipe=flop با دو ورودی k,g و دو خروجی مخالف که بستگی به ورودی دارند
gate دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
gates دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
hash تولید عدد یکتا مشتق شده از ورودی برای هر ورودی پایگاه داده ها
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made . جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
hash الگوریتم تولید کد hash برای ورودی و اطمینان از اینکه با سایر ورودی ها فرق دارد
drop down list box لیستی از موضوعات برای هر ورودی که وقتی فاهر میشود که نشانه گر را بخش ورودی ببرد
list لیست داده که هر ورودی آدرس ورودی بعدی را دارد
input preamplifier پری امپلی فایر ورودی تقویت کننده ورودی
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
d/a converter مداری که یک مقدار آنالوگی که مط ابق با عدد ورودی است خارج میکند و ورودی دیجیتال را به آنالوگ تبدیل میکند
dac مداری که یک مقدار آنالوگی که مط ابق با عدد ورودی است خارج میکند و ورودی دیجیتال را به آنالوگ تبدیل میکند
approach channel کانال ورودی- نهر ورودی
inputted 1-تابع ورودی . 2-فضای ورودی
input 1-تابع ورودی . 2-فضای ورودی
adder مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
adder مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adders مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
adders مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
analog مداری که سیگنال را که مط ابق با اعداد دیجیتال ورودی است به عنوان خروجی صادر میکند تا بتواند ورودی دیجیتال را به آنالوگ تبدیل کند
chains فایلی که در آن هر ورودی داده و آدرس ورودی بعدی را که همان محتوای داده را دارد
chain فایلی که در آن هر ورودی داده و آدرس ورودی بعدی را که همان محتوای داده را دارد
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
fullest مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
anti- ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
glance نگاه نگاه مختصر
glances نگاه نگاه مختصر
glanced نگاه نگاه مختصر
analogues مداری که یک سیگنال آنالوگ را که مط ابق با ورودی دیجیتال است به عنوان خروجی ارسال میکند تا بتواند ورودی دیجیتال را به حالت آنالوگ تبدیل کند
analogue مداری که یک سیگنال آنالوگ را که مط ابق با ورودی دیجیتال است به عنوان خروجی ارسال میکند تا بتواند ورودی دیجیتال را به حالت آنالوگ تبدیل کند
He is always chopping and changing. دائما" از این شاخ به آن شاخ می پرد
dense index اندیس پایگاه داده حاوی آدرس یا ورودی برای هر موضوع یا ورودی در پایگاه داده
input توان ورودی ورودی
inputted توان ورودی ورودی
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
input output processor پردازنده ورودی- خروجی پردازشگر ورودی- خروجی
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
input/output فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
look here نگاه کن
regard نگاه
glimpsed نگاه کم
regarded نگاه
regards نگاه
slants نگاه کج
gander : نگاه
observantion نگاه
ganders : نگاه
glimpses نگاه کم
glimpsing نگاه کم
glimpse نگاه کم
leering نگاه کج
look نگاه
looked نگاه
looks نگاه
gloatingly با نگاه
by sight از نگاه
leered نگاه کج
leered نگاه چپ
i say نگاه کن
leering نگاه چپ
view نگاه
leers نگاه چپ
leer نگاه چپ
leer نگاه کج
slant نگاه کج
slanted نگاه کج
leers نگاه کج
stay نگاه داشتن
sheep's eye نگاه دزدکی
stayed نگاه داشتن
shim نظر یک نگاه
hold نگاه داشتن
looker نگاه کننده
to dwell on نگاه کردن
tackling نگاه داشتن
squinny کج کج نگاه کردن
to catch a glimpse of نگاه مختصرکردن
to put to a pause نگاه داشتن
sheep's eyes نگاه عاشقانه
oeillade نگاه عاشقانه
to keep in نگاه داشتن
to keep any one waiting نگاه داشتن
peeper نگاه کننده
to hang up نگاه داشتن
tackles نگاه داشتن
preservatize نگاه داشتن
sheep's eye نگاه عاشقانه
pryingly با نگاه دقیق
retrospection نگاه به قهقرا
oblong نگاه ممتد
to lay fast نگاه داشتن
holds نگاه داشتن
parthian glance اخرین نگاه
to look on with نگاه کردن
tackle نگاه داشتن
tackled نگاه داشتن
sees نگاه کردن
to look daggers چپ چپ نگاه کردن
see نگاه کردن
to lock out نگاه داشتن
oblongs نگاه ممتد
look down با نگاه از رو بردن
at first sight بیک نگاه
leer نگاه کج کردن
leer نگاه دزدکی
gapeseed نگاه خیره
holders نگاه دارنده
holder نگاه دارنده
upholders نگاه دارنده
upholder نگاه دارنده
kept نگاه داشته
gloatingly با نگاه خیره
voyeurs نگاه کننده
voyeur نگاه کننده
i say نگاه کنید
leered نگاه دزدکی
leered نگاه کج کردن
leering نگاه دزدکی
at a glance بیک نگاه
an upward glance نگاه سربالا
an intent look یک نگاه مشتاقانه
an am or ous glance یک نگاه عاشقانه
gazing نگاه خیره
gazes نگاه خیره
gazed نگاه خیره
gaze نگاه خیره
tenable نگاه داشتنی
gape seed نگاه خیره
leers نگاه کج کردن
leers نگاه دزدکی
glaringly با نگاه خیره
retrospect نگاه به گذشته
keek نگاه دزدانه
retains نگاه داشتن
retaining نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
retain نگاه داشتن
keeps نگاه داشتن
keep نگاه داشتن
refrains نگاه داشتن
refraining نگاه داشتن
refrained نگاه داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com