Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
i made him my proxy
او رااز جانب خود وکیل کردم
Other Matches
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
disbar
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
What have I done to offend you?
من چه کارت کردم؟
[من چطور تو را دلخور کردم؟]
practitioners
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioner
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
bunkcombe
نطق وکیل در مجلس برای خودنمایی در پیش وکیل کنندگان
barristers
وکیل مشاور وکیل دعاوی
barrister
وکیل مشاور وکیل دعاوی
retainer
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainers
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
fair faced
حق به جانب
sides
جنب جانب
centripetal
جانب مرکزی
side
جنب جانب
offshore
از جانب ساحل
favouritism
جانب کسی را گرفتن
centripetal force
نیروی جانب مرکز
centripetal acceleration
نیروی جانب مرکز
To err on the side of caution.
جانب احتیاط راگرفتن
providentially
از مشیت الهی من جانب الله
self proclaimed
ادعاشده از جانب خود شخص
lawyers and laymen
وکیل و غیر وکیل
I have been referred. (introduced,recommended)to you by MR. . . .
از جانب آقای ... به شما معرفی شده ام
estate in reversion
هبه قابل رجوع از جانب واهب
I was keeping my fingers crossed .
خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
unbonnet
کلاه رااز سربرداشتن
he voted by proxy
کسی را از جانب خودوکیل کردکه رای دهد
erased
اثارچیزی رااز بین بردن
erases
اثارچیزی رااز بین بردن
erasing
اثارچیزی رااز بین بردن
erase
اثارچیزی رااز بین بردن
separate the good ones from the bad ones.
خوبها رااز بدها جداکردن
cook one's goose
<idiom>
شانس کسی رااز اوگرفتن
to lose patience
تاب و توان رااز دست دادن
bear in
تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
He forced his way thru the crowd .
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
To wear down someones resitance.
تاب وتوان رااز کسی سلب کردن
nephrotomy
چیزی که شخص رااز پیشرفت باز میدارد
bobble
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
bobbles
برای لحظهای توازن رااز دست دادن
He has read the book from cover to cover .
کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
crowbars
مداری که سیستم کامپیوتر رااز جریانات ولتاژ بالامحافظت میکند
crowbar
مداری که سیستم کامپیوتر رااز جریانات ولتاژ بالامحافظت میکند
third party lease
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
galactic noise
تشعشع رادیویی کهکشان صوت پراکنی از جانب کهکشان
pillories
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pilloried
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillory
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillorying
نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
I am freezing ( to death) .
از سرمایخ کردم
the trusty is that i forgot it
فراموش کردم
I am late.
من دیر کردم.
i asked him a question
پرسشی از او کردم
It slipped my mind.
آن را فراموش کردم.
eureka
>من کشف کردم <
i knocked at the door
دق الباب کردم
i hid my self
را پنهان کردم
iwas late
دیر کردم
I made a mistake . I was wrong.
من اشتباه کردم
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
drill extractor
التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
lock out
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
i did that of my own free will
این کار را کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch .
ناهار مهمانش کردم
What have I done to offend you?
من چطور تو را ناراحت کردم؟
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it .
هر چه سعی کردم نشد
i made him go
او را وادار کردم برود
i made him go
او راوادار به رفتن کردم
i managed to do it
ان کار را درست کردم
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
i forgot all about it
به کلی فراموش کردم
i profited by his advice
از نظر او استفاده کردم
i was too indulgent to him
زیاد به او گذشت کردم
i am through with my work
ازکارفراغت پیدا کردم
i a the beauties of nature
من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
I've run out of petrol.
بنزین تمام کردم.
I incurred a heavy loss.
ضرر زیادی کردم
bakuninism
اصول عقایدباکونین نویسنده انارشیست روسی و همکار مارکس وانگلس که بعدها به علت داشتن عقاید نظامی از جانب ایشان طرد شد . او موسس مکتب نهیلیسم روسیه نیزهست
the two books are a like
با هردو یک جور معامله کردم
I thought so.
منم همینطور فکر کردم.
i repaid his kindress in kind
مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i saw him off the premises
کردم تا ازعمارت بیرون رفت
i stated the facts
چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
I have entangled myself with the banks .
خودم را گرفتار بانک ها کردم
I had a long talk with him.
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i provided for his safety
وسائل سلامت او را فراهم کردم
I was a fool ( naïve enough) to believe her .
من را بگه که حرفهایش را باور کردم
If I find the time .
اگر وقت کنم ( کردم )
I stayed up reading until midnight.
تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
i did my best
منتهای کوشش خود را کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.
هر طور کردم غلط درآمد
Since I left school.
ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
the trusty is that i forgot it
حقیقا امراینست که فراموش کردم
I sent him packing.
دست به سرش کردم.
[اصطلاح]
i did it only for your sake
تنها به خاطرشما این کار را کردم
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
i am & out
پنج لیره اشتباه حساب کردم
I found a hair in the soup .
توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
I reckoned him as my friend.
اورا دوست خود حساب می کردم
I have settled all my accounts.
همه حساب هایم را صاف کردم
i gave up the idea
ازان خیال صرف نظر کردم
I weighed myself today .
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
Upon reflection , I realized that …
دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
i did it for show
برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i waved him nearer
با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
I stayed in concealment until the danger passed.
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I had a hell of a time to fix the engine.
پدرم درآمد موتور رادرست کردم
the present writer
این بنده این جانب
I stand corrected.
من اشتباه کردم.
[همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
I expended all my capital on equipment.
تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I shared out the money among four persons.
پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I stamped on the spider .
عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I ran away lest I should be seen .
فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
Did I say anything different?
مگر من چیز دیگری گفتم
[ادعا کردم]
؟
I played every trick in the book .
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
i owe for all my books
پول همه کتابهای خود راقرض کردم
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
I accidentally locked myself out of the house.
من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
The news shocked me.
این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
I have thought long and hard about it.
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I have been deceived in you .
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
i lost my a
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
i thanked him for his trouble
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
fascism
نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
counsellor
وکیل
counsellors
وکیل
counselors
وکیل
syndic
وکیل
solicitor
وکیل
attorneys
وکیل
surrogate
وکیل
proctor
وکیل
proxy
وکیل
surrogates
وکیل
factor
وکیل
factors
وکیل
agents
وکیل
mandatary
وکیل
attorney
وکیل
agent
وکیل
letter of attorney
وکیل
lawyer
وکیل
counsel
وکیل
assignee
وکیل
procurators
وکیل
deputies
وکیل
counsels
وکیل
deligate
وکیل
deputy
وکیل
counselling
وکیل
counselled
وکیل
counseled
وکیل
lawyers
وکیل
delegate
وکیل
gentleman of the long robe
وکیل
lieutenant
وکیل
solicitors
وکیل
delegating
وکیل
lieutenants
وکیل
representative
وکیل
representatives
وکیل
delegates
وکیل
delegated
وکیل
procurator
وکیل
court-appointed attorney for the defense
[American E]
وکیل تسخیری
steward
وکیل خرج
public defender
[American E]
وکیل تسخیری
to go to the bar
وکیل شدن
to run in
وکیل کردن
trial attorney
وکیل محاکمه
court-appointed defending counsel
وکیل تسخیری
counselling
وکیل دعاوی
appoint as one counsel
وکیل کردن
appoint as one's council
وکیل کردن
attorney at law
وکیل دعاوی
attorney at low
وکیل دعاوی
attorney with right of substitution
وکیل در توکیل
attorney with right of substitution
وکیل با حق توکیل
attorney with right of subtitution
وکیل در توکیل
barrister at law
وکیل مرافعه
barrister at law
وکیل قانونی
chamber counsel
وکیل مشاور
counsellor at law
وکیل مشاور
deputies
وکیل نماینده
counsel briefed by the government
وکیل تسخیری
counsel briefedby the government
وکیل تسخیری
public defender
وکیل تسخیری
counsel for the crown
وکیل عمومی
deputy
وکیل نماینده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com