Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 65 (5 milliseconds)
English
Persian
he was on his trial
او را محاکمه میکردند
Other Matches
try by martial law
به وسیله دادگاه نظامی محاکمه شدن طبق قوانین زمان جنگ محاکمه شدن
new trial
محاکمه جدید تجدید محاکمه
trials
محاکمه محاکمه کردن
trial
محاکمه محاکمه کردن
fire pot
فرفی که ازاتش یامواداتشگیرپرکرده پرت میکردند
hyksos
نام سلسلهای از پادشاهان مصر که چوپانی میکردند
amazon
زنانی که در اسیای صغیرزندگی میکردند و با یونانیان می جنگیدند
hospitaler
فرقههای مسیحی که از بیماران ومعلولین پرستاری میکردند
court martial
محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
witan
اعیان و اسقفان و پیرانی که در شورای سلطنتی شرکت میکردند
theoric
وجوهی که در یونان باستان جمع میکردند ...رفتن به تماشاخانه هاکمک کنند
wampumpeag
صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
wampum
صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
grand tours
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tour
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
Luddite
هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
Luddites
هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
trial at the bar
محاکمه
hearing
محاکمه
trials
محاکمه
hearings
محاکمه
trial
محاکمه
jurisdiction
محاکمه
legal procedure
محاکمه
case
محاکمه
cases
محاکمه
court procedure
محاکمه
to go t. a trial
محاکمه شدن
re hearing
تجدید محاکمه
summary trial
محاکمه اختصاری
to undergo a trial
محاکمه شدن
day of the trial
روز محاکمه
He was put on trial.
او محاکمه شد.
[حقوق]
trial attorney
وکیل محاکمه
mistrial
محاکمه بی جهت
try
محاکمه کردن
tries
محاکمه کردن
retrials
محاکمه مجدد
retrial
محاکمه مجدد
jurisdiction
محاکمه کردن
mistrial
محاکمه غلط
drumhead court martial
محاکمه صحرایی
sub judice
قبل از محاکمه
justiciable
تحت محاکمه
to put somebody on trial
کسی را محاکمه کردن
to take somebody to court
کسی را محاکمه کردن
retry
دوباره محاکمه کردن
take one's own medicine
<idiom>
پذیرش محاکمه بدون شکایت
court-martial
دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialled
دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialling
دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martials
دردیوان حرب محاکمه کردن
court martial
در دادگاه نظامی محاکمه کردن
be tried at bar
به طور علنی محاکمه شدن
lynches
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynched
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynch
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
witch hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
wager of battle
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
probate
محاکمه کردن استنطاق کردن
untried
امتحان نشده محاکمه نشده
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com