Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (6 milliseconds)
English
Persian
obstructionist
اکثریت می اندازد
Other Matches
we had a narrow majority
بزور اکثریت پیدا کردیم اکثریت کمی داشتیم
the ink blots
این مرکب لک می اندازد
The trees give a pleasant shade .
درختان سایه قشنگه می اندازد
big ball
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
It reminds me of my schooldays .
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
memento mori
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
pumpkin
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
drives
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
pumpkins
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
drive
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
jump ball
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
grounder
موسس ضربتی که کسی یا چیزی رابزمین می اندازد
petroleur
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
majority
اکثریت
majorities
اکثریت
plurality
اکثریت
pluralities
اکثریت
megascope
یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
What advice would you give to someone starting up in business?
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
full majority
اکثریت تامه
major party
حزب اکثریت
majority gate
دریجه اکثریت
absolute majority
اکثریت مطلق
at the head of the poll
حائز اکثریت
majority of the members
اکثریت اعضا
majority operation
عمل اکثریت
plurality of vote
اکثریت ارا
generality
عمومیت اکثریت
by a majority vote
به اکثریت اراء
special majority
اکثریت خاص
majority rule
قانون اکثریت
bulk
توده اکثریت
generalities
عمومیت اکثریت
relative majority
اکثریت نسبی
leadsman
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
filibustered
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibusters
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustering
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibuster
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
poll
حائز شدن اکثریت سر
polls
حائز شدن اکثریت سر
split decision
رای اکثریت داوران
to vote down
با اکثریت ارا رد کردن
to vote in
با اکثریت ارا برگزیدن
vote down
به اکثریت اراء رد کردن
majorities
اکثریت پیادهای شطرنج
majority
اکثریت پیادهای شطرنج
feck
سهم بزرگتر اکثریت
dissentient
مخالف عقیده اکثریت
crippled majority
اکثریت پیادهای فلج
polled
حائز شدن اکثریت سر
approval to the majority
با اکثریت موافقت کردن
to yet had it
طرف مثبت اکثریت را دارند
cabinet government
حکومت حزب حائز اکثریت
quorum
اکثریت لازم برای مذاکرات
votes
با اکثریت اراء تصویب کردن
voted
با اکثریت اراء تصویب کردن
vote
با اکثریت اراء تصویب کردن
lowest common denominator
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
lowest common denominators
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
sweeper
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
sweepers
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
majority rule
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
to carry a motion by acclamation
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
means ends analysis
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
He shoots well
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
short international
مسابقهای که هر تیرانداز 03تیر از مسافت 05 متر و 03تیر از مسافت 53 متر و 03تیر از مسافت 52 متر با تیرو کمان می اندازد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com