Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
liquid exygen
اکسیژن مایع
liquid oxygen
اکسیژن مایع
lox
اکسیژن مایع
Search result with all words
oxygen convertor
مبدل اکسیژن مایع به اکسیژن گازی در سیستمهای تنفسی
Other Matches
oxygenize
با اکسیژن ترکیب کردن اکسیژن زدن
maximal oxygen consumption per minute
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
pascal's law
هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
l.l.c
liquid-liquidchromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
deoxygenate
اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
liquid liquid chromatography
کروماتوگرافی مایع- مایع
oxygen carrier
اکسیژن بر
oxygen
اکسیژن
oxybiont
اکسیژن زی
empyreal air
اکسیژن
oxygen deficit
کسر اکسیژن
oxygenize
با اکسیژن امیختن
oxygen deficit
کمبود اکسیژن
oxygen debt
وام اکسیژن
oxygen debt
بدهی اکسیژن
oxygen cylinder
سیلندر اکسیژن
oxygen cylinder
مخزن اکسیژن
oxygen
اکسیژن دار
oxygenating
اکسیژن امیختن
oxygenating
اکسیژن زدن
oxygenate
اکسیژن زدن
oxygenate
اکسیژن امیختن
oxygenated
اکسیژن امیختن
oxygenates
اکسیژن امیختن
oxygenated
اکسیژن زدن
oxygen extraction
جذب اکسیژن
oxygenation
ترکیب با اکسیژن
oxygenation
اکسیژن زنی
oxygenation
امیزش با اکسیژن
oxygenization
اکسیژن دهی
oxyacetylene welding
جوش اکسیژن
acidic oxide
اکسیژن اسیدی
acidity coefficient
نسبت اکسیژن
oxygen ration
نسبت اکسیژن
anoxia
کمبود اکسیژن
oxidation
ترکیب با اکسیژن
atmospheric oxygen
اکسیژن هوا
steno oxibiant
اکسیژن کم تاب
oxygenates
اکسیژن زدن
deoxidate
بی اکسیژن کردن
oxygen
گاز اکسیژن
deoxygenation
اکسیژن زدایی
deoxidize
بی اکسیژن کردن
deoxidation
اکسیژن گیری
oxidization
ترکیب با اکسیژن
hypoxemia
کاهش اکسیژن بافت
c.o.d
نیاز شیمیایی به اکسیژن
chemical oxygen demand
نیاز شیمیایی اکسیژن
eudiometry
سنجش اکسیژن هوا
hypoxia
کاهش اکسیژن بافت
oxidises
با اکسیژن ترکیب کردن
oxyacid
اسید اکسیژن دار
oxide
ماده شیمیایی از اکسیژن
oxides
ماده شیمیایی از اکسیژن
aqualung
دستگاه تنفس اکسیژن
aqualungs
دستگاه تنفس اکسیژن
maxvo
بیشینه اکسیژن مصرفی
maxvo
حداکثر اکسیژن مصرفی
oxygen acid
اسید اکسیژن دار
oxidizing
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidize
با اکسیژن ترکیب کردن
acetylene oxygen flame
شعله استیلن اکسیژن
oxidising
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidised
با اکسیژن ترکیب کردن
rebreather
سیستم اکسیژن مداربسته
oxidizes
با اکسیژن ترکیب کردن
oxyhydrogen
اکسیژن امیخته به ایدروژن
volcanize
جوش اکسیژن زدن
deoxidize
از صورت ترکیبی با اکسیژن دراوردن
biochemical oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
hypoxia
کمبود اکسیژن در بافتهای بدن
b.o.d
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
oxidation
عمل ترکیب اکسیژن با جسم دیگری
tetroxide
ترکیب دارای چهار اتم اکسیژن
acyl oxygen fission
گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
nitrous acid
اسیدی که کمتراز تیزاب اکسیژن دارد
monoxide
اکسیدی که اکسیژن وفلز ان برابر باشد
The room is stuffy.
هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
vulcanization
حرارت زیاد جوش اکسیژن لاستیک وفلزات
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
ozone
نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
isatin
رنگ قرمزی که از ترکیب نیل با اکسیژن بدست می اید
oxyhydrogen blowpipe
بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
oxygen bottle
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
demand oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
anoxia
فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
ageing
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
watered
مایع
watering
مایع
liquid/gas separator
مایع
waters
مایع
steep
مایع
steepest
مایع
aneroid
بی مایع
liquid
مایع
anti icing fluid
مایع ضد یخ
fulidal
مایع
fluidal
مایع
water
مایع
liquids
مایع
liquescence
مایع شدگی
liquescent
مایع شونده
liquid air
هوای مایع
liquid ammonia
امونیاک مایع
liquid state
حالت مایع
paraffin oil
پارافین مایع
pool cathode
کاتد مایع
liquid fuel
سوخت مایع
furfuraldehyde
مایع الدئیدی
grume
مایع چسبناک
liquid foundation
کرم مایع
liquefacient
مایع کننده
liquefaction
تبدیل به مایع
liquefaction
مایع شدن
liquefied gas
گاز مایع
liquid gas
گاز مایع
dissolving
<adj.>
مایع محلل
liquid glass
شیشه مایع
liquid hydrates
مایع هیدراتها
liquidly
بشکل مایع
silicate of soda
شیشه مایع
sodium metasilicate
شیشه مایع
sodium silicate
شیشه مایع
out back
چسب مایع
pool tube
لامپ مایع
water glass
شیشه مایع
pool cathode tube
لامپ مایع
liquified petroleum gas
گاز مایع
mercury pool tube
لامپ مایع
vitrous humor
مایع زجاجیه
soluble glass
شیشه مایع
spinal fluid
مایع نخاعی
semiliquid
مایع چسبنده
liquidity index
اندیس مایع
semiliquid
مایع غلیظ
liquid hydrogen
هیدروژن مایع
pool rectifier
لامپ مایع
liquid nitrogen
نیتروژن مایع
sealing liquid
مایع اب بندی
semifluid
نیم مایع
liquid propellant
خرج مایع
liquid propellant
سوخت مایع
semiliquid
نیمه مایع
liquid soap
صابون مایع
subaqueous
زیر مایع
battery liquid
مایع باتری
solvent
<adj.>
مایع محلل
fluids
مایع متحرک
fluid
مایع متحرک
sop
غذای مایع
developer liquid
مایع فهور
deicer
مایع ضدیخ
cutback bitumen
قیر مایع
cryogenic liquid
مایع سرمازا
sops
غذای مایع
absorption liquid
مایع جذب
anti detonant
مایع ضد بدسوزی
antidim
مایع ضد تشکیل مه
solvents
مایع محلل
liquid crystals
کریستال مایع
gluing
چسب مایع
glue
چسب مایع
glues
چسب مایع
resolvent
<adj.>
مایع محلل
condensation
مایع کردن
glueing
چسب مایع
liquid crystal
کریستال مایع
liquidises
بصورت مایع دراوردن
coolants
مایع داخل رادیاتور
liquified natural gas
گاز مایع طبیعی
out back
مایع روان شده
liquid measure
مقیاس حجم مایع
slow curing cutback
قیر مایع دیرگیر
liquid rocket
راکت سوخت مایع
soldering fluid
مایع لحیم کاری
coolants
مایع سرد کننده
liquidize
بصورت مایع دراوردن
coolant
مایع داخل رادیاتور
rapid curing cutback
قیر مایع زودگیر
sealing compound
مایع درز بند
condensation
مایع کردن گاز
liquidising
بصورت مایع دراوردن
liquidised
بصورت مایع دراوردن
eyewash
مایع چشم شویی
liquidizing
بصورت مایع دراوردن
dunking
در مایع فرو کردن
dunked
در مایع فرو کردن
liquidizes
بصورت مایع دراوردن
coolant
مایع سرد کننده
liquidized
بصورت مایع دراوردن
dunks
در مایع فرو کردن
liquid propellant
سوخت مایع موشک
liquid propellant
خرج پرتاب مایع
fluidization
تبدیل به مایع شدن
diergolic
سوخت مایع ثابت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com