Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
deoxygenate
اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
Other Matches
oxygenize
با اکسیژن ترکیب کردن اکسیژن زدن
oxygen convertor
مبدل اکسیژن مایع به اکسیژن گازی در سیستمهای تنفسی
deoxidation
اکسیژن گیری
maximal oxygen consumption per minute
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
deoxidate
بی اکسیژن کردن
deoxidize
بی اکسیژن کردن
oxidising
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidizing
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidises
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidizes
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidize
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidised
با اکسیژن ترکیب کردن
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
empyreal air
اکسیژن
oxybiont
اکسیژن زی
oxygen
اکسیژن
oxygen carrier
اکسیژن بر
oxygenate
اکسیژن زدن
oxidization
ترکیب با اکسیژن
oxygen cylinder
سیلندر اکسیژن
oxygen cylinder
مخزن اکسیژن
oxyacetylene welding
جوش اکسیژن
oxygenated
اکسیژن زدن
oxygenated
اکسیژن امیختن
oxygenate
اکسیژن امیختن
oxidation
ترکیب با اکسیژن
oxygenates
اکسیژن زدن
oxygen
اکسیژن دار
anoxia
کمبود اکسیژن
oxygenating
اکسیژن زدن
acidity coefficient
نسبت اکسیژن
oxygen ration
نسبت اکسیژن
oxygenates
اکسیژن امیختن
oxygen
گاز اکسیژن
acidic oxide
اکسیژن اسیدی
oxygenating
اکسیژن امیختن
oxygen debt
بدهی اکسیژن
oxygen deficit
کمبود اکسیژن
lox
اکسیژن مایع
oxygenation
اکسیژن زنی
oxygenation
امیزش با اکسیژن
oxygenization
اکسیژن دهی
oxygenize
با اکسیژن امیختن
liquid exygen
اکسیژن مایع
liquid oxygen
اکسیژن مایع
oxygen debt
وام اکسیژن
atmospheric oxygen
اکسیژن هوا
oxygen extraction
جذب اکسیژن
oxygenation
ترکیب با اکسیژن
steno oxibiant
اکسیژن کم تاب
oxygen deficit
کسر اکسیژن
deoxygenation
اکسیژن زدایی
hypoxemia
کاهش اکسیژن بافت
hypoxia
کاهش اکسیژن بافت
eudiometry
سنجش اکسیژن هوا
aqualung
دستگاه تنفس اکسیژن
chemical oxygen demand
نیاز شیمیایی اکسیژن
c.o.d
نیاز شیمیایی به اکسیژن
oxides
ماده شیمیایی از اکسیژن
volcanize
جوش اکسیژن زدن
rebreather
سیستم اکسیژن مداربسته
oxide
ماده شیمیایی از اکسیژن
oxygen acid
اسید اکسیژن دار
aqualungs
دستگاه تنفس اکسیژن
oxyacid
اسید اکسیژن دار
maxvo
بیشینه اکسیژن مصرفی
oxyhydrogen
اکسیژن امیخته به ایدروژن
maxvo
حداکثر اکسیژن مصرفی
acetylene oxygen flame
شعله استیلن اکسیژن
biochemical oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
deoxidize
از صورت ترکیبی با اکسیژن دراوردن
b.o.d
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
hypoxia
کمبود اکسیژن در بافتهای بدن
tetroxide
ترکیب دارای چهار اتم اکسیژن
oxidation
عمل ترکیب اکسیژن با جسم دیگری
nitrous acid
اسیدی که کمتراز تیزاب اکسیژن دارد
monoxide
اکسیدی که اکسیژن وفلز ان برابر باشد
acyl oxygen fission
گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
vulcanization
حرارت زیاد جوش اکسیژن لاستیک وفلزات
The room is stuffy.
هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
isatin
رنگ قرمزی که از ترکیب نیل با اکسیژن بدست می اید
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
ozone
نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
oxyhydrogen blowpipe
بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
oxygen bottle
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
demand oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
anoxia
فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
ageing
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
phenolic epoxy
خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
pressure breathing
تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
pulmotor
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
atomic weight
وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
unmanning
فاقد مردانگی کردن
denitrify
فاقد نیترات کردن
unman
فاقد مردانگی کردن
incapacitation
فاقد صلاحیت کردن
untune
فاقد هم اهنگی کردن
unmans
فاقد مردانگی کردن
unnerve
فاقد عصب کردن
depersonalize
فاقد شخصیت کردن
unnerved
فاقد عصب کردن
unnerving
فاقد عصب کردن
unnerves
فاقد عصب کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
desexualize
فاقد قوه جنسی کردن
desex
فاقد قوه جنسی کردن
indign
فاقد شایستگی خشمگین کردن
despiritualize
فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
disbud
غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
shoot
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
unqulified
فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track
فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
quantize
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
counter flood
اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
ensues
پی گیری کردن
decoppering
مس گیری کردن
follow up
پی گیری کردن
ensue
پی گیری کردن
ensued
پی گیری کردن
cavils
خرده گیری کردن
targeting
هدف گیری کردن
prevents
پیش گیری کردن
shells
سبوس گیری کردن
to split hairs
نکته گیری کردن
deburr
پلیسه گیری کردن
cavilled
خرده گیری کردن
targetting
هدف گیری کردن
preventing
پیش گیری کردن
decarbonate
کاربن گیری کردن
decarbonize
کاربن گیری کردن
cavil
خرده گیری کردن
targetted
هدف گیری کردن
shell
سبوس گیری کردن
prevented
پیش گیری کردن
to take measures
اندازه گیری کردن
targets
هدف گیری کردن
caviled
خرده گیری کردن
petrol
بنزین گیری کردن
intercepted
جلو گیری کردن
preclude
پیش گیری کردن
targeted
هدف گیری کردن
target
هدف گیری کردن
shelling
سبوس گیری کردن
fuelling
سوخت گیری کردن
intercept
جلو گیری کردن
precluding
پیش گیری کردن
intercepting
جلو گیری کردن
to give wide berth to
کناره گیری کردن از
prevent
پیش گیری کردن
emendate
غلط گیری کردن
fuelled
سوخت گیری کردن
precluded
پیش گیری کردن
intercepts
جلو گیری کردن
fuel
سوخت گیری کردن
proofread
غلط گیری کردن
throw up
کناره گیری کردن از
proofreads
غلط گیری کردن
to keep one's distance
کناره گیری کردن
caviling
خرده گیری کردن
fuels
سوخت گیری کردن
caulk
بتونه گیری کردن
tup
جفت گیری کردن
proofreading
غلط گیری کردن
precludes
پیش گیری کردن
emended
غلط گیری کردن
dry cleanse
لکه گیری کردن
refueling
سوخت گیری کردن
measure
اندازه گیری کردن
ranging
قلق گیری کردن
refuel
سوخت گیری کردن
dry-clean
لکه گیری کردن
over refine
زیادنکته گیری کردن
to seclude oneself
کناره گیری کردن
refuelled
سوخت گیری کردن
emends
غلط گیری کردن
refuelling
سوخت گیری کردن
emending
غلط گیری کردن
secedes
کناره گیری کردن
hold aloof
کناره گیری کردن
seceded
کناره گیری کردن
secede
کناره گیری کردن
point
هدف گیری کردن
emend
غلط گیری کردن
refuels
سوخت گیری کردن
factorize
فاکتور گیری کردن
fueled
سوخت گیری کردن
dry-cleans
لکه گیری کردن
refueled
سوخت گیری کردن
seceding
کناره گیری کردن
retire
کناره گیری کردن
crack down on
<idiom>
سخت گیری کردن
desalt
نمک گیری کردن از
To remove the stains .
لکه گیری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com