English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
were i in his skin اگر بجای او بودم
Search result with all words
If I were in your place. . . اگر بجای شما بودم …
Other Matches
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunches غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
i was under his roof او بودم
was:iwas من بودم
i was up late last night بودم
i was on the watch for it مراقب ان بودم
if i were اگر من بودم
i passed an uneasy night ناراحت بودم
i was under his roof مهمان او بودم
i was in the garden در باغ بودم
I was so tired that … آنقدر خسته بودم که ...
i was about to go در شرف رفتن بودم
i was under theimpression that به این عقیده بودم که ...
i had been caught گرفته شده بودم
i was absent for a while یک مدتی غایب بودم
i wish i were کاش من مرغی بودم
i would i were a child ای کاش بچه بودم
had i seen him اگر من او را دیده بودم
the wall پشت دیوارایستاده بودم
were i in your place اگر جای شما بودم
I wish I were rich . کاش ( کاشکی ) پولدار بودم
I was sound asleep when he knocked. وقتیکه در زد غرق خواب بودم
I saw it for myself . I was an eye –witness خودم شاهد قضیه بودم
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
If I were you. IF I were in your shoes. اگر جای شما بودم
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball. مگر کف دستم را بو کرده بودم.
if i were you اگر من جای شما بودم
I happened to be there when …. اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
in my raw youth در روزگارجوانی که خام وناازموده بودم
I had no choice ( alternative ) but to marry her . محکوم بودم که با اوازدواج کنم
I was waist deep in water . با کمر درآب فرورفته بودم
I told you , didnt I ? من که بتو گفتم ( گفته بودم )
I was standing at the street corner . درگوشه خیابان ایستاده بودم
i was in an awkword p بد جوری گیر کرده بودم
i was the second to speak دومین کسی که سخن گفت من بودم
he undid what i had done انچه من رشته بودم او پنبه کرد
I was up all night in my bed. من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
u.sings[ and+] با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
i was not my self از خود بیخود شده بودم بهوش نبودم
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting. من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
in his stead بجای او
Instead of you بجای تو
in lieu of بجای
in payment of بجای
in return for بجای
in the room of بجای
instead of بجای
vises بجای
vices بجای
in exchange for بجای
vice- بجای
per pro بجای
lieu بجای
vice بجای
he succeeded his father بجای پدرنشست
quid pro quos بجای عوض
quid pro quo بجای عوض
instead of celebrating بجای جشن
stead بجای بعوض
instead بجای اینکه
instead of <conj.> بجای [بعوض]
in place of بجای درعوض
to pass for قلمدادشدن بجای
for بجای از طرف
in somebody's place بجای کسی
elsewhere بجای دیگر
instead of vice versa بجای برعکس این
on your marks فرمان بجای خود
O.K. اصط لاحی که بجای
hardwired connection می بجای ورودی و سوکت
impersonify بجای شخص گرفتن
instead of the other way around بجای برعکس این
instead of the reverse بجای وارونه این
take your mirks فرمان بجای خود
back to your seats برگردید بجای خود
phraseography نشان گذاری بجای عبارت
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
to pass for پذیرفته یا شناخته شدن بجای
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
instead of working بجای اینکه او کار بکند
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
he could p for an englishman بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
push pass پاس با فشارچوب بجای ضربه
wicks چیزی که بجای فتیله بکار رود
things have come to a pretty pass کار بجای باریک رسیده است
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
Ferdowsi left a good name behind. نام نیکی از فردوسی بجای مانده
ampersand کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
i wish you would go بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
eat the ball اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
conscription of weath گرفتن پول و مال بجای سرباز
wick چیزی که بجای فتیله بکار رود
recuperation عمل برگرداندن لوله بجای خود
to touch ground بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
enallage بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
cheated تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheats تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
whipping boy بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
put the ball on the floor به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
ventriloquistic کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquist کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
cheat تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ventriloquists کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
succedaneum دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
pinsetter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
grillage شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
ants : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
oafs بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
ant : پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
overstand بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
pinspotter وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
persepolis شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
ack علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
mutual terms شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
scratch pad یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
scratch pads یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
order arms فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
hydroplanes نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaning نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplane نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaned نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
lightest هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
light هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
mince pie نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
mince pies نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
Molotov cocktail بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
Molotov cocktails بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
the piping time زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
kinnikinnic برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
interior label بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
anth :پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
manrope طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
anti :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
lighted هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
designated hitter بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
hendiadys عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
wampun خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
puncheon ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
jelutong ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
grillage شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
netball بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
wampum صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
antimatter جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
kauri کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
wampumpeag صدف براق وزیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
hi فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
partial carry فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
streamers یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
streamer یک دسته نوار که بجای شروع و توقف در میان بلوکهای مجزای داده با سرعتی بالا ومستمر عمل میکند
plots توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plotted توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
low resolution graphics توانایی نمایش بلاکهای گرافیکی با اندازه حروف یا تنظیم مجدد شکل ها روی صحفه بجای استفاده از پیکسهای جداگانه
plot توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
post card کارت غیررسمی که تمبر روی ان چسبانده بجای کارت پستال است
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
clackvalve دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
periphrastic conjugation صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
goofy foot موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
goldbrick جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود
changelings بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
squidding استفاده از طعمه مصنوعی بجای طعمه طبیعی درماهیگیری
conceptual tool وسیلهای برای کار با نظریه ها بجای کار با اشیاء
changeling بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
thrashing وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
virtual تصویر کامل ذخیره شده در حافظه بجای اینکه بخشی از آن که نمایش داده شده است
elf child بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
euphemize استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
graphics شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
ringing the changes ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
ego loss programming تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
well behaved که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
well-behaved که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
wireless network شبکه ایکه از کابل برای ارسال داده بین دو کامپیوتر استفاده نمیکند و بجای آن از سیگنال رادیویی برای ارسال سیگنال استفاده میکند
pen نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penned نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com