Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (8 milliseconds)
English
Persian
You are going to gain weight. if you let yourself go.
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
Other Matches
You are roasting yourself in front of the fire .
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
It is for yours for keeps .
پیش خودت بماند ( مال خودت )
thyself
خودت
Take care of yourself!
مواظب خودت باش !
It's your own fault.
تقصیر خودت است.
Dont be sI'lly .
خودت را لوس نکن
Don't be ridiculous!
خودت را مسخره نکن!
You yourself said so.
تو خودت این حرف رازدی
Roll the blanket round yourself.
پتو رابدور خودت بپیچ
Watch your health!
مواظب سلامتی خودت باش!
Don't act like you were clueless!
خودت را به کوچه علی چپ نزن!
mind your own business
درفکر کار خودت باش
Why did you give away your business patern ?
چرا شریک خودت را لو دادی ؟
I dare you tell her yourself .
اگر مردی خودت به او بگو؟
Get a move on!
خودت را تکان بده!
[اصطلاح روزمره]
Pick on someone your own size.
برو با هم قدهای خودت طرف بشو
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you.
خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
I dare you to tell him yourself .
اگر راست میگه خودت به اوبگه
You asked for it. You had it coming.
حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
Please oblige us by your presence .
با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
Dont let yourself get into bad habits.
به چیز های بد خودت راعادت نده
It wI'll be a feather in your cap .
هر گلی بزنی بسر خودت زدی
So dont try to device yourself .
سعی نکن خودت را گول بزنی
Dont let on that you know.
بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
It is for your own ears.
پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
You yourself suggested it , didt you ?
مگر خودت نبودی که این پیشنهاد رادادی ؟
Watch yourself up on the roof.
مواظب خودت روی پشت بام باش.
It is yours for keeps .
این برای همیشه پیش خودت باشد
Dont sidetrack the issue.
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
Bye and take care of yourself!
[leaving phrase]
خداحافظ و مواظب خودت باش!
[عبارت هنگام ترک ]
rob the cradle
<idiom>
دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper !
آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.
اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
frontward
جلوی
former
جلوی
feont
جلوی
at the fore
در جلوی کشتی
forward
جلوی گستاخ
before my very eyes
جلوی چشمهایم
in the way
جلوی راه
forwarded
جلوی گستاخ
fore
جلوی قایق
prior
پیشین جلوی
sincipital
واقع در جلوی سر
fore
جلوی درجلو
bow
قسمت جلوی قایق
cambers
انحنای جلوی اسکی
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
camber
انحنای جلوی اسکی
front mud guard
گلگیر جلوی اتومبیل
bowing
قسمت جلوی قایق
bows
قسمت جلوی قایق
deck
سکوی جلوی تانک
decked
سکوی جلوی تانک
decks
سکوی جلوی تانک
Get out of my face!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
Get out of my sight!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
windshield
شیشه جلوی اتومبیل
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
windshields
شیشه جلوی اتومبیل
bowed
قسمت جلوی قایق
bowling crease
خط موازی جلوی پایه ها
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
afterleech
بادبان جلوی قایق
forward echelon
رده جلوی نبرد
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
head sail
بادبان جلوی دکل
to get in the way
جلوی راه را گرفتن
googol
عدد یک با صد صفر در جلوی ان
forward area
منطقه جلوی رزم
foresheets
فضای جلوی قایق
prowords
کلمات جلوی جملات
ackermanaxle
محور جلوی اتومبیل
anticum
جرز جلوی معبد
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to block
[hold up]
(the) traffic
جلوی رفت و آمد را گرفتن
hold one's fire
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
To teach grandma to suck eggs.
جلوی لوطی معلق زدن
metopon
قسمت جلوی زائده جلومغز
Accidents wI'll happen .
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
forward bow spring
فنر جلوی سینه کشتی
To keep prices down.
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
foresail
بادبان سه گوش در جلوی دکل
forebody
بدنه قسمت جلوی ناو
foreshores
لبه جلوی ساحل دریا
foreshore
لبه جلوی ساحل دریا
forwards
سه بازیگر جلوی تور والیبال
jibs
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbed
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jib
بادبان سه گوشه جلوی دکل
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
If so, you've only yourself to blame.
اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
Act your age
[and not your shoe size]
!
به سن خودت رفتار بکن !
[مثل بچه ها رفتار نکن !]
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
anti dazzle vizor
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
Drop me by the phone booth.
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
There is nothing to prevent me.
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
fore and aft
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
foreland
زمین جلوی موضع دماغه سنگر
It took place under my very eyes.
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
panel
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panels
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
washes
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
tacks
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacking
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
Drop me off in front of the train station!
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
tack
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
It is never too late to mend.
هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
hold one's tongue
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
fore check
جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
leading point
نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
mizzen staysail
بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
He parked the car right in front of the garage.
درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
to bolt somebody out
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
muzzle boresight
حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
ante-choir
[فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
center of gravity envelope
تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
balanced control surfaces
سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
to let rip
حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن
[اصطلاح روزمره]
I dare you to say it to his face.
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
nose gear
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
intermediate area
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
seen fire
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
antistatic mat
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
moustaches
سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
redout
قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
observer
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observers
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
wave kick
حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover.
اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
passout
پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com