Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
would you mind ringing
اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
Other Matches
please take a seat
خواهش میکنم بفرمایید
Have a seat, please!
خواهش میکنم بفرمایید !
Please take my suitcase.
خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
Have a seat, please!
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
Please take that bag.
خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
now nonsense now
خواهش میکنم چرند گفتن رابس کن
Please send me information on ...
خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
Please take this luggage.
خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
Ah, what the heck!
اه مهم نیست!
[اه با وجود این کار را میکنم!]
pull the bell
زنگ را بزنید
sus.per coll
به دارش بزنید
down on your knees
زانو بزنید
move on
قدم بزنید
score out that word
ان واژه را خط بزنید
poke the fire
اتش را سیخ بزنید
poke the fire
اتش رابهم بزنید
dont you thouchit
مبادابه ان دست بزنید
tap the door with your fingers
انگشت بزنید بدر
give way
فرمان با هم پارو بزنید
Give me a call! or
[Give me a ring!]
به من زنگ بزنید
[بزن]
!
Tie a knot in the rope .
طناب را یک گره بزنید
speak a word
چیزی بگویید حرفی بزنید
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
orbiting
در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
requests
خواهش
requesting
خواهش
requested
خواهش
request
خواهش
requester
خواهش کننده
will
خواهش ارزو
asks
خواهش کردن
asking
خواهش کردن
asked
خواهش کردن
ask
خواهش کردن
wishes
ارزو خواهش
wills
خواهش ارزو
wish
ارزو خواهش
wished
ارزو خواهش
it is my wish that
خواهش من اینست که
beg
خواهش کردن
begs
خواهش کردن
close the door please
خواهش دارم
begged
خواهش کردن
willed
خواهش ارزو
at the request of
به خواهش
[به درخواست]
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
i suppose so
گمان میکنم
really
احساس میکنم
I'd like to think that ...
من فرض میکنم که ...
horny
<adj.>
مطیع خواهش نفس
randy
[British E]
<adj.>
مطیع خواهش نفس
i humbly request that
خواهش عاجزانه دارم که ...
d. of a request
عدم قبول خواهش
appetence or tency
اشتیاق خواهش طبیعی
what is your pleasure
خواهش شما چیست
d. wish
خواهش هنگام مردن
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
i have got him on my brain
همیشه به اوفکر میکنم
I'm proud of you.
من بهت افتخار میکنم.
i wonder at him
از دست او تعجب میکنم
anticipating it
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
I am just passing through.
از اینجا عبور میکنم.
Looking forward to it
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
i will note it down
یاد داشت میکنم
Please be my guest.
خواهش می کنم مهمان من با شید
please dont forget it
خواهش دارم فراموش نکنید
to make a r. for something
چیز یرا خواهش کردن
do tell me
خواهش دارم بمن بگویید
thank tou for that book
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
Am I right in thinking ...
آیا درست فکر میکنم که ...
Am I right in assuming that ...?
آیا درست فرض میکنم که ...
my sentiment toward him
انچه من راجع باواحساس میکنم
i imagine he is my friend
من تصور میکنم او دوست من است
i suspect him to be a liar
گمان میکنم دروغگو باشد
i rely or your secrecy
من به رازداری شما اطمینان میکنم
I've got the munchies.
یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
i imagine him to be my friend
من تصور میکنم که او دوست من است
I'm working on it.
دارم روش کار میکنم.
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
pray consider my case
خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
what is your will?
خواهش یا میل یا خواسته شما چیست
His request was in the nature of a command.
خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
to a person for a thing
چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن
I think there is a mistake in the bill.
من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
I am leaving early in the morning.
من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
I think we are out of the woods.
<idiom>
فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
I'm putting you through now.
شما را الان وصل میکنم.
[در مکالمه تلفنی]
egg (someone) on
<idiom>
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
I assume that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I premise that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin.
اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
I'll take a leap of faith.
من آن را باور میکنم
[می پذیرم]
[چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
I'm doing it on my own account, not for anyone else.
این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now.
من فردا با او
[مرد]
تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
Would you let me know before we get to Durham?
ممکن است خواهش کنم قبل از رسیدن به شهر دورهام مرا خبر کنید؟
paining
زحمت
long-suffering
زحمت کش
effortlessly
بی زحمت
pain
زحمت
discomforts
زحمت
pains
زحمت
effortless
بی زحمت
suffered
زحمت
suffers
زحمت
drudge
زحمت کش
drudges
زحمت کش
troublous
پر زحمت
sufferings
زحمت
discomfiture
زحمت
suffering
زحمت
discomfort
زحمت
heavily
به زحمت
painstaking
زحمت کش
painstakingly
زحمت کش
suffer
زحمت
inconvenience
زحمت
diligent
<adj.>
زحمت کش
arduous
پر زحمت
hardworking
<adj.>
زحمت کش
industrious
<adj.>
زحمت کش
tug
زحمت
tugged
زحمت
tugging
زحمت
tugs
زحمت
sedulous
<adj.>
زحمت کش
assiduous
<adj.>
زحمت کش
kiaugh
زحمت
inconvenienced
زحمت
inconveniences
زحمت
inconveniencing
زحمت
laboursome
زحمت کش
long suffering
زحمت کش
studious
<adj.>
زحمت کش
operose
زحمت کش
discommodity
زحمت
todo
زحمت
suffring
زحمت
durdge
زحمت کش
laborious
زحمت کش
eath
بی زحمت
fagger
زحمت کش
to take pains
زحمت یا
hard working
زحمت کش
botheration
زحمت
labor
زحمت کشیدن
disburdenment
رفع زحمت
difficulty
اشکال زحمت
difficulties
اشکال زحمت
travail
رنج زحمت
it smells of the lamp
با زحمت فراوان
cumbrous
مایه زحمت
pains
زحمت دادن به
troubles
مزاحمت زحمت
paining
زحمت دادن به
Deduct it from my monthly salary .
زحمت را کم کردن
discommode
زحمت دادن
painfulness
زحمت سختی
productive of annoyance
باعث زحمت
studiousness
زحمت کشی
(be) put out
<idiom>
اسباب زحمت
agreat d. of trouble
بسی زحمت
lostlabour
زحمت بیخود
discommodity
اسباب زحمت
cumbersome
مایه زحمت
long suffering
زحمت کشی
mockery
زحمت بیهوده
if it is inconvenient for you
زحمت است زحمت است
to put a bout
زحمت دادن
labor
زحمت کوشش
inconvenienced
اسباب زحمت
inconveniences
اسباب زحمت
inconveniencing
اسباب زحمت
problem-free
<adj.>
بدون زحمت
bother
مایه زحمت
torment
ازار زحمت
tormented
ازار زحمت
tormenting
ازار زحمت
torments
ازار زحمت
plod
زحمت کشیدن
bothered
مایه زحمت
perquisites
زحمت وهنرشخصی
labored
زحمت کوشش
toil
زحمت کشیدن
labour
زحمت کشیدن
toiled
زحمت کشیدن
toiling
زحمت کشیدن
easiest
بی زحمت اسوده
labour
زحمت کوشش
inconvenience
اسباب زحمت
easy
بی زحمت اسوده
labors
زحمت کشیدن
labors
زحمت کوشش
labored
زحمت کشیدن
plodded
زحمت کشیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com