English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
English Persian
Before it is too late . while one has the chance . اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
Other Matches
unschooled مدرسه نرفته
undeveloed پیش نرفته
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
inextinct از بین نرفته خاموش نشده
to take time by the forelock فرصت راغنیمت شمردن فرصت
virgin wool [پشمی که تاکنون در منسوجات دیگر بکار نرفته باشد.]
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
charring فرصت
char فرصت
deliberating با فرصت
breather فرصت
deliberates با فرصت
deliberate با فرصت
deliberated با فرصت
chars فرصت
deliberation فرصت
breathers فرصت
occasioned فرصت
at one's leisure سر فرصت
occasion فرصت
chare فرصت
deliberate attack تک با فرصت
occasioning فرصت
seasons فرصت
seasoned فرصت
season فرصت
oportunity فرصت
occasions فرصت
space فرصت
spaces فرصت
time فرصت
timed فرصت
deliberations فرصت
times فرصت
opportunities فرصت
opportunity فرصت
chance فرصت مجال
chance فرصت بل گرفتن
betimes در اولین فرصت
chanced فرصت مجال
vantage تفوق فرصت
at leisure فرصت دار
deliberate breaching نفوذ با فرصت
chancing فرصت بل گرفتن
chanced فرصت بل گرفتن
chancing فرصت مجال
chances فرصت بل گرفتن
chances فرصت مجال
breathing gap فرصت سر خاراندن
deliberate defense پدافند با فرصت
last-ditch آخرین فرصت
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
tidewaiter مترصد فرصت
foot in the door <idiom> گشایش یا فرصت
tidewaiter درانتظار فرصت
get a break <idiom> فرصت داشتن
opportunity cost هزینه فرصت
head starts فرصت برتری
market opportunity فرصت بازار
make time فرصت کردن
head start فرصت برتری
occasioned فرصت مناسب
times فرصت موقع
occasioning فرصت مناسب
leisure فرصت مجال
occasion فرصت مناسب
times فرصت مجال
time فرصت مجال
time فرصت موقع
timed فرصت مجال
timed فرصت موقع
occasions فرصت مناسب
opportunism فرصت طلبی
opportunist فرصت طلب
snapat the chance فرصت را در اغوش بگیر
watch one's time مراقب فرصت بودن
miss the boat <idiom> ازدست دادن فرصت
To seize an opportunity . فرصت را غنیمت شمردن
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
deadline سررسید اخرین فرصت
To take advantage of an opportunity. از فرصت استفاده کردن
miss out on <idiom> ازدست دادن فرصت
to seize the opportunity فرصت را غنیمت شمردن
to cathan an opportunity فرصت راغنیمت شمردن
Go while the going is good . تا فرصت با قی است برو
deadlines سررسید اخرین فرصت
on the first occasion در نخستین وهله یا فرصت
opportunity to invest فرصت سرمایه گذاری
he seized upon the chance فرصت راغنیمت شمرد
gain opportunity فرصت را مغتنم شمردن
gain opportunity اغتنام فرصت کردن
to miss the buy فرصت را ازدست دادن
lurk درانتظار فرصت بودن
lurking درانتظار فرصت بودن
lurked درانتظار فرصت بودن
I'm up to my ears <idiom> فرصت سر خاراندن ندارم
at your earliest convenience در اولین فرصت مناسب
lurks درانتظار فرصت بودن
deliberate crossing عبور با فرصت از رودخانه
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . این فرصت را از دست ندهید
He is an opportunist. آدم فرصت طلبی است
To make ( find , get ) an opportunity . فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
extras کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra- کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
underdogs فرصت برد به حریف ندادن
underdog فرصت برد به حریف ندادن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
deliberate breaching نفوذ با فرصت در میدان مین
lose ground فرصت خود را ازدست دادن
shots فرصت ضربت توپ بازی
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
bide one's time <idiom> صبورانه منتظر فرصت بودن
shot فرصت ضربت توپ بازی
temporizer فرصت طلب ومسامحه کار
hand تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
This is my last chance . این برایم آخرین فرصت است
I dont have time to go to the movies . فرصت نمی کنم به سینما بروم
handing تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
deliberating عملیات با فرصت پیش بینی شده
slow fire یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
to give one his revenge فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
chancing فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
to play one's card well از فرصت خود استفاده کامل کردن
deliberates عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberated عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberate breaching پاک کردن با فرصت میدان مین
deliberate عملیات با فرصت پیش بینی شده
chances فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chanced فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chance فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Time lost cannot be won again. <idiom> فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
steals از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
i do it at odd moments هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
steal از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
I had no opportunity to discuss the matter . فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
occasional وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting game صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
winds سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
there is no time like the present <idiom> سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
closing date اخرین روز اخرین فرصت
quarantine در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com