Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
where work is concerned
اگر مربوط به کار بشود ...
Search result with all words
rhetorical question
مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
Other Matches
constructive notice
ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
on request
وقتی که درخواست بشود
program loans
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
victual
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
He promised to behave ( mend his ways)
قول داد آدم بشود
if he wishes to be a
اگرمی خواهد کسی بشود
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
I wI'll come as late as I possibly can .
تا آنجائیکه بشود دیر می آیم
auditory
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
Talk a lot without saying much
خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
That's out of the question.
این غیرممکن است که عملی بشود.
pabulum
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
Let the car cool off.
بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
No way!
این غیرممکن است که عملی بشود.
[اصطلاح روزمره]
pseudo random
رشته تولید شده تصادفی که در مدت طولانی تکرار بشود
He was barred from the casino.
او
[مرد]
اجازه نداشت داخل این کازینو
[قمارخانه]
بشود.
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
I didn't tell anyone beforehand, as I didn't want to jinx it
[anything]
.
من قبل از آن به هیچکس نگفتم چونکه نخواستم
[هیچ چیزی]
جادو بشود.
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical
مربوط به صدا مربوط به سامعه
res inter alios
debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
It appears questionable whether he will manage to do that.
بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
to stir up a hornet's nest
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to open a can of worms
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
policy of contianment
سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
civil appropriation
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
hire purchase
کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.
او
[زن]
موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او
[زن]
درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
freedom of seas
ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
unesco (= united nations educational
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
formulae
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
provcation
در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
hypobaric
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
cretaceous
مربوط به گچ
pertinent
مربوط به
affined
مربوط
curatorial
مربوط به
coherent
مربوط
related
مربوط
lineal
مربوط به خط
condequent
مربوط
vespertinal
مربوط به شب
hydraulic
مربوط به اب
coordinate
مربوط
pertinent
مربوط
proper
مربوط
as for
مربوط به
pertaining
مربوط به
irrelevant
نا مربوط
caprine
مربوط به بز
eight bit system
مربوط به یک
correspondents
مربوط به
relevant
مربوط
germane
مربوط
apposite
مربوط
pertinenet
مربوط
for
مربوط به
correspondent
مربوط به
electrically
مربوط به الکتریسیته
centenarians
مربوط به قرن
technological
مربوط به فناوری
acrobatic
مربوط به بندبازی
anal
مربوط به مقعد
technologically
مربوط به فناوری
speculative
مربوط به اندیشه
dictoral
مربوط به دکتری
aeronautical
مربوط به فضانوردی
existential
مربوط به هستی
domiciliary
مربوط به خانه
geriatric
مربوط به پیری
divisional
مربوط به تقسیم
centenarian
مربوط به قرن
budgetary
مربوط به بودجه
retired
مربوط به بازنشستگی
glossal
مربوط به زبان
glyptic
مربوط به حکاکی
goidelic
مربوط بسلت
haemic
مربوط بخون
hawaiian
مربوط به هاوایی
hominoid
مربوط به بشر
horsy
مربوط به اسب
hydrographic
مربوط به اب نگاری
hydropic
مربوط به استسقاء
hydrostatic
مربوط به فشار اب
hypophyseal
مربوط به هیپوفیز
immunologic
مربوط به مصونیت
inspectional
مربوط به بازرسی
insurrectional
مربوط به شورش
irrelative
نا مربوط مطلق
janitorial
مربوط به فراشی
larcenous
مربوط به دزدی
futuristic
مربوط به اینده
climatic
مربوط به اب وهوا
operatic
مربوط به اپرا
affiliating
مربوط ساختن
affiliates
مربوط ساختن
expiratory
مربوط به زفیر
affiliated
مربوط ساختن
affiliate
مربوط ساختن
faunae
مربوط به جانوران
vehicular
مربوط به خودرو
fistulous
مربوط به ناسور
four dimensional
مربوط به بعدچهارم
gallinaceous
مربوط بماکیان
prospective
مربوط به اینده
parental
مربوط به والدین
garlicky
مربوط به سیر
polar
مربوط به قط بها
communists
مربوط به کمونیسم
communist
مربوط به کمونیسم
genethliac
مربوط به طالع
filiate
مربوط ساختن
commercial
مربوط به تجارت
circumstantial
مربوط به موقعیت
baronial
مربوط به بارون
ovarian
مربوط به تخمدان
nautical
مربوط به کشتیرانی
nasal
مربوط به بینی
anglian
مربوط به نژاد
anent
در مشارکت با مربوط به
analitical
مربوط به تجزیه
arbitral
مربوط به حکمیت
Americans
مربوط بامریکا
atomistic
مربوط به اتم
astro
مربوط به نجوم
as to
عطف به مربوط به
arteriovenous
مربوط به رگها
textual
مربوط به متن یا نص
archival
مربوط به بایگانی
arbitrative
مربوط بحکمیت
American
مربوط بامریکا
fractional
مربوط به بخشها
fractional
مربوط به بخشهایی
ammino
مربوط به امونیاک
dependent
مربوط محتاج
outbound
مربوط به خارج
racing
مربوط بمسابقه
fossil
مربوط بادوارگذشته
fossils
مربوط بادوارگذشته
adulterous
مربوط به زنا
achaian
مربوط به اخائیه
achaean
مربوط به اخائیه
concerns
مربوط بودن به
concern
مربوط بودن به
ameboid
مربوط به امیب
amebic
مربوط به امیب
ameban
مربوط به امیب
ameba
مربوط به امیب
amazonian
مربوط به امازونها
aluminous
مربوط به الومینیوم
aguish
مربوط به تب و لرز
agrologic
مربوط بخاکشناسی
acetarious
مربوط به سالاد
corresponsive
مربوط بیکدیگر
meteorological
مربوط به هواسنجی
churchly
مربوط به کلیسا
chromic
مربوط به کرومیوم
chromatic
مربوط به رنگها
astrological
مربوط به نجوم
cerebellar
مربوط به مخچه
capitular
مربوط بفصل
caloric
مربوط به کالری
sartorial
مربوط به خیاطی
computational
مربوط به یک محاسبه
feminine
مربوط به جنس زن
my
مربوط بمن
nuclear
مربوط به اتمی
commisural
مربوط به درزوپیوندگاه
thematic
مربوط بموضوع
collegial
مربوط به دانشکده
congressional
مربوط به کنگره
aesthetic
مربوط به علم
aesthetically
مربوط به علم
calligraphic
مربوط به خطاطی
bear on
مربوط بودن
basal
مربوط به ته یابنیان
bardic
مربوط به رامشگری
familial
مربوط به خانواده
municipal
مربوط به شهرداری
attached
مربوط متعلق
valedictory
مربوط به خداحافظی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com