Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
sewer	اگو بخیه زننده
sewers	اگو بخیه زننده
Other Matches
stitch	بخیه جراحی بخیه زدن
stitched	بخیه جراحی بخیه زدن
concussive	ضربت زننده صدمه زننده
stitched	بخیه
seam	بخیه
seams	بخیه
suture	بخیه
backing run	بخیه
stitch	بخیه
slip stitch	بخیه نامریی
butt strap	بخیه جوشکاری
to put a stitch	بخیه کردن
to introduce a suture in	بخیه زدن
ligature	بخیه زنی
to put a stitch	بخیه زدن
stitch	بخیه زدن
darns	بخیه زدن
faggots	بخیه زینتی
fagot	بخیه زینتی
longitudinal seam	بخیه طولی
darned	بخیه زدن
sew	بخیه کردن
darn	بخیه زدن
stitched	بخیه زدن
faggot	بخیه زینتی
surgeon's knot	گره بخیه جراحی
cross stitch	بخیه دوزی بچپ وراست
whipstitch	اهل بخیه مکث کوتاه
accessory stitches	چرم دوزی، دوخت ها و بخیه های تزپینی فرش
catgut	روده گربه وغیره که برای بخیه زدن درجراحی بکارمیرود
to unstitch something [sewing]	کوکی [بخیه ای] را باز کردن [دوختن پارچه] [فناوری بافندگی]
odoriferous	زننده
viler	زننده
vile	زننده
tarts	زننده
tart	زننده
nasty	زننده
nastiest	زننده
nasties	زننده
vilest	زننده
nauseam	زننده
loathful	زننده
percutient	زننده
pit a pat	زننده
repercussive	پس زننده
scabrous	زننده
repeller	زننده
shuffler	زننده
beater	زننده
water repellent	پس زننده اب
applauder	کف زننده
hideous	زننده
forbidding	زننده
loathsome	زننده
wetter	نم زننده
bitten	زننده
unlovely	زننده
nastier	زننده
pungent	زننده
clappers	کف زننده
knockers	زننده
poignant	زننده
biting	زننده
strikers	زننده
repellents	زننده
repellent	زننده
prickling	زننده
stinking	زننده
garish	زننده
acrid	زننده
squalid	زننده
nippy	زننده
clapper	کف زننده
striker	زننده
knocker	زننده
acrimonious	زننده
pinching	زننده
starring	زننده
striking	زننده
strikingly	زننده
mordant	زننده
staring	زننده
puddler	بهم زننده
inveigler	گول زننده
kicker	زننده ضربه با پا
glares	روشنایی زننده
scarifier	تیغ زننده
malodor	بوی زننده
knotter	گره زننده
pricker	سیخ زننده
napper	چرت زننده
pacer	گام زننده
pertubative	برهم زننده
revolting	بهم زننده
scintillating	جرقه زننده
libellant	تهمت زننده
libelant	تهمت زننده
lasher n	سد شلاق زننده
scintillant	جرقه زننده
scintillator	جرقه زننده
seasoner	چاشنی زننده
ad nauseam	بسیار زننده
callers	صدا زننده
caller	صدا زننده
sharps	زننده زیرک
sharpest	زننده زیرک
sharp	زننده زیرک
harshest	ناگوار زننده
harsher	ناگوار زننده
harsh	ناگوار زننده
howlers	جیغ زننده
trudger	قدم زننده
calumniator	افترا زننده
tacker	کوک زننده
seasoner	ادویه زننده
shackler	بخو زننده
shouter	فریاد زننده
glared	روشنایی زننده
strider	گام زننده
glare	روشنایی زننده
slumberer	چرت زننده
sourish	به ترشی زننده
spicily	بطور زننده
tacker	میخ زننده
howler	جیغ زننده
picky	ضربه زننده
accusant	تهمت زننده
acrimoniousness	سخن زننده
appellant	تهمت زننده
crying	جار زننده
beater	کتک زننده
calumnious	تهمت زننده
catterer	چهچه زننده
cornerman	زننده کرنر
coruscant	برق زننده
disturber	برهم زننده
fizzy	جوش زننده
accusers	تهمت زننده
accuser	تهمت زننده
pickiest	ضربه زننده
pickier	ضربه زننده
bubblier	جوش زننده
bubbliest	جوش زننده
bubbly	جوش زننده
gaunt	زننده ساختن
gaunt	زننده بی ثمر
repugnant	تنفرانگیز زننده
staring red	قرمز زننده
repulsive	زننده تنفراور
dozer	چرت زننده
flogger	زننده شلاق
germinant	جوانه زننده
flagellator	شلاق زننده
flagellator	تازیانه زننده
gasper	نفس زننده
garishly	بطور زننده
estimator	تخمین زننده
galssy	بی نور زننده
flogger	تازیانه زننده
hydromancer	تفال زننده بوسیله اب
boiling	جوش زننده خشمناک
greeny	بسبزی زننده سبزفام
stenches	بوی زننده تعفن
swatter	ضربت سخت زننده
luridly	کم رنگ وپریده زننده
fulsome	زننده اغراق امیز
lurid	کم رنگ وپریده زننده
reddish	مایل بسرخی زننده
trusser	چوب بست زننده
rankly	بطور زننده یابدبو
poignantly	بطور تیزیا زننده
repulsively	بطور زننده یا دافع
pungently	بطور زننده یا تند
invection	سخن سخت زننده
fetid	دارای بوی زننده
inoffensively	بی انکه زننده باشد
mawkish	بطور زننده احساساتی
indign	زننده بدون استحقاق
incisive speech	سخن تند یا زننده
rakish	فاجر جلف و زننده
stench	بوی زننده تعفن
loathly	زننده بطور نفرت انگیز
prank	شوخی زننده تزئین کردن
pranks	شوخی زننده تزئین کردن
harsh color	رنگ تند و ناملایم و زننده
inside of the foot kick	بغل پای ضربه زننده
wheeler	دور زننده چرخ دار
pranksters	کسیکه شوخی زننده کند
smacker	سیلی زننده خوش طعم
nippingly	بطور زننده یا طعنه امیز
sharp tongued	بکار برنده سخنان زننده
stirring	بهم زننده هیجان اور
lunger	ضربت زننده جهش کننده
deceptive	گول زننده فریب امیز
prankster	کسیکه شوخی زننده کند
smacking	سیلی زننده خوش طعم
compound riposte	ضد حمله با یک یا دو حرکت گول زننده
fanner	قرقی یا باز کوچک باد زننده
broiler	بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی
out flanking	دور زننده احاطه کننده جناح

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com