English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (6 milliseconds)
English Persian
salad days ایام جوانی وبی تجربگی
Other Matches
freshness بی تجربگی
inexperience بی تجربگی خامی
greenly از روی بی تجربگی
freshly از روی بی تجربگی
times ایام
timed ایام
time ایام
holy day ایام متبرکه
running days ایام هفته
christmastide ایام کریسمس
days of grace ایام مهلت
f. times ایام قدیم
ball ایام خوش
leaves of absence ایام ترک خدمت
leave of absence ایام ترک خدمت
triduum سه روز ایام ثلاثه
vacationer گشتگر ایام تعطیلات
dole حق بیمه ایام بیکاری
feria یکی از ایام هفته
workweek ایام کار درهفته
workmen's compensation insurance بیمهء ایام کار
vacationist گشتگر ایام تعطیلات
laydays ایام بارگیری و باراندازی کشتی
lay day ایام بارگیری و باراندازی کشتی
Yuletide ایام عید تولد عیسی
halcyon ایام خوب گذشته روز ارام
ash wednesday اولین روز ایام روزهء مسیحیان
whitsuntide سه روز اول ایام عید گلریزان
mummer هنرپیشه صامت بازیگر نقابدار ایام نوئل
leave year سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
red letter مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
youthfufness جوانی
young days جوانی
youths جوانی
adolescency جوانی
youthfulness جوانی
adolescence نو جوانی
yoth جوانی
juvenility جوانی
youth جوانی
springtime جوانی
youthfully از روی جوانی
juvenility نیروی جوانی
may of youth عنفوان جوانی
the flower of youth عنفوان جوانی
rejuvenator جوانی دهنده
rejuvenescent جوانی از سر گیرنده
prime of life عنفوان جوانی
post juvenal بعد از جوانی
rejuveoize جوانی از سرگرفتن
schizophrene مبتلابجنون جوانی
slips in youth لغزشهای جوانی
slips in youth خطاهای جوانی
rejuvenescence تجدید جوانی
hey day ریعان جوانی
adolescence دوره جوانی
juveniles در خور جوانی
bloom of youth بحبوحه جوانی
juvenile در خور جوانی
dementia praecox جنون جوانی
rejuvenation باز جوانی
prime بهار جوانی
acne غرور جوانی
hebephrenia جنون جوانی
may بهار جوانی
primed بهار جوانی
primes بهار جوانی
schizophrenia جنون جوانی
rejuvenating جوانی ازسر گرفتن
rejuvenates جوانی ازسر گرفتن
rejuvenated جوانی ازسر گرفتن
rejuvenate جوانی ازسر گرفتن
schizophrenics مبتلا بجنون جوانی
The fervour of youth . شور وشوق جوانی
schizophrenic مبتلا بجنون جوانی
juvenilia اثار دوره جوانی
impetuosity of youth تندی یا غرور جوانی
middle aged دوره بین جوانی وپیری
chorus girls زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
chorus girl زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
puniness تازه کاری جوانی کوچکی
middle age دوره بین جوانی وپیری
over the hill <idiom> به پایان رسیدن بهار جوانی
her prime of life is past عنفوان جوانی وی گذشته است
blossoms گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
She has known better days in her youth . معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
blossoming گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
blossomed گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
schizo شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
blossom گل دادن دارای طراوت جوانی شدن
passe دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده
at the tender age of <idiom> در سن جوانی [گول خور. بی مایه . سست . نادان]
juvenilia تالیفات دوره جوانی شعرا ونویسندگان بزرگ
cover girls زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
cover girl زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
chaperon زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
dog days ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
strike pay حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
glabrescent گیاهی که در جوانی کرکدار ودربلوغ بدون کرک وصاف میشود
the Holy Grail جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangraal جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangreal جام مقدس [که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
schizothymia جنون همراه با خیال پرستی ومالیخولیا شبیه جنون جوانی
workday ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays ایام کار اداری ساعات کار اداری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com