English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (29 milliseconds)
English Persian
discomfit ایجاد اشکال کردن
discomfited ایجاد اشکال کردن
discomfiting ایجاد اشکال کردن
discomfits ایجاد اشکال کردن
Other Matches
glitches یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
glitch یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
debugged اشکال زدایی کردن
debugged اشکال زدائی کردن
debug اشکال زدایی کردن
debugs اشکال زدایی کردن
debugs اشکال زدائی کردن
debug اشکال زدائی کردن
To raise difficulties . To creat obstacles. اشکال تراشی کردن
smooth صاف کردن بدون اشکال بودن
smooths صاف کردن بدون اشکال بودن
smoothest صاف کردن بدون اشکال بودن
smoothed صاف کردن بدون اشکال بودن
bugging بطورپنهانی درمحلی میکروفون نصب کردن اشکال
bugs بطورپنهانی درمحلی میکروفون نصب کردن اشکال
bug بطورپنهانی درمحلی میکروفون نصب کردن اشکال
graph اشکال مختلف یک حرف با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
graphs اشکال مختلف یک حرف با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
filling out [پر کردن زمینه فرش با گل ها و یا اشکال مختلف جهت تزئین بیشتر متن]
ActiveX سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
utility برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد
gadroon اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
preclude مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
yowls صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowling صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
precluding مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
yowl صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowled صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
precludes مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
screeched ایجاد کردن
develop ایجاد کردن
screech ایجاد کردن
engendered ایجاد کردن
screeching ایجاد کردن
create ایجاد کردن
develops ایجاد کردن
engender ایجاد کردن
engenders ایجاد کردن
engendering ایجاد کردن
creates ایجاد کردن
creating ایجاد کردن
screeches ایجاد کردن
punch سوراخ ایجاد کردن
mushrooms بسرعت ایجاد کردن
inbreed از یک نژاد ایجاد کردن
reflectorize ایجاد انعکاس کردن
reflecterize ایجاد انعکاس کردن
To set(create,establish)a precedent. ایجاد سابقه کردن
mushroomed بسرعت ایجاد کردن
mushrooming بسرعت ایجاد کردن
constructs ایجاد کردن ساخت
breach ایجاد شکاف کردن
reflates تورم ایجاد کردن
breaches ایجاد شکاف کردن
tempest توفان ایجاد کردن
tempests توفان ایجاد کردن
constructing ایجاد کردن ساخت
breached ایجاد شکاف کردن
mushroom بسرعت ایجاد کردن
reflating تورم ایجاد کردن
punched سوراخ ایجاد کردن
obstructing ایجاد مانع کردن
construct ایجاد کردن ساخت
punches سوراخ ایجاد کردن
canalize ایجاد ابراه کردن
tide جزرومد ایجاد کردن
obstructed ایجاد مانع کردن
obstruct ایجاد مانع کردن
constructed ایجاد کردن ساخت
reflate تورم ایجاد کردن
put out منتشرساختن ایجاد کردن
reflated تورم ایجاد کردن
set off <idiom> بالانس ایجاد کردن
obstructs ایجاد مانع کردن
deluging غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluge غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluges غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluged غرق کردن طوفان ایجاد کردن
clunk این صدا را ایجاد کردن
revolutionize در کشور ایجاد شورش کردن
work out در اثرزحمت وکار ایجاد کردن
wham باتصادم ایجاد صدا کردن
screak صدای گوشخراش ایجاد کردن
screeck صدای گوشخراش ایجاد کردن
revolutionising در کشور ایجاد شورش کردن
obsess ایجاد عقده روحی کردن
obsessing ایجاد عقده روحی کردن
revolutionised در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionises در کشور ایجاد شورش کردن
obsesses ایجاد عقده روحی کردن
revolutionizing در کشور ایجاد شورش کردن
clunks این صدا را ایجاد کردن
obsessed ایجاد عقده روحی کردن
leave a bad taste in one's mouth <idiom> حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
procreant وابسته به ایجاد کردن یا زادن
knock about سرو صدا ایجاد کردن
revolutionizes در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionized در کشور ایجاد شورش کردن
delays خیری ایجاد کردن در چیزی
delaying خیری ایجاد کردن در چیزی
delay خیری ایجاد کردن در چیزی
beget بوجود اوردن ایجاد کردن
begets بوجود اوردن ایجاد کردن
begetting بوجود اوردن ایجاد کردن
nettle ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
blows در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
whish : صدای حرف "سین " ایجاد کردن
stave شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
twitter صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twittered صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
twittering صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twitters صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
blow در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
vesiculate حفره ایجاد کردن ابدانک دارکردن
nettles ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
loopholes سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
loophole سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
strangulate خفقان ایجاد کردن گلو را فشردن
plash صدای چلپ چلوپ ایجاد کردن
calenture تب نواحی حاره که دراثرگرمازدگی ایجاد میشود تب کردن
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
counter shed پودکشی [عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
poop قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poops قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
documented ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documenting ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
jingle جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingling جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingles جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingled جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
bugs اشکال
bugging اشکال
drawbacks اشکال
bug اشکال
traverse اشکال
traversed اشکال
traverses اشکال
traversing اشکال
spinosity اشکال
drawback اشکال
barely با اشکال
nodes اشکال
nodus اشکال
worriment اشکال
disadvantage اشکال
dead lock اشکال
node اشکال
disadvantages اشکال
snaggy پر اشکال
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
to upset the applecart <idiom> مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی [اصطلاح مجازی]
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
thermal wax transfer printer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal wax روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
dither ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
thermal transfer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
dithered ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithers ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
geometric shapes اشکال هندسی
baboons اشکال مضحک
to make difficulties اشکال تراشیدن
debugs اشکال زدایی
debugged اشکال زدایی
debug اشکال زدایی
trouble shooting رفع اشکال
baboon اشکال مضحک
troubleshooting اشکال یابی
smooth delivery تحویل بی اشکال
debugging اشکال زدایی
hardness اشکال سفتی
debugging اشکال زدائی
fault description توضیح اشکال
debugger اشکال زدائی
burbles اشکال بی نظمی
burbled اشکال بی نظمی
burbling اشکال بی نظمی
diversely به اشکال مختلف
burble اشکال بی نظمی
nuclide اشکال اتمی
forms of currency اشکال پول
demurrable اشکال کردنی
geometrical figures اشکال هندسی
error description توضیح اشکال
to tide over a difficulty اشکال را بر طرف
impediments محظور اشکال
debugger اشکال یابی
description of error توضیح اشکال
difficulties اشکال زحمت
difficulty اشکال زحمت
i can add rapidly به اشکال ما افزود
impediment محظور اشکال
defect description توضیح اشکال
debugging a program اشکال زدایی یک برنامه
debug aids ادوات اشکال زدایی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com