English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
schismatism ایجاد جدایی تفرقه
Other Matches
stalking horse کاندیدای نامزدشده برای ایجاد تفرقه در رای دهندگان
schismatic تفرقه انداز تفرقه جویانه
schismatical تفرقه انداز تفرقه جویانه
dispersal airfield فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
scatters تفرقه
retreats به تفرقه
retreating به تفرقه
scatter تفرقه
retreated به تفرقه
divorce تفرقه
schismatist تفرقه جو
scissor تفرقه
divorced تفرقه
divorcement تفرقه
retreat به تفرقه
divorces تفرقه
divorcing تفرقه
schism تفرقه
sequester تفرقه
schisms تفرقه
dispersal تفرقه
concision تفرقه
ActiveX سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
divisive تفرقه انداز
abstractedly با تفرقه حواس
abstractedness تفرقه حواس
aprosexia تفرقه حواس
divisions اختلاف تفرقه
deployment تفرقه گسترش
division اختلاف تفرقه
dispersion تفرقه گسترش یکان
deployment به کاربردن نیرو تفرقه
schismatize جدا شدن از تفرقه انداختن
separation حکم تفرقه ابدان زوجین
separations حکم تفرقه ابدان زوجین
breakdown جدایی
breakdowns جدایی
breakaway جدایی
disconnexion جدایی
dissociation جدایی
disseverance جدایی
gulf جدایی
dislocation جدایی
disconnectedness جدایی
disunion جدایی
gulfs جدایی
discreteness جدایی
sequester جدایی
separation جدایی
separations جدایی
divorced جدایی
schismatism جدایی
segregation جدایی
seclusion جدایی
divorce جدایی
disjunction جدایی
seperation جدایی
divorcement جدایی
isolation جدایی
divorcing جدایی
divorces جدایی
ruptures سکستگی جدایی
desegregation جدایی زدایی
separative حاکی از جدایی
detribalization جدایی از قبیله
separation anxiety اضطراب جدایی
rupture سکستگی جدایی
rupturing سکستگی جدایی
abscission جدایی دریدگی
seperation point نقطه جدایی
separate جدایی تفکیک
separated جدایی تفکیک
detachable جدایی پذیر
schism جدایی شقاق
segregationist جدایی گرای
schisms جدایی شقاق
to cut the painter جدایی انداختن
to break company جدایی کردن
severance جدایی مجزایی
separates جدایی تفکیک
integral جدایی ناپذیر
filled with water دال بر جدایی
judicial separaion جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
parthian glance نگاه هنگام جدایی
That is a separate question. این یک موضوع جدایی است.
segregative طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
segregationist طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
impartible جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
discrimination حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
ab پیشوند لاتین بمعنی >دوراز< و>از< و >جدایی < و >غیر<مانند ABuse و ABaxial
apartheid نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
Two is company , three is none . <proverb> دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
secession تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
parting injuncyions دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
developments ایجاد
authorship ایجاد
bridging ایجاد پل
development ایجاد
origination ایجاد
creating ایجاد
creates ایجاد
create ایجاد
productions ایجاد
production ایجاد
generations ایجاد
generation ایجاد
construction ایجاد
creation ایجاد
creations ایجاد
constructions ایجاد
engenders ایجاد کردن
hypnogenesis ایجاد خواب
capital creation ایجاد سرمایه
engendering ایجاد کردن
furunculosis ایجاد کورک
engendered ایجاد کردن
engender ایجاد کردن
develop ایجاد کردن
forms ایجاد یک شکل
develops ایجاد کردن
irruption ایجاد ناگهانی
grounding ایجاد زمین
polarization ایجاد دو قطب
isochronism ایجاد همزمانی
housing ایجاد مسکن
form ایجاد یک شکل
lacrimation ایجاد اشک
formed ایجاد یک شکل
creates ایجاد کردن
looping ایجاد حلقه
creation of money ایجاد پول
worker ایجاد کننده
stockades ایجاد مانع
obstructions ایجاد مانع
creation date تاریخ ایجاد
obstruction ایجاد مانع
configure ایجاد پیکربندی
causer ایجاد کننده
surging ایجاد موج
lactation ایجاد شیر
stockade ایجاد مانع
contouring ایجاد طرح
screeching ایجاد کردن
screeches ایجاد کردن
screeched ایجاد کردن
screech ایجاد کردن
creating ایجاد کردن
create ایجاد کردن
stimulation ایجاد محرک
preclusion ایجاد مانع
amount ایجاد مجموعی از...
amounted ایجاد مجموعی از...
structuralization ایجاد ساختمان
stylization ایجاد سبک
originative ایجاد کننده
amounting ایجاد مجموعی از...
resonances ایجاد طنین
system generation ایجاد سیستم
constructs ساختن یا ایجاد
amounts ایجاد مجموعی از...
rainmaking ایجاد باران
averages ایجاد میانگین
pustulation ایجاد جوش
pupation ایجاد شفیره
pitting ایجاد حفره
spermatogenesis ایجاد نطفه
spiculation ایجاد خار
pick and roll ایجاد سد و چرخش
orogenesis ایجاد کوه
average ایجاد میانگین
windowing ایجاد پنجره
constructing ساختن یا ایجاد
resonance ایجاد طنین
mythopoeia ایجاد افسانه
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
averaging ایجاد میانگین
averaged ایجاد میانگین
vacuolation ایجاد حفره
lenticulation ایجاد عدسی
wealth creation ایجاد ثروت
salivation ایجاد بزاق
originationu ایجاد ابداع
construct ساختن یا ایجاد
constructed ساختن یا ایجاد
scandalization ایجاد افتضاح
territorialization ایجاد ناحیه
make waves <idiom> ایجاد دردسر
money creation ایجاد پول
To set(create,establish)a precedent. ایجاد سابقه کردن
sentimentalization ایجاد احساسات وعواطف
pro-active گرایش به ایجاد وقایع
raise eyebrows <idiom> ایجاد مشکل و زحمت
reflate تورم ایجاد کردن
mushrooming بسرعت ایجاد کردن
agitation of water surface ایجاد تلاطم در سطح اب
allowance method روش ایجاد ذخیره
reflating تورم ایجاد کردن
reflates تورم ایجاد کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com